Wednesday, December 16, 2009
یک میلیون دلار زیر رختخوابته! آره بابا راست میگم٬ زیر رختخواب خودت٬ برو نگاه کن من اینجا منتظر میمونم.
. . .
چی؟ نبود؟ عجیبه واقعا! خوب نگاه کردی؟ مطمئنی؟ یه نگاه دیگه بکنی ضرر نداره ها! ایندفه خوب خوب خوب نگاه کن.
. . .
هوم م م م ... زیر موکت رو هم نگاه کردی؟ بله میدونم اول چی گفتم. اما خوب زیر موکتی که زیر رختخوابته٬ باز هم میشه زیر رختخوابت دیگه مگه نه؟
. . .


هیچی؟ خوب اگه تو قلمبگی شمش ها یا سکه ها رو زیر موکت حس نکردی دلیل نمیشه که! ممکنه اسکناسها یکی یکی زیر موکت چیده شده باشن. میدونم که موکتت هم با چسب چسبیده به زمین. خوب به این فکر کن که اگر یک میلیون دلار رو در بیاری٬ کل موکت رو عوض می کنی.
. . .
ببین راستش من فکر می کنم تو به اندازه‌ی کافی تلاش نمی کنی. باید زمین رو هم بشکافی. پس چی که مطمئنم پولها اون زیره! این نسخه‌ی قدیمی نقشه‌ی گنج که دست منه٬ اینو میگه. میتونی ثابت کنی که این نقشه که دست منه جعلیه؟ می دونم٬ من هم فکر نمی کردم بتونی.
. . .
خوب معلومه که باید زمین رو بکَنی. این یه گنچ مدفونه٬ مگه نه؟ گنج مدفون رو اصولا همینجوری در میارن. همه اینو میدونن. مگه تو خرفتی که همچین چیزی رو ندونی؟
. . .
عمیق تر. بیشتر باید بکَنی.
. . .
اصلا میدونی چیه آقای همه چیز دون؟ ثابت کن که گنجی اون زیر دفن نشده. این ادعا که چیزی اون زیر دفن نشده اصلا عقلانی نیست. باید اینقدر زمینو بکَنی تا برسی به هاوایی. قبول داری که جایی به اسم هاوایی وجود داره دیگه٬ مگه نه؟ اصلا تا حالا هاوایی رو دیدی؟ می دونستم که ندیدی. خوب پس ببین بعضی چیزها هست که خودتم قبول داری باید ندیده قبولشون کرد. پس به کندن ادامه بده.
. . .
عمیق تر.
. . .
این خاکی رو که تو داری در میاری بررسی کردم. یه مقدار خیلی کمی طلا توش پیدا میشه. در حد چند مولکول. فکر کنم داری نزدیک میشی. نخیر. هیچ هم طبیعی نیست. اگر طلا همینجور به صورت طبیعی به وجود می اومد ما الان همه میلیونر بودیم٬ مگه نه؟
. . .
یه نفر رو میشناسم که خاکی رو که تو بهم دادی آزمایش کرد. اون مساحت رختخواب تو رو محاسبه کرد و میزان طلای موجود در این سطح رو به عمق چاهی که تو تا هاوایی قراره بکنی٬ ضرب کرد و خوب با توجه به اینکه وقتی به مرکز زمین نزدیک میشی میزان طلای موجود در واحد حجم بیشتر هم میشه . . . هوم م م م . . . بفرما! این هم مستندات علمی برای اینکه یک میلیون دلار زیر رختخواب تو مخفی شده. محشر نیست؟
. . .
نمیشه که الان وسط کار٬ کار رو متوقف کنی. واسه چی اینقدر عصبانی ای تو؟ ببین به خاطر این همه کندن زمین چه هیکل توپی به هم زدی؟ مطمئنا همین موضوع یک میلیون دلار می ارزه! من فکر می کنم که خودت هم مطمئنی اون زیر یک میلیون دلار طلا مخفی شده. وگرنه برای چی اصلا همچین چاهی کندی؟ من فکر می کنم تو از این می ترسی که اگر بیشتر بکنی٬ طلا رو حتما پیدا کنی. برای چی اینقدر از پول بدت میاد؟ مگه تو تارک الدنیایی؟
. . .
اصلا میدونی چیه؟ من و یه عده از دوستام میایم اونجا رو می کنیم. معلومه که از اتاق خواب تو نمی رم بیرون. حق و حقوق تو؟ پس حق و حقوق من چی؟ اصلا منصفانه نیست که تو به من اجازه ندی اون جا رو بکنم٬ فقط به این دلیل که تو فکر می کنی اونجا طلا نیست. تازه اینکه ادعا کنی یا باور کنی که اونجا طلا نیست٬ خیلی ضایع تره!. من فکر می کنم تو واقعا تنبلی.
. . .
واسه چی اینجوری داری همه جا داد میزنی که زیر رختخوابت طلا نیست؟ این بیشتر ثابت می کنه که در درون خودت باور داری که اونجا طلا هست. اگر واقعا مطمئن بودی که اونجا طلا نیست اصلا به فکرت هم نمی رسید که بیای داد بزنی که اونجا طلا نیست. مثلا ممکن بود که تو بیای داد بزنی که زیر رختخوابت حاجی فیروز قایم نشده؟ تو وجود طلا رو اون زیر انکار می کنی چون میدونی که اونجاست.
. . .



شما «طلا ناباورها» همتون دورو و دروغگویید. همش راجع به تحمل و مدارا و حقوق افراد و احترام متقابل حرف می زنید اما به آدمهایی که میخوان شما رو مجبور کنن زیر رختخوابتون رو بکنید٬ گیر بیخود می دید. شما به آدمها توهین می کنید.

منبع: JHUGER.COM
Thursday, November 26, 2009
اینجا جایی است که به باور مسیحیان٬ دنیا در آن به پایان می رسد.


با کلیک روی تصویر٬ ویدئو را روی یوتیوب ببینید.


طنز ماجرا اینجاست که به خاطر قدرت مذهب در هل دادن بشر به سمت انجام اعمال مخرب٬ حقیقتا ممکن است دنیا به پایان برسد. واقعیت محض این است که برای بقای بشر٬ مذهب باید بمیرد. زمان به سرعت می گذرد و سپردن تصمیم گیریهای کلیدی به دست مذهبیون و افراد گریزان از خردگرایی٬ ممکن است برای بشریت گران تمام شود. افرادی که به جای هدایت کشتی بشریت با قطب نما٬ به جادو و جنبل و امامی ناپیدا متوسل میشوند.

جرج بوش برای پیروزی در عراق بسیار دعا کرد اما سعی نکرد چیزی در مورد این کشور بیاموزد. ایمان٬ یعنی ارزش شمردنِ «عدم تفکر» و این چیزی نیست که مایه‌ی فخر و مباهات باشد. و آن کسانی که موعظه به ایمان می کنند و آن را رواج می دهند و به آن برتری می بخشند٬ برده داران هوشمندی هستند که بشریت را در کلافی از تخیلات و اوهام پوچ نگه می دارند٬ تخیلاتی که موجب پدید آمدن و مشروع جلوه دادن اشتهای بی پایان برای تخریب های بسیار٬ شده است. مذهب خطرناک است به این دلیل که به انسانهایی که پاسخ به همه‌ی سوالات را ندارند٬ عکس این موضوع را القا می کند.

خیلی از مردم فکر می کنند که خیلی عالی است که فردی بگوید: «خداوندا! راضی ام به رضای تو! هر چه تو بگویی انجام خواهم داد.» و البته از آنجایی که خدایی وجود ندارد که پاسخ آنها را بدهد٬ این خلا با آدمهایی پر میشود که خود فاسدند و محدودیت ها و علایق خود را دارند.

و به آنهایی که مدعی اند که همه چیز را می دانند٬ می دانند که پس از مرگ چه به سر ما می آید٬ به آنها قول می دهم که نه! نمی دانید. می پرسید چطور می توانم اینطور مطمئن باشم؟ برای اینکه من هم نمی دانم و آن مدعیان٬ قدرت ذهنی خارق العاده ای که من فاقد آن باشم٬ ندارند. تنها برخورد مناسب در برابر پرسشهای بزرگی که در برابر بشریت است٬ یقینی مغرورانه که ویژگی مشترک همه‌ی مذاهب است٬ نیست٬ بلکه «شک» است٬ «شک» با خود تواضع می آورد و متواضع بودن٬ صفتی است که بشر باید اختیار کند با در نظر گرفتن این نکته که تاریخ بشر٬ مملو است از برداشتهای سراسر غلط از همه چیز.

به همین دلیل است که آدمهای معقول و مذهب گریز باید به ترس خود فائق آیند٬ از تاریکی خارج شوند و با اعتماد به نفس٬ ابراز وجود کنند.

آن افرادی هم که خود را مذهبی میانه رو می نامند٬ باید در آینه به خود بنگرند و ببینند که آرامش و تسکین خاطری که اینگونه به دست می آورند٬ به بهایی وحشتناک تمام میشود. اگر شما عضو یک انجمن٬ یک حزب سیاسی یا هر گروه دیگری بودید که تا این حد به تعصب٬ زن ستیزی٬ ضد همجنس گرایی٬ خشونت و نادانی گره خورده بود٬ به نشانه‌ی اعتراض از آن استعفا می دادید. عکس العملی غیر از این٬ یعنی شریک جرم بودن٬ یعنی همسر یک مافیایی بودن که از تمام جنایات باخبر است و دم بر نمی آورد٬ یعنی جاده صاف کن اقتدارطلبانی بودن که مشروعیت خود را از میلیاردها انسان مانند خود کسب می کنند.

اگر دنیا در این مکان یا هر مکان دیگری به پایان برسد٬ یا اگر بعد از تخریب های بسیار گسترده در اثر استفاده از سلاحهای هسته ای متاثر از تعالیم مذهبی٬ راهی برای ما به آینده باقی بماند٬ بیایید تا از یاد نبریم که مشکل اصلی چه بود. ما روشهای کشتار جمعی در مقیاس وسیع را پیش از فائق آمدن بر مشکل مغزی و روانی‌مان که ما را به آن تشویق و ترغیب می کرد٬ آموختیم. این کل ماجراست. بالغ شوید یا بمیرید.

برگرفته از سکانس پایانی فیلم «رلیگیولس*» اثر بیل ماهر٬ نویسنده٬ فعال سیاسی و اجتماعی و کمدین آمریکایی



* «رلیگیولس» (Religulous) واژه ای است ساختکی متشکل از دو کلمه‌ی «رلیجن» (Religion)به معنای مذهب و «ریدیکیولس» (Ridiculous) به معنی مضحک و مسخره.
Tuesday, November 24, 2009
وقتی پای چزت و پرت گویی وسط میاد٬ شیادترین کاسب ها باید جلوی روحانیون لنگ بندازن. وقتی پای چرت و پرت گفتن وسط میاد٬ یعنی در سطح لیگ برتر٬ در سطح تیم ملی٬ باید که در برابر قهرمان همیشگی ِ وعده وعید های دروغ و ادعاهای اغراق آمیز٬ یعنی مذهب٬ سر تعظیم فرود بیاریم. هیچ حریفی هم براش نمی بینم٬ هیچ حریفی. مذهب به سادگی گوی رقابت در زمینه‌ی چرت و پرت گویی را از بقیه ربوده. فکرشو بکنین! مذهب میلیونها نفر رو متقاعد کرده که یه مرد نامرئی وسط آسمونا زندگی می کنه که من و تو٬ هر کاری٬ هر دقیقه هر روز می کنیم٬ داره می بینه. این آقای نامرئی٬ یه لیست هم داره که توش ۱۰ تا موضوع رو ردیف کرده که اعمال ممنوعه ان. و اگر تو مرتکب یکی از این ده عمل بشی٬ این آقای نامرئی یه جایی آماده کرده پر از آتیش و دود سوزان و شکنجه و عذاب٬ اونوقت می فرستت اونجا تا درد بکشی و سرب بریزه تو حلقت و شکنجه ات بده و تو هم هی عربده بزنی تا ابدالآباد!



اما دوستت داره! این آقای نامرئی تو رو خیلی دوست داره و البته٬ یک کمی هم پول لازم داره. این آقای نامرئی٬ قدرتمندترین قدرتمندان٬ بی نقص و عیبه٬ دانای همه چیزه٬ عقل کُله٬ اما یه جورایی پول لازم داره٬ مذهب میلیاردها دلار پول از مردم می گیره٬ مالیات هم نمی ده و همیشه هم یه کم دیگه بیشتر میخواد. مرد میخوام مزخرف بیاره رو دست این٬ گندت بزنن هی!

اما یه چیزی بهتون بگم٬ صادقانه میگم٬ وقتی پای ایمان به خدا وسط میاد٬ من واقعا سعی‌مو کردم٬ واقعا واقعا سعی کردم باورش کنم. سعی کردم باور کنم که خدایی هست که همه‌ی ما رو شبیه به خودش آفریده و خیلی هم دوستمون داره و ناظر تموم اعمالمونه. واقعا سعی کردم اینو باور کنم٬ ولی یه چیزی بین خودمون بمونه٬ هر چی بیشتر عمر می کنی و بیشتر دور و برت رو نگاه می کنی٬ می فهمی یه چیزی بد جوری بوی گه می ده!

یه چیزی این وسط جور در نمیاد! جنگ٬ بیماری٬ تخریب٬ گرسنگی٬ کثافت٬ شکنجه٬ جرم و جنایت٬ فساد و برنامه‌ی بیست و سی. یه چیزی قطعا این وسط جور در نمیاد. این عملکرد خوبی نیست. اگر این بهترین چیزیه که خدا میتونه خلق کنه٬ اصلا برام جذابیتی نداره. نتایج این شکلی چیزی نیست که جاش توی رزومه‌ی یک موجود مافوق باشه. همچین چیزایی رو میشه از یه آفتابه دار بداخلاق مسجد شاه انتظار داشت٬ و بین خودمون باشه٬ توی یه دنیای درست حسابی٬ همچین مرتیکه‌ی نکبتی باید مدتها پیش از سمتش خلع شده باشه. راستی من گفتم «همچین مرتیکه ای» برای اینکه با دیدن این نتایج٬ سرسختانه فکر می کنم اگه خدایی باشه٬ باید یه مردی مثل خودمون باشه.

هیچ زنی هیچ وقت نمیتونه اینجوری برینه به اوضاع. بنابراین اگر خدایی وجود داشته باشه٬ احتمالا آدمای عاقل فکر می کنن که این یارو حداقلش یه مرد بی عرضه است و شاید٬ فقط شاید٬ اصلا به تخمش هم نیست. یعنی اصلا هیچ چیز به تخمش هم نیست٬ و اینم بگم که همیچین خصوصیتی رو اتفاقا خیلی هم باهاش حال می کنم٬ و البته این نتایج ضایع رو به درستی توضیح میده.

پس به جای اینکه یه آدم کوکی مذهبی بی مخ باشم که بی هدف و بی فکر و کورکورانه چنین ازگل بی خاصیتی رو بپرستم که هیچی به تخمش هم نیست٬ تصمیم گرفتم چشمامو باز کنم و دنبال چیز بهتری برای پرستش بگردم٬ چیزی که بشه روش حساب کرد.

و بلافاصله یاد خورشید افتادم٬ همینجوری یهویی. یه شبه شدم یه خورشید پرست. البته نه یه شبه چون خورشید رو شبها نمیشه دید٬ منظورم یه روزه بود. به چند دلیل٬ اول از همه اینکه می تونم ببینمش٬ اوکی؟ برخلاف خداهای دیگه میشه خورشید رو دید. خیلی هم رو این موضوع جدی ام. وقتی چیزی رو می بینی٬ یه جورایی بهتر میشه روش حساب کرد میدونی چی میگم؟ خوب من هر روز خورشید رو می بینم و اون هم هر چیز لازم دارم بهم میده: نور٬ گرما٬ عذا٬ گلهای توی پارک٬ انعکاس نور توی دریاچه٬ بعضی موقع ها هم سرطان پوست٬ اما نالوطی ها٬ منصف باشین٬ حداقل ملت رو به خاطر این که ازش خوششون نمیاد به صلیب نمی کشه٬ اعدام نمی کنه و زنده زنده نمیسوزونه.

پرستش خورشید خیلی ساده‌س. هیچ رمز و رازی در میون نیست. شکوه و جلالی نمیخواد. هیچکی ازت پول نمیخواد٬ لازم نیست براش نوحه بخونی٬ هیچ مکان خاصی هم لازم نیست که هفته ای یه بار جمع شیم اونجا تا پز لباسامونو به هم بدیم٬ و بهترین چیز در مورد خورشید اینه که هیچ وقت بهم نمیگه که من یه آشغال بی ارزشم. هیچ وقت بهم نمیگه من آدم بدی هستم که باید توبه کنم٬ هیچ وقت حرف نامهربانانه ای نمیزنه٬ باهام خوش رفتاری می کنه. پس من خورشیدو می پرستم٬ به درگاهش نذر و نیاز هم نمی کنم٬ میدونین چرا؟ اینکه فرض کنم پسرخالمه و خواسته هامو برآورده می کنه خیلی مودبانه نیست.

اغلب فکر می کنم مردم با خدا گستاخانه برخورد می کنن٬ اینطور نیست؟ میلیاردها و میلیاردها نفر هر روز ازش انتظار چیز میز و لطف دارن. اینکارو برام بکن٬ اینو بهم بده٬ یه ماشین نو میخوام٬ یه شغل بهتر میخوام و بیشتر این زیاده خواهی ها هم جمعه ها عنوان میشن. همون روزی که خدا هم تعطیله میخواد استراحت کنه٬ میدونین٬ آخه خوب نیس. آدم با رفیقش اینجوری تا نمی کنه.

اما خوب مردم نذر و نیاز می کنن برای چیزای مختلف٬ خواهرتون میخواد لاپاشو عمل کنه٬ برادرتون شاش بند شده نمیتونه بشاشه٬ و مهمترینش اینکه دلتون میخواد ترتیب اون دختر خوشگله که توی مغازه‌ی سر کوچه کار می کنه را بدین. همونی که مژه هاش خوشگله٬ شاسی‌اش بلنده. اصلا میدونین٬ منم میگم بابا سگ خور٬ هر چی میخواین از خدا بخواین٬ اما هدف مقدس خلقت چی میشه؟

یادتون میاد؟ هدف مقدس خلقت! همونی که قبلا ها می گفتن خدا یه هدف مقدسی از خلقت داشت٬ همونی که خدا کلی روش فکر کرد٬ همونی که فکر کرد خیلی نقشه‌ی خوبیه. طی میلیاردها و میلیاردها سال گذشته این هدف مقدس داشت کارش رو میکرد٬ حالا تو از راه رسیدی یه چیزی میخوای٬ فرض کن این چیزی که تو میخوای بخشی از هدف مقدس خلقت نیست٬ چیکار میخوای بکنی؟ میخوای خدا چیکار کنه؟ نقشه شو عوض کنه؟ فقط واسه خاطر تو؟ فکر نمی کنی یه کم طلبکارانه‌س؟ بابا این هرف مقدس خلقته! نمیشه که هر کون نشوری یه صحیفه سجادیه‌ی ۲ هزار تومنی بخره و بیاد برینه تو نقشه‌ی خلقت!

اینم یه چیز دیگه٬ یه مشکل دیگه که ممکنه بهش بربخوری: فرض کن جواب دعاهاتو نگرفتی. اون وقت چی میگی؟ «خواست خداست.» یا «هر چی خدا بخواد.» باشه٬ ولی اگه خواست خداست و اون هر کاری دلش بخواد میکنه٬ پس چرا از اولش خودت رو سبک می کنی بهش رو میندازی؟ به نظر من این کار بزرگترین اتلاف وقته. نمیشه همون اول از قسمت عز و التماسش رد بشی مستقیم بری سر «خواست خدا»؟ آدم قاطی می کنه!

به خاطر همین شلوغ پلوغی ها من تصمیم گرفتم خورشید رو بپرستم. ولی همونطور که قبلا هم گفتم٬ واسه‌ش دعا نمی کنم. اصلا میدونی من به درگاه کی دعا می کنم؟ جو پسکی (Joe Pesci). میدونی چرا؟ واسه اینکه اولا هنرپیشه‌ی خوبیه٬ دوما مردیه که از پس کار بر میاد. جو پسکی نمیرینه به کار. اصلا راستش اینه که خدا جو پسکی رو فرستاد تا دو سه تا کارو راس و ریس کنه! (هنرپیشه‌ی آمریکایی ایتالیایی الاصل که معمولا در فیلم ها نقش آدمکشی حرفه ای را بازی می کند که کار را نصفه نیمه رها نمی کند. - مترجم)

من سالها از خدا خواستم تا فکری به حال همسایه‌ی پر سر و صدامون با اون سگ واق واقوش بکنه. اما آخرش جو پسکی اومد با یه ویزیت ننه‌ی یارو رو عروس کرد. خیلی جالبه! با یه چوب بیس بال چه کارها که نمیشه کرد.

الان حدود یه سالی میشه که هر موقع چیزی میخوام٬ از جو پسکی میخوام و یه چیزی نظرمو جلب کرده. اونم اینه که خواسته های من از جو پسکی معمولا ۵۰ درصد مواقع برآورده میشن. درست مثل موقعی که از خدا چیزی میخواستم. اونم همون حدود ۵۰-۵۰ بود. نیمی از مواقع به خواسته ام می رسیدم نیمی از مواقع نه. درست مثل موقعی که با برگهای شبدر بکنم-نکنم می کردم. درست مثل مواقعی که به نعل خر پناه می بردم٬ یا مثل مواقعی که مرغ سیاه تو باغچه ام چال می کردم٬ یا مثل موقعی که آویزون سید دعانویس میشدم٬ یا مثل موقعی که زن کولی کف بین تخم بزغاله را فشار میداد و تاس می ریخت٬ همیشه ۵۰-۵۰ بود. نتیجه؟ زیاد زور نزن٬ به هر خرافات و جادو جنبلی که می خوای متوسل شو٬ یه آرزو بکن و بشین از هوش و ذکاوت خودت لذت ببر.

و برای اونایی که قرآن میخونن و توش دنبال درسهای اخلاقی و ادبیات غنی می گردن. براتون یکی دو تا توصیه‌ی جایگزین دارم: حسن کچل مثال خوبیه٬ پایان خوبی هم داره و مطمئنم که ازش خوشتون میاد. قصه‌ی گرگ و شنگول و منگول و حبه‌ی انگور هم هست هر چند اونجایی که شکم گرگه رو پاره می کنن و توش سنگ می زین یه کم چندش آوره٬ که راستش اصلا برام مهم هم نبود. و اونی که از همه بیشتر خوشم میاد٬ قصه‌ی روباه و کلاغ بود که روباهه پنیر کلاغه رو ازش می دزده. میدونین چرا از این یکی از همه بیشتر خوشم میاد؟ برای اینکه کلاغه هر چی زور میزنه نمیتونه پنیر رو از روباهه پس بگیره. چون هیچ وقت پنیری وجود نداشته٬ کلاغی وجود نداشته درست مثل خدا که هیچ وقت نبوده٬ هرگز٬ هیچی٬ حتی یکی٬ خدایی نبوده.

اصلا بزار اینجوری بگم٬ اگر خدایی هست٬ باید همین الان من و شمارو نابود کنه! می بینین؟ هیچی نشد. هیچی نشد؟ پس حالا من پیازداغشو زیاد می کنم٬ اگر خدایی هست٬ باید حداقل منو نابود کنه. دیدین؟ هیچی نشد. صبر کن ببینم٬ پام یک کم درد می کنه٬ تخمم هم میسوزه٬ جشمام هم جایی رو نمی بینه٬ پوف٬ اما الان خوبم. هیچی‌م نیست. باید کار جو پسکی بوده باشه. خدا یار و یاور جو پسکی باشه. شما رو به جو پسکی می سپارم.

  • با اندکی دخل و تصرف (جایگزینی اصطلاحات مربوط به مسیحیت با معادل های اسلامی برای نزدیکی بیشتر به ذهن خوانندگان)
Friday, November 13, 2009

پلکانی به بهشت٬ نام ترانه ای از گروه راک انگلیسی «لِد زپلین» است. این اثر کار مشترک جیمی پیج و رابرت پلنت و چهارمین آلبوم استودیویی این گروه در سال ۱۹۷۱ به شمار میرود. این ترانه در سال ۲۰۰۰ در نظرسنجی ای که در انگلستان انجام شد٬ به رتبه‌ی ۳ در جدول بهترین ترانه‌ی راک تاریخ دست یافت. همچنین مجله‌ی رولین استونز در سال ۲۰۰۴ این ترانه را در لیست ۵۰۰ ترانه‌ی برتر راک تاریخ٬ در رتبه‌ی سی و یکم نشاند.


گروه راک «لد زپلین»



«جیمی پیج» گیتاریست گروه لد زپلین که بسیاری او را «بدون شک٬ یکی از مهم ترین و اثرگذار ترین گیتاریست های تاریخ» می دانند.



«رابرت پلنت» خواننده‌ی گروه لد زپلین

اما حاشیه های این ترانه٬ از خود آن بسیار شنیدنی ترند.

در اوائل دهه‌ی هشتاد٬ عده ای از مسیحیون افراطی آمریکایی (اونجلیست ها) ادعا کردند که اگر این ترانه (و بسیاری دیگر از ترانه های سبک راک) به صورت معکوس یا سر و ته پخش شود٬ پیامهای پنهانی در آن وجود دارد که مخالف آموزه های مسیح و در راستای تبلیغ شیطان پرستی است. این پیام به ادعای این گروه٬ در بخشهای میانی ترانه قرار دارد. در بخشی از ترانه می شنویم:

If there's a bustle in your hedgerow, don't be alarmed now

که وقتی به صورت معکوس پخش شود٬ عبارتی شبیه این به گوش می رسد:

Here's to my sweet Satan . . . I sing because I live with Satan

بشنوید

قطعه‌ی مورد بحث از ترانه‌ی «پلکانی به بهشت»:


همین قطعه به صورت معکوس:


در سال ۱۹۸۲ کمیته مواد سمی (!) و حمایت از مصرف کنندگان٬ طی یک نشست عمومی٬ مبادرت به پخش معکوس تعدادی از ترانه های موجود در آنزمان پرداخت که از جمله‌ی آنها٬ همین ترانه‌ی «پلکانی به بهشت» اثر گروه لد زپلین بود. در طی این نشست٬ فردی به نام «ویلیام یارول» که خود را «محقق در زمینه‌ی عصب شناسی» می نامید٬ ادعا کرد که پیامهایی که این گونه به صورت معکوس در ترانه ها پنهان می شوند٬ توسط مغز قابل شناسایی هستند.

لازم به ذکر است که افراد زیادی٬ نسخه های متفاوتی از آنچه به ادعای آنها٬ پیامهای پنهانی در ترانه است٬ را ارائه داده اند. یکی از مشهورترین آنها این برداشت است:

Oh here's to my sweet Satan
The one whose little path would make me sad, whose power is Satan
He will give those with him 666
There was a little tool shed where he made us suffer, sad Satan

اما اعضای گروه٬ عموما این گونه تحلیلها را به کل نادیده گرفته اند. اما شرکت «سوآن سانگ رکوردز» که پخش ترانه های گروه را به عهده داشت٬ در بیانیه ای اعلام کرد: «دستگاههای پخش صفحه‌ی ما (گرامافون)٬ تنها رو به جلو موسیقی پخش می کنند نه به صورت معکوس.»

مهندس صدای گروه٬ «ادی کریمر» با «احمقانه و مسخره» خواندن چنین ادعاهایی گفت: «چرا باید این افراد با صرف ساعتها وقت گرانبها در استودیو٬ به نتایجی تا این حد مسخره و مضحک برسند؟» رابرت پلنت٬ خواننده‌ی گروه در سال ۱۹۸۳ در مصاحبه با مجله‌ی «میوزیشن» گفت: «برای من خیلی ناراحت کننده است. چرا که این ترانه با بهترین نیات تنظیم و ساخته شده و تا جایی که به من مربوط میشود٬ پخش معکوس آهنگ و گنجاندن پیامهای پنهانی در آن٬ چیزی نیست که من آنرا موسیقی بنامم.»
Tuesday, October 20, 2009
پرزیدنت اوباما٬ شخصا در حال پیگیری توافقی نهایی در مذاکرات سری روز دوشنبه با تهران٬ در مورد آینده‌ی ذخایر اورانیوم ِ «اندک-غنی شده‌ی» ایران است. مقامات کاخ سفید می گویند٬ اوباما٬ در چهارماه گذشته٬ شخصا سه بار وارد پروسه‌ی مذاکرات چندجانبه با تهران شده است. این مذاکرات٬ حالا نه تنها محکی برای مقاصد هسته ای ایران است٬ بلکه توانایی اوباما در مهار جاه طلبی های هسته ای ایران٬ از طریق تهدید٬ تشویق و تحریم نیز به بوته‌ی آزمایش گذاشته خوهد شد.


مذاکرات پنهانی٬ از ماه ژوئن شروع شد: زمانی که ایرانیان به آژانس بین المللی اتمی گزارش دادند که منابع سوخت هسته ای آنها که در رآکتور تحقیقاتی ساخته شده توسط مهندسین آمریکایی در سال ۱۹۶۷ در زمان شاه مورد استفاده قرار می گرفته٬ رو به اتمام است. ایران از آژانس تقاضا کرد که سوخت لازم برای این رآکتور را که برای تولید داروهای لازم برای درمان سرطان٬ تولید اشعه‌ی ایکس و حشره کش ها به کار میرود٬ فراهم کند. آژانس به نوبه‌ی خود٬ این تقاضای ایران را به آمریکا منتقل کرد. یکی از مقامات آمریکا که در مذاکرات شرکت داشت و مایل به افشا شدن نامش نبود٬ در این باره می گوید: «ما یک فرصت استثنایی پیدا کردیم.» ما متوجه شدیم که می توان صفحات سوخت مورد نیاز ایران را از منبعی کاملا غیر معمول تهیه کرد: از ذخایر اورانیوم غنی شده‌ی سطح پایین توسط خود ایران که بر خلاف مقررات آژانس٬ در تاسیسات نطنز طی سالهای گذشته غنی شده بود. آمریکا٬ اسرائیل و دیگران تخمین زدند که این ذخایر - در صورت عدم همکاری ایران با بازرسان و غنی سازی بیشتر آنها - برای تولید یک بمب اتمی کافی بود. بنابراین این ایده که ایران اکثر این ذخایر را برای تبدیل کردن به صفحات بی خطر موردِ استفاده در رآکتور تحقیقاتی٬ به خارج بفرستد٬ فرصتی طلایی برای کاهش تنش ها بود.

در اوایل جولای٬ اوباما به همراه دستیار ارشد خود در موضوع منع و کاهش سلاحهای هسته ای٬ گری سیمور٬ به مسکو سفر کرد و این پیشنهاد را روی میز روسها گذاشت: اگر ایران با ارسال ذخایر سوخت اندک-غنی شده‌ی خود به مسکو موافقت کند٬ روسها آن را تا سطح مورد نیاز برای استفاده در رآکتور تحقیقاتی غنی خواهند کرد و فرانسه (که در مذاکرات سهیم بود) آن را به صفحات لازم برای تولید ایزوتوپ تبدیل خواهد کرد. سپس این صفحات٬ که دیگر قابلیت تبدیل به اورانیوم مورد نیاز برای استفاده در سلاح را نخواهند داشت٬ به ایران ارسال خواهند شد. به گفته‌ی یک مقام ارشد٬ روسها بلافاصله پاسخ دادند: «چه ایده‌ی خوبی!»

بعد از این ماجرا٬ مجموعه ای از مذاکراتِ دقیق در سطوح بالا بین ایران٬ آژانس٬ فرانسه٬ روسیه و آمریکا برای رتق و فتق جزئیات ماجرا٬ برگزار شد. در اواسط سپتامبر٬ اوباما طی تماسی تلفنی با البرادعی٬ رئیس آژانس٬ تمایل آمریکا برای انجام این معامله را به او ابلاغ کرد. البرادعی هم این موضوع را به نماینده‌ی ایران در آژانس ابلاغ کرد و نماینده‌ی ایران اعلام کرد که باید با دولت مطبوعش مشورت کند. در نهایت ایرانیان هم چراغ سبز خود را به آژانس نشان دادند.

در این میان٬ آمریکا می خواست اطمینان حاصل کند که ایران پیشدستی نکرده و اورانیوم غنی شده را از منبعی غیر از ذخایر اورانیوم غنی شده‌ی خود تهیه نکند. بنابراین وقتی اوباما با مدودف در اجلاس سران در اواخر سپتامبر در سازمان ملل در نیویورک ملاقات کرد٬ با تحت فشار قرار دادن روسها٬ از آنها خواست تا «در سطح رئیس جمهور تضمین بدهند که ایران تامین کننده‌ی مواد اولیه برای این معامله» باشد. به گفته‌ی مقامات ارشد کاخ سفید٬ روسها با این درخواست موافقت کردند.

اوباما سپس طی تماس مجددی با البرادعی٬ جزئیات طرح را به او اعلام کرد که سرانجام در اول اکتبر در اجلاس ژنو با حضور ایران٬ چین٬ روسیه و قدرتهای مطرح غربی٬ اعلام عمومی شد. در این مذاکرات٬ مذاکره کننده‌ی آمریکایی٬ ویلیام برنز٬ طی گفتگوهایی رودررو با همتای ایرانی خود٬ میزان سوخت را تعیین کرده و مقرر شد جزئیات انتقال اورانیوم در مذاکرات ۱۹ اکتبر روشن شود.

اما علی رغم فعالیتهای دیپلماتیک در بالاترین سطوح٬ آمریکا زیاد به مذاکرات دوشنبه در وین خوشبین نبود. بعد از سالها مذاکرات بی حاصل٬ آنها کاملا برای وقت کشی یا ایرادگیری و در نتیجه شکست کامل معامله بر سر جزئیات٬ توسط ایران آماده بودند. بمب گذاری انتحاری روز یک شنبه در ایران هم که منجر به کشته شدن تعدادی از فرماندهان سپاه پاسداران شد٬ نیز سایه ای از ابهام بر مذاکرات روز دوشنبه افکند٬ چرا که طبق معمول همیشه٬ مقامات ایران٬ آمریکا را به خاطر تلاش برای ناامن کردن کشور توسط گروههای تجریه طلب و تضعیف دولت مقتدر٬ مقصر قلمداد کردند. اما با این حال٬ هر دو طرف می توانند دلیلی برای خوشبینی نیز داشته باشند: اگر این معامله به سرانجامی برسد٬ آمریکا توانسته است جلوی تبدیل شدن مقادیر زیادی از سوخت غنی شده توسط ایران به سلاح هسته ای را بگیرد. در عین حال ایران نیز خواهد توانست چرخه‌ی غنی سازی خود را از غیرقانونی بودن٬ رهانیده و آن را موجه جلوه دهد. در بهترین حالت٬ این مذاکرات نوید آینده‌ی بهتری را خواهند داد و راه را برای پیشرفت های بعدی هموار خواهند ساخت.

منبع: مجله‌ی تایم
Monday, October 19, 2009
هنوز فصل گل نی نرسیده٬ اما با این وجود شهردار مسکو به شهروندان قول داده امسال در مسکو برفی نخواهند دید.


با صرف چندین میلیون دلار ناقابل و استخدام چند فروند هواپیمای نیروی هوایی٬ آنها قصد دارند با ریختن مواد شیمیایی خاصی به روی ابرها٬ باعث شوند تا بارش برف توسط ابرهای برف دار٬ قبل از رسیدن به شهر به وقوع بپیوندد. شهردار مسکو که قبلا هم سعی کرده نقش خدا را با منحرف کردن رودخانه‌ی اوب به سمت مسکو برای آبیاری اراضی آن بازی کند٬ فکر می کند امکان ندارد این پروژه‌ی او با شکست روبرو شود. شهر مسکو با بودجه ای ۴۰ میلیارد دلاری در سال (بیش از بودجه‌ی شهر نیویورک) به راحتی می تواند از پس هزینه‌ی ۲-۳ میلیون دلاری استخدام چند هواپیما برای خلاصی از شر ابرهای باران زای بهاری برآید.


اما طوفانهای برف و کولاک مسکو٬ چالشی جدی برای نیروی هوایی خواهند بود. این برنامه به راحتی آب خوردن در شورای شهر مسکو (که در چنبره‌ی هواداران جناب شهردار است) تصویب شده و قرار است بین ۱۵ نوامبر تا ۱۵ مارچ٬ هواپیماهای نیروی هوایی٬ با پاشیدن پودر سیمان٬ پودر یخ خشک و نقره‌ی یددار از بارش برفهای سنگین در مسکو جلوگیری کنند. این وسط تنها صدای اعتراض٬ یکی متعلق به هواداران محیط زیست است و دیگری از جانب ساکنین حومه‌ی مسکو که در صورت کلید خوردن این پروژه باید با چندین متر برف دست و پنجه نرم کنند.

منبع
Wednesday, October 14, 2009
در میان اقوام مختلف بشری٬ داستانی به صورت سینه به سینه٬ به اشکال و روایات مختلف تا به امروز نقل شده که حکایت از وقوع طوفان مهیبی دارد. این طوفان٬ بنا به خواست خدا یا خدایانی صورت گرفته که خواهان محو تمدن بشری از روی زمین بوده اند و مشهورترین این روایت «طوفان نوح» است.


تابلو «سیلاب» برگرفته از داستان طوفان نوح از انجیل اثر گوستاو دوره


این افسانه٬ در میان اقوام سومری٬ بابلی (حماسه‌ی گیلگمش) و در ادیان یهود و اسلام با تفاوت هایی٬ نقل شده است. همچنین نسخه های مختلفی از آن در جنوب و شرق آسیا و منطقه‌ی اقیانوسیه٬ از هندوستان و چین گرفته تا مالزی و استرالیا و نیوزیلند ثبت شده است.

همچنین در اروپا٬ در میان اقوام یونانی٬ آلمانی٬ فنلاندی و ایرلندی٬ نقل قولهایی در مورد وقوع طوفانی بزرگ وجود دارد. در میان بومیان آمریکا یعنی اقوام آزتک٬ مایا و اینکا نیز داستانهایی به این شکل وجود دارد.

برای مثال٬ در افسانه های اندونزی آمده که زمین روی پشت یک مار عظیم الجثه قرار داشته و این مار که از حمل این بار سنگین روی دوشش خسته میشود و با تکانی٬ آنرا به داخل دریا پرتاب می کند. (دریا کجا بوده؟) و خدا (باتارا-گورو) با ارسال یک کوه به میان دریا٬ به کمک دخترش می شتابد. واضح است که تمامی نسل بشر امروز٬ فرزندان این دختر هستند و البته بعدها زمین مجددا روی سر مار قرار داده میشود!

در افسانه های نیوزلندی٬ روآتاپو٬ از پدرش یواِنوکو٬ به دلیل ترجیح دادن برادر کوچکش٬ «کاهوتیا تِ رانجی» به او عصبانی میشود و برادرش را در آب غرق می کند. اما برادر غرق شده با کمک وال ها نجات می یابد.

در افسانه های اینکا٬ ویراکوچا به کمک امواج سهمگین٬ غولها را از بین می برد و با مخفی شدن در غاری که هیچ منفذی به بیرون نداشته از طوفان جان سالم به در می برد.

آخرین این داستانها هم که افسانه‌ی طوفان نوح است که با ساختن کشتی و سوار کردن یک جفت از هر حیوان٬ آنها را از غرق شدن در طوفان قهر الهی نجات می دهد.


تابلوی «کشتی نوح» اثر نقاش آمریکایی ادوارد هیکس


اما همانطور که مشاهده میشود٬ تنها وجه مشترک همه‌ی این اقوال٬ وجود طوفانی بزرگ و غرق شدن عده‌ی زیادی در آب است. اما اسامی قهرمانان٬ شکل نجات یافتن انسان و حیوانات از این طوفان و بازتولید نسل٬ در هر یک تفاوتهای فاحشی با دیگری دارد.

قدر مسلم این است که وجود داستانی با مضمون طوفان بزرگ در میان اقوام بیشماری در نقاط مختلف زمین٬ امکان واقعی بودن آن را بسیار افزایش می دهد. اما در مورد منشا این داستانها٬ دانش مدرن وقعی به افسانه سرایی ها نمی نهد. اگر قرار داشتن زمین روی سر یک مار بزرگ در ذهن بشر امروزی مهمل می نماید٬ وقوع طوفان بنا به خواست خدا و محو گناهکاران نیز٬ به همان اندازه مضحک است. کافی است تصور کنید سونامی رخ داده در سال ۲۰۰۴ در اقیانوس هند که منجر به کشته شدن بیش از دویست هزار انسان شد٬ ۵۰۰ یا هزار سال قبل به وقوع می پیوست. بدیهی است که ذهن اجداد ما که در صدد ارائه‌ی توضیحی برای هر رویدادی بوده اند٬ در صورت عدم درک علل مادی این پدیده به افسانه سرایی روی می آورده و پای خدایان را به میان می کشد.

اما صرف نظر از شاخ و برگهایی که در طول هزاران سال به این داستان اضافه شده است٬ دانش مدرن٬ به دنبال حادثه ای میگردد که بتواند توضیحی برای وجود این افسانه های گوناگون با مضمون واحد باشد. نکته ای که باید در اینجا به آن توجه کرد این است که لزوما تمامی این داستانها به یک حادثه‌ی واحد تاریخی اشاره نمی کنند. سیل یا طوفان پدیده ای است که به طور مکرر در همه جای دنیا رخ می دهد و موجب خسارتهای مالی و جانی زیادی میشود. حتی با پیشرفتهای تکنولوژیک امروزی٬ جلوگیری از طوفانهای این چنینی غیر ممکن است. (ببینید: طوفان کاترینا در آمریکا)

در مورد منشا ظهور چنین افسانه ای٬ بعضی معتقدند یافتن فسیل ماهی ها٬ صدف ها و آبزیان دیگر در نقاط مختلف زمین از جمله در میان کوههای بلند٬ این تصور را در مردم ایجاد کرده که لابد زمانی در آنجا دریا وجود داشته و با توجه به فقدان دانش کافی در مورد حرکت لایه های زمین در زمانهای قبل٬ ساده ترین توضیح برای وجود دریا در نقاط مرتفع٬ وقوع سیلاب در آن محل بوده است. نخستین بار لئوناردو داوینچی بود که این فرضیه را رد کرد و گفت که ساختار لایه ای شکل موجود در سنگهای کوهستانها (او به طور مشخص در مورد کوههای اَپنین در ایتالیا صحبت کرده است.)٬ نمی تواند به فوریت بر اثر وقوع یک طوفان پدید آمده باشد. اما یونانیان باستان فرضیه‌ی دیگری داشتند مبنی بر اینکه چنین سیلاب هایی چندین و چند بار به وقوع پیوسته و دلیل لایه لایه بودن کوهستانها و همچنین یافت شدن صدف دریایی در کوهستانهای مرتفع نیز به همین دلیل است.

البته احتمال این هم هست که عده ای شاهد وقوع طوفان مهیبی بوده اند و به هر شکلی جان سالم از آن به در برده و این داستان را نسل های بعدی منتقل کرده اند.

اما علم در این مورد چه می گوید؟

یکی از فرضیات در این زمینه٬ سقوط یک شهاب سنگ در محلی واقع در جنوب شرقی اقیانوس هند (روی نقشه ببینید) است. این محل که به «گودال برکل» (Burckle crater) شهرت دارد٬ در حدود ۳۰ کیلومتر قطر دارد که تقریبا ۲۵ برابر «گودال بَرینجر» که در ایالت آریزونای آمریکا واقع است٬ می باشد. تخمین زده میشود که این گودال در محدوده‌ی زمانی بین ۲۸۰۰ تا ۳۰۰۰ سال قبل از میلاد مسیح (در حدود ۵۰۰۰ سال قبل) به زمین اصابت کرده باشد. این گودال در عمق ۳۸۰۰ متری دریا قرار دارد.


فرضیه‌ی دیگر٬ اشاره به وقوع آتشفشانی عظیم در حدود ۱۶۰۰ سال پیش از میلاد مسیح٬ در جنوب یونان در دریای مدیترانه دارد که منجر به وقوع سونامی عظیمی در منطقه‌ی خاور میانه٬ شمال آفریقا و جنوب اروپا شده است.


البته باید توجه خوانندگان عزیز را به این نکته جلب کنم که فوران این آتشفشان عظیم در زمان مورد بحث فرضیه نیست. بلکه این موضوع که این فوران و امواج آب حاصل از آن٬ منشا داستان طوفان نوح بوده باشد٬ محل بحث است.

اما مهمترین تئوری در ارتباط با طوفان نوح٬ پر شدن ناگهانی دریای سیاه در حدود ۵۶۰۰ سال پیش از میلاد مسیح است. این فرضیه می گوید: «دریای سیاه و دریاچه‌ی خزر٬ دریاچه های آب شیرینی بودند شکل گرفته از آب شدن تدریجی یخچالها. رودخانه ای منتهی به دریای سیاه٬ به مرور زمان تغییر مسیر داده و راهی دریای شمال شدند و در نتیجه سطح آب دریای سیاه بر اثر تبخیر به مرور پایین می رفت. در حدود سال ۵۶۰۰ پیش از میلاد٬ با آب شدن بیشتر یخهای قطبی آب دریاها بالاتر رفته و با بالارفتن سطح دریای مدیترانه٬ در ناحیه‌ی تنگه‌ی بسفر٬ ناگهان سد سنگی طبیعی شکسته و مساحتی بالغ بر ۱۵۵٬۰۰۰ کیلومتر مربع به زیر آب فرورفت. در طی این اتفاق٬ ۴۲ کیلومتر مکعب آب در هر روز وارد حوضچه‌ی دریای سیاه شده است که برابر است با ۲۰۰ برابر حجم آب آبشار نیاگارا. این اتفاق برای ۳۰۰ روز متوالی ادامه داشته است.»


دریای سیاه امروزی (آبی روشن) و «دریاچه‌ی سیاه» پیش از سیل (آبی تیره)



دریای اژه٬ دریای مرمره و دریای سیاه قبل و بعد از سیلاب

بازبینی های متعدد در مورد این فرضیه٬ صحت آنرا تایید کردند و در اکتشافات متعدد زیر آب٬ صدفهای حلزون ساکن در آب شیرین (حال آنکه دریای سیاه در حال حاضر دارای آب شور است.)٬ خطهای ساحلی باستانی٬ چوبهای بریده شده با ابزار و ساختمانهای دست ساز بشر از عمق ۱۰۰ متری دریای سیاه به دست آمده است.

واضح است که مولف این مقاله مدعی نیست همه یا هر یک از این تئوری ها یا فرضیه ها دقیقا همان طوفان مورد اشاره‌ی طوفان نوح است. اما عقل خردگرا به او میگوید که حتما پدیده‌ی مادی با منشا طبیعی موجب پدید آمدن طوفانی عظیم بوده و این داستان بعد از گذشتن هزاران سال٬ با نقل شدن سینه به سینه و با افزوده شدن شاخ و برگهای بیشمار به آن٬ به صورت امروزی به دست ما رسیده است و برداشت «عینی» و مو به مو واقعی دانستن آن و نسبت دادن آن به خدا(یان) از عقل سلیم به دور است.
Friday, October 2, 2009
فیلم جدید شرکت سونی پیکچرز٬ با نام «۲۰۱۲» که فیلمی است در مورد پایان دنیا در ۲۱ دسامبر سال ۲۰۱۲ (معادل با اولین روز زمستان در نیمکره‌ی شمالی) مبتنی بر تفسیرهای منحصر به فردی است از افسانه های قوم مایا (آمریکای جنوبی) و پیشگویی های شعرگونه‌ی نوسترآداموس و همچنین مجسمه ها٬ سمبل ها و معماری های فرقه‌ی فراماسونری.


سناریوهای مختلفی برای پایان دنیا در این روز نیز نوشته شده است. حمله‌ی موجودات فضایی به زمین٬ اصابت شهاب سنگی عظیم به زمین٬ آب شدن یخهای قطبی و بالا آمدن آب اقیانوسها٬ شیوع بیماری های واگیر دار و کشنده در سطح وسیع٬ پایان منابع انرژی و قحطی و نابودی مواد غذایی از ان جمله اند.


شب گذشته (اول اکتبر ۲۰۰۹)٬ تریلر این فیلم از ۴۵۰ شبکه‌ی تلویزیونی در آمریکای شمالی پخش شد و تخمین زده میشود ۱۱۰ میلیون بیننده داشته است.

حتی سایت روزشماری هم برای این واقعه درست شده که در آن به خوانندگان گفته میشود که دولت ها به دلایل مختلفی٬ سعی در مخفی نمودن این روز از مردم دارند. در این روز میلیونها نفر کشته میشوند و چه و چه و چه.

نکته‌ی جالب اینکه٬ همزمان با نزدیک شدن به روز شروع پخش این فیلم در سینماها٬ به طور کاملا تصادفی(!)٬ ویدئوهای متعددی روی یوتیوب و سایتها دیگر پست میشود در مورد مشاهده‌ی موجودات فضایی٬ سفینه های فضایی و از این قبیل. آیا روز ۲۱ دسامبر سال ۲۰۱۲ حقیقتا روز پایان دنیاست؟ حتی اگر این طور هم باشد٬ مطمئنا شرکت سونی تا آن روز پول خوبی به جیب خواهد زد.
Monday, September 21, 2009
بمب خوشه ای جدید مجهز به فیوز سنسور دار٬ که به گفته مدیر شرکت سازنده اش تکسترون٬ «اعجاز تکنولوژی» است٬ می تواند با ۴۰ کلاهک جنگی مجزای مسلح به مس مذاب٬ تانکهای دشمن را در مساحتی بالغ بر ۱۲ هکتار از کار بیاندازد.

اما ظهور این «اعجاز تکنولوژیک» معنای دیگری هم دارد: نابودی تلاشهای دهها ساله‌ی گروههای انساندوست مبنی بر محدود کردن بمب ها به داشتن حداکثر ۱۰ کلاهک جنگی. پیمانی که سال گذشته در اسلو٬ به امضای ۹۸ کشور رسیده (آمریکا٬ چین٬ روسیه و اسرايیل از جمله کشورهایی بودند که از امضای این پیمان سرباز زدند.) و هدف آن جلوگیری از ساخت بمبهایی است که بعد از جنگ٬ عمل نکرده باقی می مانند و باعث کشته شدن شهروندان غیرنظامی میشوند.

حال٬ مدیران این شرکت با پشتیبانی پنتاگون و وزارت خارجه‌ی آمریکا٬ برنامه راه انداخته اند برای بازنویسی مفاد این پیمان. چرا؟ البته آنها دلیل خوبی برای این درخواست دارند: ۹۹ درصد کلاهک های جنگی نصب شده در این بمب جدید٬ در میدان جنگ منفجر میشوند و تنها درصد کوچکی(!) از آنها عمل نکرده باقی خواهند ماند و احتمال اینکه این بمب های عمل نکرده٬ به دست کودکی بیافتند یا به گاوآهن کشاورزی گیر کنند٬ بسیار اندک است. آنها یک نام قشنگ هم برای این فرآیند انتخاب کرده اند: «میدانِ نبردِ پاکیزه»!


برای مشاهده‌ی نسخه‌ی بزرگتر٬ روی عکس کلیک کنید.


مایک رافرتی٬ معاون مدیر شرکت سازنده٬ در حالیکه که در مقابل یک ماکت در ابعاد واقعی این بمب ایستاده بود٬ گفت: «این واقعیت که شرکت ما به هیچ شکلی در کشتار غیر نظامیان دخالت ندارد٬ باعث رضایت خاطر ماست!»

تاکنون نیروی هوایی آمریکا٬ ۴۶۰۰ عدد از این بمب ها را به ارزش چندین میلیارد دلار خریداری کرده و شرکت تکسترون مشتریانی از ترکیه٬ عمان و امارت متحده عربی نیز داشته است. همچنین این شرکت در مراحل پایانی قراردادی ۳۷۵ میلیون دلاری با هندوستان٬ برای فروش ۵۱۰ عدد از این بمب ها است.

این شرکت به شدت به دنبال تغییر مفاد پیمان اسلو است. این اتفاق در صورتی خواهد افتاد که ۳۰ کشور خواستار این تغییر شوند که تاکنون ۱۷ کشور به درخواست شرکت تکسترون پاسخ مثبت داده اند و شرکت تکسترون به ارسال کارشناسان و دلالان خود به پایتخت کشورهای مختلف و کنفرانس های متعدد برای «متقاعد کردن» گروههای حقوق بشری ادامه می دهد.

بمب جدید که از یک هواپیما در ارتفاع بسیار بالا رها خواهد شد٬ وقتی به ارتفاع مشخصی برسد٬ تبدیل به ده بمب کوچکتر خواهد شد که به چتر به سمت اهداف خود روانه میشوند. هر یک از این بمب های کوچکتر٬ در حین حرکت به سمت هدف٬ از هدایت الکترونیکی خودکار بهره می گیرد و هدف خود را شناسایی می کند. به محض رسیدن به ارتفاع مناسب٬ هر یک از این ده بمب که با سرعت بالایی در حال دوران نیز هستند٬ ۴ کلاهک جنگی را رها می کنند که هر یک از این کلاهک ها مجهز به موتور و سیستم هدایت الکترونیکی مجزاست. هر کلاهک به میزان ۲/۲ کیلوگرم مواد منفجره دارد که برای انهدام یک تانک ۷۰ تنی کافی است. وزن هر یک از کلاهک ها با موتور و تجهیزات هدایت الکترونیکی حدود ۴ کیلوگرم است. تنها دو عدد از این بمب ها در سال ۲۰۰۳ از یک فروند هواپیمای ب-۵۲ در جنگ عراق رها شدند و ۲۴ تانک عراقی را منهدم کردند.(اعجاز تکنولوژیک یعنی همین!)

به گفته‌ی مقامات شرکت٬ هر یک از ده بمب اولیه٬ اگر به ارتفاع ۱۷ متری برسد و هدفی را شناسایی نکند٬ به طور اتوماتیک منفجر خواهد شد. هر یک از این بمب ها فرصتی ۸ ثانیه ای برای انفجار خواهد داشت و در صورت عدم انفجار٬ به صورت اتوماتیک غیرفعال خواهد شد. مکانیسم سوم امنیتی هم به گونه ای طراحی شده که هر یک از ۴ کلاهک جنگی مستقر در ده بمب کوچکتر٬ در صورت عدم انفجار٬ بعد از ۲ دقیقه٬ غیر فعال خواهد شد.

یکی دیگر از استدلال های مدافعان این بمب جدید این است که در صورتی که ارتش های جهان از بمب های خوشه ای با دقت تا این حد بالا استفاده نکنند٬ از تعداد بمب های معمولی بیشتری استفاده خواهند کرد و بمب های عمل نکرده٬ بعدها باعث کشتار غیرنظامیان خواهد شد.
اما در صورتی که پیمان مذکور به همین شکل باقی بماند٬ شرکت آلمانی «دایل و راینمِتال» و شرکت صنایع دفاعی «دوفورز» از فرانسه٬ سهم بیشتری از «بازار»(!) را به خود اختصاص خواهند داد.


علامت تعجب ها از من است. البته دلیل استفاده‌ی من از علامت تعجب این است که تلاشهای این شرکت (و شرکت های مشابه) را برای دقت(!) در آدم کشی می ستایم! برای من مشخص نیست که ما انسانها سرانجام به کجا خواهیم رسید٬ اما این را می دانم که اسلحه٬ مواد مخدر و تجارت انسان - چه اعضای بدن٬ چه برده های جنسی و چه انواع دیگر - از پرسود ترین صنایع(!) و تجارتهای موجود هستند.)


منبع (با اندکی دخل و تصرف)
Monday, September 14, 2009
کاهش ِ وزن٬ نه تنها ذهن بسیاری از خانمها را به خود مشغول کرده٬ بلکه یکی از اصلی ترین دغدغه های مهندسین پرواز و طراحان هواپیما هم هست. در همین راستا٬ یکی از داغ ترین بحثها٬ خلاصی از شر هزاران کیلوگرم سیم مسی در هواپیماها و جایگزینی آنها با شبکه های بی سیم است.

اما تقریبا همه می دانند که شبکه‌ی بی سیم هر صفتی که داشته باشد٬ مطمئنا «قابل اطمینان» نیست. به همین دلیل استفاده از این نوع شبکه در هواپیماها کمی ریسکی به نظر میرسد. اما اگر بتوان ضریب اطمینان این شبکه ها را به مقدار قابل قبولی افزایش داد٬ شاید بتوان قدمی در جهت افزایش ضریب اطمینان پرواز و همچنین کاهش تخریب محیط زیست برداشت.

اگر چه حذف کامل سیم٬ هدف نهایی است٬ اما اولین قدم می تواند سنسورهای بی سیم در هواپیما باشد. هر هواپیما از سنسورهای زیادی استفاده می کند تا عملکرد هواپیما را به خدمه پرواز اطلاع دهد. برای مثال می توان از سنسورهایی یاد کرد که نحوه‌ی عملکرد موتورها را ثبت می کنند. همچنین می توان اطلاعات دریافتی از این سنسورها را ذخیره کرد تا بعدا مورد استفاده‌ی تیم نگهداری و تعمیر قرار گیرند.


انگیزه‌ی اصلی برای حذف سیم های مسی از این سنسورها٬ وزن سیم هاست که برای یک هواپیما موضوعی بسیار حیاتی است. به مرور زمان٬ با افزایش پیچیدگی موتورهای هواپیما٬ نیاز به سیم کشی و تعداد سنسورها سیر صعودی طی می کند. چرا که با افزایش تعداد سنسورها٬ می توان اطلاعات بیشتری از عملکرد قسمتهای مختلف موتور داشت که این اطلاعات به نوبه‌ی خود در جهت بهبود عملکرد آن مورد استفاده قرار خواهند گرفت. و این موضوع به این سوال ختم می شود که: «با این پیچیدگی رو به افزایش٬ چگونه باید از افزایش وزن هواپیما جلوگیری کرد؟»

هواپیماهای مسافری فعلی٬ حدود چندین کیلومتر سیم کشی دارند که با حذف این سیمها و جایگزینی آنها با شبکه‌ی بی سیم٬ نه تنها وزن هواپیما و در نتیجه مصرف سوخت آن کاهش خواهد یافت٬ بلکه ساخت و نگهداری هواپیما نیز ساده تر خواهد شد.

حذف سیم٬ اجازه‌ی نصب سنسورهای بیشتری را در نقاط مختلف هواپیما به طراحان خواهد داد و به کاهش وزنی تا سقف ۱۵ درصد خواهد انجامید. در نتیجه مصرف سوخت نیز تا سقف ۱۲ درصد کاهش خواهد یافت. همچنین حذف سیم از دستگاههای هدایتی هواپیما می تواند وزن هواپیما را باز هم بیشتر کاهش دهد.

اما شبکه‌ی بی سیم هواپیما٬ نه تنها باید در مقابل تداخل امواج حاصل از فرستنده های بی سیم مسافران و همچنین رعد و برق مصون باشد٬ بلکه باید تدابیری برای مقابله با خرابکاری هکرها هم نیز اندیشیده شود.

اما حتی شبکه های بی سیم با مصونیت بسیار بالا در مقابل حملات هکرها و تداخل امواج٬ از یک مشکل لاینحل رنج می برند: امواج رادیویی بسیار قوی٬ می تواند موجب از کار افتادن شبکه های بی سیم شود. در واقع امواج رادیویی قوی٬ با اشباع کردن شبکه‌ی بی سیم آن را از کار می اندازند. این همان چیزی است که در اصطلاح هکرها به آن DOS یا Denial Of Service می گویند. اما حتی طراحی ضعیف شبکه های بی سیم فعلی٬ دو مزیت بزرگ بر سیم کشی دارد: در شبکه‌ی بی سیم چیزی به نام اتصال کوتاه (اتصالی) و قطع سیم وجود ندارد.

منبع: مجله‌ی نیوساینتیست
Thursday, September 10, 2009
همین الان هم دانش مدرن٬ راههایی برای تقویت و بهبود بخشیدنِ حالات روانی٬ قوای جنسی٬ عملکرد ورزشکاران٬ سطح تمرکز و سلامتی جسمانی ارائه می دهد. اما آیا این بهبود بخشیدن های مصنوعی همیشه مفید هستند؟ نیک بوستروم مدیر انستیتوی «آینده‌ی انسانیت» در دانشگاه آکسفورد٬ معتقد است زمان مناسب برای مطرح کردنِ بحثِ اخلاقیات در ارتباط با بهبود دهنده های انسانی٫ فرا رسیده است. «بهبود دهنده های انسانی» اصطلاحی است که روز به روز کاربرد بیشتری پیدا می کند و محدوده‌ی وسیعی از پیشرفت های ژنتیکی٬ دارویی و تکنولوژیکی را شامل میشود که منجر به افزایش توانایی های جسمی٬ ذهنی و حتی افزایش قابل توجهِ طول عمر انسان میشوند. او اخیرا مجموعه مقالاتی را در این زمینه ویرایش کرده و توضیح داده است که چرا آینده‌ی ما به طور بالقوه آبستن خوشی ها و خطرات بسیار است.


سوال: شما معتقدید که زمان طرح بحثهای اخلاقی در این زمینه رسیده است. چرا؟
جواب: در غالب زمینه ها٬ سوالات اخلاقی جلوتر از واقعیات حرکت می کنند که در واقع باید همین گونه باشد. اما ما همین الان هم «بهبود دهنده های انسانی» داریم و از آنها استفاده می کنیم. برای مثال میتوان از بهبود دهنده های سطح هشیاری (کافئین٬ مودافینیل)٬ بهبود دهنده های عملکرد ورزشی (استروئیدها٬ ای پی او)٬ افزایش دهنده های نیروی جنسی (وایاگرا)٬ تقویت کننده های سیستم ایمنی (واکسیناسیون) و بهبود دهنده های تمرکز ذهنی (ریتالین) نام برد. نسخه های بهینه شده‌ی این مواد نیز در مدت کوتاهی در دسترس همگان خواهد بود. به علاوه٬ مواد تقویت کننده‌ی حافظه نیز در حال گذراندن مراحل آزمایشات کلینیکی هستند. شاید موادی عرضه شود که «اعتماد» را افزایش می دهند - مثل آکسی توسین - و افراد را به ازدواج و جفت شدن ترغیب کنند٬ یا قرصهای موثرتر برای لاغر شدن یا روشهایی برای کند کردن فرآیند پیری و دوام توانایی ذهنی. هر یک از این پیشرفتها باید به تنهایی مورد قضاوت و ارزیابی قرار گیرد و هزینه ها و ریسک های آن سنجیده شود.

س: حتی پیشرفت های کوچک هم می توانند تاثیرات عمیقی داشته باشند. درست است؟
ج: بگذارید طور دیگری جواب شما را بدهم. در حال حاضر حدود ۱۰ میلیون دانشمند در سراسر دنیا وجود دارد. افزایش قوای درک این دانشمندان به میزان یک درصد شاید تاثیر قابل توجهی نداشته باشد٬ اما این افزایش یک درصدی به معنای داشتن صد هزار دانشمند جدید است.

س: شما اخیرا کاری را در زمینه‌ی شبیه سازی کل مغز به پایان رساندید. می توانید در این زمینه و ارتباط آن با «بهبود دهنده های انسانی» صحبت کنید؟


ج: شبیه سازی کل مغز٬ یک پروژه‌ی کاملا فرضی در آینده است که احتمالا انسانها را قادر خواهد ساخت «ذهن» خود را از مغز بیولوژیک خود به روی یک کامپیوتر «آپلود» (بارگذاری) کنند. این یک پیشرفت بسیار بنیادی خواهد بود که البته در حال حاضر بسیار دور از دسترس ماست. با این وجود٬ ارزشش را دارد که در زمان حاضر تاثیرات عمیق این تکنولوژی را در ارتباط با «بهبود دهنده های انسانی» بررسی کنیم. برای مثال ذهنی که به صورت یک «نرم افزار» روی یک کامپیوتر «در حال اجراست»٬ در معرض فرآیند پیری بیولوژیک نیست. چنین ذهنی را حتی می توان با انتقال به کامپیوتری سریع تر٬ با سرعت بیشتری «اجرا کرد». در فواصل معین و جهت اطمینان٬ می توان از آن نسخه‌ی پشتیبان تهیه کرد و موارد بیشمار دیگر. اما مهم است که این امکانات بالقوه را با مقدورات امروزی مخلوط نکنیم.

س: یکی از استدلال های مخالفان «بهبود دهنده های بنیادی انسانی» این است که ما نباید در امور طبیعت دخالت کنیم. آیا شما با این دیدگاه موافقید؟


ج: این طرز فکر که ژن انسان در شکل فعلی بی نقص است٬ حرف یاوه ای است. حتی با نگاهی سرسری به تاریخ می توانیم ببینیم که موارد بد بیشماری نیز در طبیعت انسان وجود دارد. وقتی موجودی با سابقه‌ی تاریخی ما٬ بادی به غبغب می اندازد و خود را - بدون هیج نیازی به بهبود - بی نقص به حساب می آورد٬ نمی دانم باید خندید یا گریست. اما این حرف به معنی این نیست که اگر ما شروع به دستکاری ژنهای خود کنیم٬ به سمت بهتر شدن حرکت خواهیم کرد٬ بلکه ممکن است کارها را خرابتر کنیم.

س: حال برعکس٬ در جبهه‌ی شما چه استدلالی در پشتیبانی از «بهبود دهنده های انسانی» وجود دارد؟
ج: بحثهای روشنفکری زیادی در این زمینه وجود دارد٬ اما در غریزی ترین سطح٬ بزرگترین مشوق برای شخص خودم٬ مقایسه‌ی اوقات خوش با اوقات بدی است که دارم. تفاوت بسیار فاحشی بین این دو می بینم. پس از خودم می پرسم چرا اوقات خوشم بیشتر نباشد؟ و در مقابل می بینم که محدودیت های بیولوژیک بیشماری هست که این موضوع را غیر ممکن میسازد. و برای فائق آمدن بر این محدودیت ها٬ نیاز به «بهبود دهنده» هایی در اشکال مختلف داریم.

س: شما با خطراتی که موجودیت بشر را تهدید می کند نیز سروکار دارید: شهاب سنگ ها٬ جنگ هسته ای تمام عیار و غیره. شما فکر می کنید انهدام کامل حیات انسانی و همچنین مدینه‌ی فاضله هر یک سناریوهای محتملی برای آینده‌ی نوع بشر در قرن آینده هستند؟


ج: رییس انجمن سلطنتی [بریتانیا]٬ مارتین ریس٬ شانس بقای تمدن انسانی را ۵۰-۵۰ ارزیابی می کند. این برآورد در توافق با تخمینهای بقیه‌ی دانشمندانی است که در زمینه تهدیدات موجودیت حیات انسانی کار می کنند. چگونگی عکس العمل ما در مقابل چالش های این قرن٬ می تواند تعیین کننده‌ی آینده‌ی انسانیت - اگر چیزی از آن باقی بماند - باشد.

منبع: مجله‌ی تایم
Friday, September 4, 2009
مرورگر آیرون (آهن) = گوگل کروم - نرم افزارهای آت و آشغال جاسوسی


برای دانلود کردن این مرورگر روی آیکون بالا کلیک کنید.

درست متوجه شدید. هر بار که از مرورگر گوگل کروم استفاده می کنید٬ این مرورگر٬ مشخصات شما و جستجوهایتان را به سرورهای گوگل ارسال می کند.
اما اگر آت و آشغالهای جاسوسی (Spyware) را از آن بزداییم٬ حاصل٬ مرورگری خواهد شد به نام «آیرون» (آهن) که در واقع همان کروم است بدون ادوات جاسوسی.
اگر به دنبال یک مرورگر وب سریع هستید و در عین حال نگران حریم خصوصی خود هم بوده و به همین دلیل نمی خواهید از گوگل کروم استفاده کنید٬ مرورگر «آیرون» (آهن) چیزی است که دنبالش هستید. این مرورگر که بر پایه کد مرورگر کروم تهیه شده٬ یک مرورگر کد باز است و تمامی قابلیت های گوگل کروم را دارد. این مرورگر برای اولین بار در ۱۸ سپتامبر ۲۰۰۸ عرضه شده و بر اساس گفته های برنامه نویسان آن٬ «آیرون» حاصل تغییرات مفصلی در گوگل کروم است. موارد زیر جزیی از مرورگر کروم هستند که توسط برنامه نویسانِ آیرون٬ حذف شده اند:

  • تخصیص شناسه‌ی منحصر به فرد به هر کاربر (این شناسه توسط گوگل کروم٬ برای ردیابی علایق هر کاربر به او اختصاص داده میشود.)
  • ثبت زمان نصب مرورگر
  • ارسال یک رشته‌ی به رمز درآمده به سرورهای گوگل بعد از هر جستجو یا هر ۲۴ ساعت یکبار
  • نمایش صفحات پیغام خطا از روی سرورهای گوگل
  • پیشنهادهای اتوماتیک برای جستجو روی نوار آدرس (Address Bar)
  • سیستم اتوماتیک ردیابی اشکالات مرورگر و ارسال آنها به گوگل
  • سیستم اتوماتیک به روزرسانی گوگل
  • پیش استخراج سرورهای نامهای دومین (DNS Pre-fetching)
  • بازکردن صفحه‌ی جستجوی گوگل چند ثانیه بعد از باز شدن مرورگر
Wednesday, September 2, 2009
مصباح یزدی: مخالفت با ولي فقيه به معناي شرك به خداست

فرضیاتِ مسلم:
۱- ولی فقیه حتما مجتهد است.
۲- مجتهد حتما رساله دارد.
۳- در رساله حتما احکام طهارت هم وجود دارد.
۴- یکی از احکام طهارت٬ طهارت در هنگام نبودِ آب است.
۵- معمولا مجتهدین (از جمله ولی فقیه) معتقدند که باید با هفت عدد سنگ٬ مقعدِ آلوده به غائط را پاک کرد.
۶- اگر شما به جای هفت سنگ٬ از شش سنگ استفاده کنید٬ با ولی فقیه مخالفت کرده اید.

نتیجه‌ی اخلاقی: اگر شما مقعد خود را با شش سنگ پاک کنید٬ شما به خدا شرک ورزیده اید.
Tuesday, September 1, 2009
بر این حرف من خرده نگیرید. این دقیقا چیزی است که آیت الله خامنه ای به آن اشاره کرده است:

«بسيارى از علوم انسانى مبتنى بر فلسفه هايى است كه مبانى آنها ماديگرى و بى اعتقادى به تعاليم الهى و اسلامى است و آموزش اين علوم موجب بى اعتقادى به تعاليم الهى و اسلامى مى شود و آموزش اين علوم انسانى در دانشگاه ها منجر به ترويج شكاكيت و ترديد در مبانى دينى و اعتقادى خواهد شد.» (تاکید از من)



تا جایی که حافظه‌ی من یاری می کند٬ در کتب دینی و معارف اسلامی چه در دوران مدرسه و چه در دوران دانشگاه٬ همیشه صحبت از برتری بلامنازع منطق و فلسفه‌ی اسلامی بر مکاتب دیگر٬ علی الخصوص مکاتب مادی غربی بود. سخنان اخیر آقای خامنه ای اما٬ نقض تمامی آن ادعاهاست. به بیان دیگر باید آیه‌ی ۲ از سوره‌ی النصر را به این صورت اصلاح کرد:

وَرَأَيْتَ النَّاسَ يَخْرُجُونَ مِن دِينِ اللَّهِ أَفْوَاجًا

و ببينى كه مردم دسته‏دسته از دين خدا به درآيند
Friday, August 28, 2009
کمیته‌ی بین المللی صلیب سرخ٬ گزارش محرمانه ای تنظیم کرده که در آن از شکنجه شدن اعضای دستگیر شده‌ی القاعده در زندانهای سی آی ای٬ در دوران زمامداری جرج بوش خبر داده است. این یافته ها نشان می دهند که عوامل سی آی ای٬ قوانین بین المللی را قویا نقض کرده اند.

این گزارش مدعی است شکنجه های بی رحمانه‌ی جسمی و روانی در «کمپ سیاه» سازمان سی آی ای انجام شده است و بعضی رفتارها با زندانیان٬ بی رحمانه٬ غیر انسانی و تحقیر کننده بوده است. این گونه رفتارها با زندانیان بر خلاف معاهده‌ی ژنو است.


گزارشها از شکنجه شدن ابوزبیده حکایت دارند.


این یافته ها توسط تعدادی از اعضای کمیته‌ی بین المللی صلیب سرخ حاصل شده که اجازه‌ی انحصاری برای ملاقات با زندانیان مهم القاعده را دریافت کردند. این زندانیان که در سال ۲۰۰۶ از کمپ سیاه به زندان گوانتانامو منتقل شدند٬ به مواردی از قبیل ضرب و شتم٬ بی خوابی٬ دمای غیر قابل تحمل و واتربوردینگ (خفگی مصنوعی با آب) اشاره کرده اند.

حداقل ۵ کپی از این گزارش در سال ۲۰۰۷ در دست ماموران سی آی ای و مقامات ارشد کاخ سفید بوده که از انتشار عمومی آن ممانعت به عمل آورده شد. روزنامه نگاری به نام مارک دَنِر که به این اسناد دسترسی یافته (مشخص نیست چگونه) می گوید: «اعمالی که روی زندانیان انجام شده٬ بدون شک شکنجه است.»

گزارشات زیادی در مورد برخوردهای نامناسب با زندانیان سی آی ای منتشر شده٬ اما این آخری جامع ترین آنها و اولین گزارشی است که در آن از لفظ «شکنجه» استفاده شده است.

مقامات سی آی ای از ارائه‌ی توضیح در این زمینه خودداری کرده اند. یکی از مقامات رسمی در این زمینه گفت: «مهم است که به خاطر داشته باشیم که این ادعاها توسط خود تروریست ها مطرح شده اند.»

بعضی از زندانیان گفته اند که آنها تا یک قدمی مرگ رفته و بازگشته اند. در یکی از موارد گفته شده که زندانی در حین بازجویی های طولانی مورد ضرب و شتم واقع شده٬ آب سرد رویش ریخته شده و با سر به دیوار کوبیده شده است. بعضی دیگر گفته اند که آنها را بدون لباس در معرض هوای سرد و موزیک فوق العاده بلند قرار داده اند٬ آنها را از خوابیدن منع کرده و غذای جامد به آنها نداده اند. در مواردی زندانی را برای ساعتهای متمادی سرپانگاه داشته در حالیکه تنها یک پوشک به او پوشانده اند.

یکی دیگر از زندانیان می گوید که بعد از ضرب و شتم فراوان٬ او را داخل جعبه ای قرار داده اند که مجبور بوده در آن چمباتمه بزند و سپس در جعبه را بسته اند و او را ساعتها در آن نگاه داشته اند.

ژنو مانتری یک متخصص ضد تروریسم از عفو بین الملل می گوید: «روشن است که مقامات ارشد دولتی از این وقایع باخبر بوده اند و با علم به اینکه این اعمال مصداق بارز شکنجه هستند٬ دستور انجام آنها را صادر کرده اند. این داستان با کند و کاو بیشتر٬ دردناکتر و هولناک تر شده و با روشن تر شدن حقایق بیشتر٬ مهیب تر جلوه می کند.»

منبع: واشینگتن پست
Wednesday, August 26, 2009
در خبرها آمده که محمد رضا گلزار دستگیر شده است. نمی توانم تصور کنم او در این شرایط به جرمی غیر از خوش تیپی دستگیر شده باشد. در شرایطی که رییس جمهور مان این نکبت باشد:


قاضی اش آدم را یاد نکیر و منکر بیاندازد:


رییس پلیسش (رادان) شما را یاد نمکی٬ قهرمان فیلم مسافران مهتاب مهدی فخیم زاده می اندازد:



و وزرایش هم کلکسیون هر چه زشتی:


و بسیجیانش هم شبیه زامبی هستند:


باید هم این آقا را دستگیر کنند:

Tuesday, August 25, 2009
«آقایون! شما نمی تونید اینجا با هم دعوا کنید. اینجا اتاق جنگه!»

پیتر سلرز در نقش رییس جمهور مرکین مافلی در فیلم دکتر استرنج لاو به کارگردانی استنلی کوبریک.



"Gentlemen, you can't fight in here! This is the WAR Room!"

President Merkin Muffley (Peter Sellers) at Dr. Strangelove. Directed by Stanley Kubrick
Friday, August 14, 2009
استفان هاوکینگ٬ اختر فیزیکدان انگلیسی٬ مدال آزادی٬ بالاترین نشان دولتی آمریکا را دیشب از دستان باراک اوباما دریافت کرد.




کتاب او به نام «تاریخچه‌ی زمان» به مدت ۲۳۷ هفته٬ در لیست پرفروشترین کتابها قرار داشت که در این زمینه رکورد جدیدی است. اوباما در مورد او گفت: «او از روی صندلی چرخدارش٬ ما را به دورترین و عجیب ترین گوشه های جهان هستی٬ رهبری کرده است. با این کار٬ او تخیلات ما را برانگیخته و قدرت روحیه‌ی بشر را به ما نشان داد.»

اوباما همچنین به شوخی گفت که سعی ندارد کارهای این فیزیکدان ۶۷ ساله را برای بقیه شرح دهد.

البته اوباما در عوض مدالی که به استفن هاوکینگ داد٬ تاییدی بر برنامه‌ی اصلاح ساختار درمانی آمریکا از او دریافت کرد. هاوکینگ گفت اگر به خاطر سیستم خدامات درمانی دولتی نبود٬ او الان در اینجا حضور نداشت.

منبع: تایمز آنلاین
Thursday, August 6, 2009
Ahmadinejad is not my president
Wednesday, August 5, 2009
جرج اورول بزرگ می گوید: «عادات بدی در زبان انگلیسی مدرن شکل گرفته که با تقلید افراد از یکدیگر در حال گسترش است. این مشکل قابل پیشگیری و بازگشت پذیر است٬ به شرطی که کسی پیدا شود تا دردسر اجتناب ناپذیر اصلاح کردن آن را پذیرا شود.»

در آمریکا٬ سیاستمدارانی که مدافع سقط جنین هستند٬ به خود عنوان «مدافع سقط جنین» (pro-abortion) نمی دهند. آنان خود را «مدافع حق انتخاب» (Pro-choice) می نامند و محور اصلی گفتمان خود را «حق انتخاب» معرفی می کنند نه اینکه این «حق انتخاب» راجع به چیست. در اینجا با کسانی طرف هستیم که موضوع مورد بحث را با مهارت تغییر می دهند.

اما مرحله‌ی بعدی این ماجرا سرقت واژگان است. سارق٬ کسی است که دارایی شخص دیگر را به شکلی غیرقانونی تصاحب می کند. اما اگر شخصی یا عده ای دارایی یک گروه بزرگ از مردم را بدزدند٬ تکلیف چیست؟ روشنتر صحبت کنم: صحبت از دزدی واژه هاست. وقتی کلمه‌ای که از دهانت خارج میشود٬ پیش از آنکه به گوش دیگری برسد٬ سارق زبردست آن را قلب معنا کرده است.

سیاستمداران در اقصی نقاط دنیا٬ حرفه ای ترین سارقان واژگان هستند. زمانی که دیک چنی٬ معاون رییس جمهوری آمریکا٬ از «شکنجه» با عنوان «تکنیکهای پیشرفته‌ی بازجویی» یاد می کند٬ او دزدِ واژه است. وقتی جرج بوش اعلام می کند آمریکا کسی را شکنجه نمی کند یا احمدی نژاد که ایران را دموکرات ترین کشور جهان(!) می خواند٬ او نیز. و زمانی که روباه صفتی مثل مصباح یزدی٬ «فیلسوف» و «دانشمند» نامیده میشود٬ ناخودآگاه حالت تهوع به تو دست می دهد از شنیدن نام «فیلسوف». اما اگر آدم منصفی باشی٬ مثل «کریستوفر هیچنز»٬ شاید در ابتدا باور کنی که «واتر بوردینگ» شکنجه نیست٬ اما چیزی ته دلت تو را قلقلک می دهد که این «تکنیک پیشرفته‌ی بازجویی» را خودت بیازمایی. اینجاست که می فهمی آن دزدِ کثیفِ واژگان چه کلاهی به سرت گذاشته است. با تک تک سلولهایت در می یابی که اگر واتر بوردینگ شکنجه نیست٬ پس اصلا چیزی به نام شکنجه وجود ندارد. راستی وقتی میشنوی که «ابن سینا»٬ «کی یر که گور»٬ «نیچه» «استفن هاوکینگ» و «دکارت» هم دانشمند و فیلسوف بوده و هستند٬ کمی احساس آرامش می کنی.


کریستوفر هیچنز خود را به دست شکنجه گران می سپارد.


اما دزدی واژگان منحصر به سیاستمداران غربی نیست. سیاستمداران شرقی٬ و مشخصا سیاستمداران ایرانی-اسلامی٬ از زبده ترین سارقان واژگان هستند. این گروهِ اخیر٬ آزادی عقیده را تبدیل کرده اند به آزادی در مدح و ثناگویی نظام و سران آن و فحش دادن به اسرائیل و انگلیس و فرانسه. همواره در صحبت از «انتقاد سازنده» استقبال می کنند٬ اما پاسخ هر منتقدی سرب مذاب٬ طناب دار٬ شکستن قلم٬ سلول انفرادی یا «تکنیک پیشرفته‌ی بازجویی» است. اگر از آنها بخواهی که یک نمونه‌ی «انتقاد» سازنده را نشانت دهند٬ یحتمل «بداخلاقی» نامیدن «تقلب انتخاباتی» در انتخابات ریاست جمهوری دوره‌ی نهم٬ یکی از بهترین مثالهای آنان خواهد بود. تازه این در حالی است که مثال اخیر٬ منقول از یکی از مقبول ترین و موجه ترین چهره های سیاسی است.

آزادی (اجتماعی) واژهی دیگری از این دست است. در دزدآباد سیاست اسلام زده (یا اسلام سیاست زده؟) ٬ یک زن بین سپردن گیسوانش به دست باد یا چادر و مقنعه سرکردن٬ کاملا مختار به انتخاب بین چادر و مقنعه است! برای استخدام در اداره‌ی دولتی٬ هیچ تفاوتی بین یک بی نماز با کسی داغ مهر بر پیشانی دارد نیست٬ مشروط بر این که شخص بی نماز به دروغ خود را نمازخوان بنمایاند. سابق بر این رزمنده کسی بود که برای دفاع از خاک وطنش در مقابل تجاوز دشمن جان بر کف می نهاد. اما هیئت رزمندگان امروزی جایی است که در آن٬ نحوه‌ی چماق کشیدن به روی زنان و مردان بی دفاع را آموزش می دهند.

از این دست واژگان بسیارند که در حوصله‌ی من و شما نمی گنجند. این بزرگترین ظلمی است که قداران بر ما روا می دارند. حتی گزاف تر از بر سر دار کردن منصور به جرم کوس انالحق بزدن.

از محمد ققنوس٬ ورتیگونه٬ کافه نادری٬ سولوژن و طاها بذری دعوت می کنم در این مورد بنویسند.

پی نوشت: یکی دیگر از شاهکارها در این زمینه٬ «لایحه‌ی حمایت از خانواده» است که عملا جاده صاف کن حضرات برای اختیار کردن چند همسر و تکمیل بساط عیش و نوش است.

* تیتر انتخابی٬ برگرفته از نوشته‌ی زیبای دوست نادیده ام٬ «مصطفی٬ نویسنده‌ی وبلاگ مسیر یک ذره» است. با تشکر از او برای دعوت از من به نوشتن درباره‌ی این موضوع.
Thursday, July 30, 2009
هیچ فکر میکردید که یک جمله‌ با کمتر از ۱۴۰ حرف بتواند ۵۰٬۰۰۰ دلار برای شما آب بخورد؟ خانم آماندا بونن اخیرا متوجه این موضوع شد٬ اما به شکل بسیار ناخوشایندی. در ماه می٬ این خانم ساکن شیکاگو٬ کاری را کرد که میلیونها کاربر دیگر توئیتر هر روز انجام می دهند. او یک توئیت یک خطی در توئیتر ثبت کرد. به طور مشخص او این جمله را توئیت کرد:

باید به هر حال بیای. کی میگه خوابیدن تو یه آپارتمان نمور و کپک زده برات خوب نیست؟ مشاوران املاک هورایزون که میگن اشکالی تو این قضیه نمی بینن.


بر اساس یک شکایت قضایی که امروز در شیکاگو ثبت شده٬ «خانم بونن با سوء نیت عبارت نادرستی را در سایت توییتر منتشر کرده که با پخش شدن آن در دنیا موجب از بین رفتن اعتبار شرکت مشاوران املاک هورایزون میشود.» لازم به ذکر است که توئیت های خانم بونن در سایت توئیتر٬ توسط ۲۲ نفر دنبال می شود.

اما در سال ۲۰۰۳ مایک مسنیک عبارتی را برای اولین بار به کار برد که تا امروز کاربرد فراوانی یافته است. این عبارت که به «اثر اِستِرایسَند» معروف است٬ به پدیده‌ای اینترنتی گفته میشود که تلاش برای محو یا سانسور اطلاعات منتشر شده روی اینترنت٬ اثر معکوس داده و باعث دیده شدن بیشتر آن شود. به عنوان مثال تلاش برای سانسور یک عکس٬ فیلم٬ پرونده و از این قبیل به جای موفقیت و محو سوژه٬ توجه مضاعفی را به خود جلب کرده و باعث شهرت بیش از حد آن شود.

نام این پدیده از نام هنرپیشه و خواننده‌ی آمریکایی٬ خانم باربارا استرایسند گرفته شده است. در سال ۲۰۰۳ این خانم شکایتی علیه عکاسی به نام کنت اَدلمن ثبت کرد که در آن درخواست ۵۰ میلیون دلار غرامت شده بود. در این درخواست٬ وی از دادگاه خواست تا عکس هوایی که از ویلای وی در سواحل کالیفرنیا گرفته شده٬ از سایت عکاس حذف شود و دلیل آن را نقض حریم خصوصی خود عنوان کرده بود.


این عکس٬ یکی از ۱۲۰۰۰ عکسی بود که عکاس از نوار ساحلی کالیفرنیا گرفته بود. بعد از مطرح شدن این موضوع در رسانه ها٬ در عرض یک ماه٬ این عکس بیش از ۴۲۰٬۰۰۰ بازدید کننده داشت.

منبع: شیکاگو بارتندر (با اندکی دخل و تصرف)
Tuesday, July 28, 2009
This is a translation of a note which someone published yesterday. He claims that he has been in a detention camp in south west of Tehran. Here is his observation:

I am not sure how to begin. Please forgive my typos and grammatical errors because I am in a rush and have to leave soon. It's 12:08 AM July 28, 2009.

Today morning, a few of my friends and I, narrowly escaped from a death camp. I am 21 years old and I was arrested about a month ago. I cannot believe I am free and alive right now. My friend and I were riding a motor bike and filming the street rallies using a cell phone when we got stopped and beaten by Basij militias. A woman tried to save us but she received her share of beatings as well. They pushed us into a van which was full of young people like ourselves, all beaten and bruised. After a while, the van took us to a police station, but we were kind of semi conscious that we did not realized where we were. They lined up every one next to a wall and a big guy counted and picked the even numbers and made two groups. That's when I lost contact with my friend and to this moment, I don't know what has happened to him.

They took my group to a camp called Kahrizak. You won't believe that there were over 200 people in single room, all beaten, bruised and wounded. Moaning and groaning could be heard from every corner. "What are they going to do with us? They might send us to a court or prison or something. I am pretty sure that could be better than this." I whispered to myself. There were no room to sit. All the walls were stained with blood.

I was thinking about my friend when I heard some guys crying. Apparently someone died as a result of excessive bleeding. Though, no one could move whereas we were all stuffed into a small room. At that moment, the guards came into the room and broke all the light bulbs and in the absolute darkness started to beat us with batons. They beat anyone who was the closest to them. They beat us for about half an hour and some people went into coma or maybe died.

Later they came back and lighted some flashlights into our faces and said "If you make noises, we will stick these batons up your asses." I couldn't believe what I was seeing. Maybe it was a nightmare. A guy called Suddeque, who apparently was their boss, took the body of a dead or unconscious man and leaned him against the wall and lighted his face with the flashlight. "We have been ordered to kill you all. You must be lucky not to die like this son of a bitch. Until the morning, if you die, you die and if you don't . . ." He said calmly. "You are blasphemists. Do you know what does that mean?" He added. Then he grasped into the hair of a teen-aged boy and asked him "Tell them what does that mean". "I don't know" the boy replied. "Oh yeah you damn do. Tell them, tell them what it means." he said while he was beating the boy. They boy went unconscious after a while. "It means devil, it means wrong doing. That's what it means." He shouted.

We lost 4 more guys in the next few hours. "You got no tooth brush, no toilets, no nothing here. Do whatever you want to do right here. Do you freaking understand?" He shouted again. Everyone there was suffering in some way. Broken hand or leg, swollen eyes, bruised body, open wounds but because of absolute darkness, we couldn't see anything. Later on, they gave us with some dry bread which we gobbled eagerly. After a few days, they released us because of the space problem they had. They had no room for more people, so they released some. I called my family using a stranger's cell phone and they picked me up on the street.

Here are the names of some people who died in there:

Hassan Shaouri (Student)
Reza Fatahi (Student)
Milad (No family name) The one who took him out first night.
Morteza Salah-shour
Morad Aquasi
Mohsen Entezami.

source: Click here
Thursday, July 16, 2009
دیروز در خبرها آمده بود که روسیه مجددا اعلام کرده در ساخت نیروگاه بوشهر تاخیرهای تازه ای وجود خواهد داشت.


فکر می کنم اگر با این همه پولی که تا حالا به روسها داده ایم٬ نان بربری خریده بودیم و یک میلیون نفر را می گذاشتیم بربری بخورند و ژنراتور را با رکاب زدن بچرخانند٬ الان می توانستیم برق خاورمیانه را تامین کنیم.
Monday, July 13, 2009
مواد لازم:
۱- واژه های ته مانده‌ی بو گرفته باقی مانده از کمونیزم از ۱۰۰ سال پیش(نظیر «پرولتاریا» و «بورژوآ»): دو چارک
۲- زباله های متعفن اسلامی جامانده از هزار و چهارصد سال پیش: نیم من
۳- دروغ و فحش و فضیحت: ۱۵ کانتینر (در حد کامیون ۱۸ چرخ)
۴- کلمات بی معنی و دهن پر کن و مخاطب خر فرض کن نظیر «دماگوژ»٬ «آرشیتکتیزم»(؟)٬ پاتریمونیال‌: ۶۵ کیلوگرم
۵- کلمات مردم فریب به میزان لازم
۶- «ا.ن»: یک تپه


طرز تهیه:
ابتدا کف قابلمه را با کلمات دهن پر کن بپوشانید و روی اجاق بگذارید تا کاملا داغ شود. سپس ته مانده های بو گرفته‌ی کمونیزم نظیر «پرولتاریا»٬ «بورژوآ» و غیره را با کلمات مردم فریب نظیر «مبارز»٬ «زحمت کش»٬ «ملت شریف»٬ «محروم» و از این قبیل تفت می دهیم تا اندکی از بوی گند آن کاسته شود. سپس زباله های متعفن اسلامی را به این معجون اضافه می کنیم و روی حرارت ملایم اجاق می گذاریم تا کلمات مردم فریب به طور کامل در خورش جا بیافتد. مقاله‌ی شما آماده است. در هنگام سِرو کردن می توانید به مقدار لازم آن را با فحش و فضیحت به دیگران (مهم نیست چه کسی) تزيین کنید. این آش بعد از مصرف به صورت یک تپه «ا.ن» از شما خارج خواهد شد.

آش استفراغ شما آماده است! نوش جان!
Friday, July 10, 2009
گوگل رسما شرکای خود در اجرای پروژه‌ی سیستم عامل کروم را معرفی کرد.


فروشندگان سخت افزاری که تمایل خود را برای همکاری با گوگل در این طرح اعلام کرده اند عبارتند از: ایسر(Acer)٬ ایسوس(Asus)٬ فری اسکِیل (Freescale) ٬ کوآلکام (Qualcomm)٬ تگزاس اینسترومنتس (Texas Instruments)٬ هیولیت پَکارد یا اچ پی (Hewlett-Packard)٬ توشیبا (Toshiba) و لنوو (Lenovo). همچنین نام «اَدوبی» (Adobe) نیز به عنوان یک شریک نرم افزاری٬ احتمالا برای تکنولوژی های فلش (Flash) و ایر (Air) از سوی گوگل اعلام شده است. به گفته‌ی گوگل٬ نخستین ماشینهای مجهز به سیستم عامل گوگل در نیمه‌ی دوم سال ۲۰۱۰ به بازار خواهند آمد.

این سیستم عامل در وحله‌ی اول روی ماشین های مبتنی بر x86 و ARM با هسته‌ای لینوکسی و نمایی پنجره شکل عرضه خواهد شد. در وبلاگ گوگل٬ این شرکت روی کدباز و مجانی بودن این سیستم عامل تاکید کرده است.

منبع
Thursday, July 9, 2009
فرید زکریا نویسنده و تحلیلگر روابط خارجی و مجری برنامه‌ی «فرید زکریا٬ جی پی اس» در روزهای یکشنبه (ساعت ۱ و ۵ بعدازظهر به وقت ساحل شرقی آمریکا) از شبکه سی ان ان است.


سی ان ان - نتیجه‌ی احتمالی این وقایع را چه می بینید؟
فرید زکریا - شرایط هنوز بسیار سیال است. رقیب اصلی یعنی میرحسین موسوی و رئیس جمهور پیشین٬ محمد خاتمی٬ هنوز دولت را به خاطر تقلب در انتخابات سرزنش می کنند. این رویداد٬ شکافی غیرمعمول را در بالاترین سطح این نظام نشان می دهد. اما محتمل ترین نتیجه٬ این است که رژیم قادر به برقراری مجدد آرامش خواهد بود.

اما٬ این رژیم با از دست دادن ویترین اسلامی و دموکراسی خود٬ که برایش اهمیت زیادی داشت٬ تبدیل به یک دیکتاتوری عریان شده است.

سی ان ان - اما آیا برنامه‌ی هسته ای ادامه پیدا خواهد کرد؟
فرید - دقیقا! ما هنوز این مشکل را با ایران داریم و باید یک استراتژی برای مقابله با این موضوع داشته باشیم. موضوع هسته ای کماکان ادامه پیدا خواهد کرد و مذاکره نکردن٬ منجر به توقف آن نخواهد شد.

از طرف دیگر٬ اینکه وانمود کنیم اتفاقی در ایران نیافتاده٬ نیز اشتباه به نظر میرسد. این کار٬ در واقع نادیده گرفتن دوپاره شدن حاکمیت در ایران است.

سی ان ان - پس چه باید کرد؟
فرید - نظر من این است که کاری نباید کرد. حرکت نکردن در این وضعیت می تواند یک استراتژی باشد. پنج قدرت اصلی شورای امنیت٬ به همراه آلمان٬ پیشنهاد بسیار سخاوتمندانه ای به ایران برای از سرگیری مذاکرات هسته ای ارائه کرده اند. هنوز پاسخی از ایران دریافت نشده و توپ در زمین آنهاست. تا زمان دریافت پاسخ از آنها٬ غرب باید به یارگیری برای اتخاذ تحریمهای سخت تر و منزوی تر کردن ایران بپردازد. تا زمان دریافت پاسخ از تهران٬ دلیلی برای ورود آمریکا یا دیگران به ماجرا نیست.

سی ان ان - آیا این روش برخورد٬ به خاطر در موضع ضعف بودن ماست و این حقیقت که انتخابهای بسیار محدودی داریم؟
فرید - در واقع خیر٬ چرا که در حالی که به نظر میرسد غرب انتخابهای بسیار محدودی دارد٬ واقعیت این است که ایران انتخابهای بسیار محدودتری دارد. اقتصاد ایران در شرایط بدی به سر می برد٬ رژیم با بزرگترین چالش از زمان تاسیس خود روبروست و متحدان آن در لبنان و عراق و جاهای دیگر عملکردی پایین تر از انتظار دارند. باید اجازه بدهیم رهبر انقلاب و احمدی نژاد تصمیم بگیرند که چه کار می توانند بکنند. گذر زمان به نفع آنها نیست.

سی ان ان - حمله‌ی نظامی چطور؟
فرید - در حالیکه ما داخل ایران را دیده ایم٬ حمله‌ی نظامی به ایران٬ کاری بسیار غیرمعمول خواهد بود٬ چرا که این کار به معنی بمباران کردن ایرانیان است. موسوی و یارانش٬ راهی کم هزینه تر برای روبرو شدن با غرب می خواهند٬ همین طور بسیاری از بزرگان نظام. موسوی بارها به سیاست تهاجمی احمدی نژاد حمله کرد. بنابراین در این وضعیت٬ پاسخ به این سوال که «آیا افراد میانه رو در داخل ایران یافت میشوند؟» این است که «بله! و تعداد آنها به میلیونها میرسد.»

منبع: سی ان ان
Thursday, July 2, 2009
جان بولتون (نماینده‌ی آمریکا در سازمان ملل در زمان ریاست جمهوری جرج بوش - مترجم) اخیرا مقاله‌ی مهمی در واشینگتن پست نوشته که بخشی از آن به قرار زیر است:

کسانی که با دستیابی ایران به سلاح هسته ای مخالفند٬ در حال روبرو شدن با تنها انتخاب پیش رویشان یعنی حمله‌ی نظامی به تاسیسات نظامی هسته ای ایران هستند. شورش های اخیر در ایران نیز٬ موجب میشود که بتوان با اجیر کردن گروههای دیپلماسی در داخل ایران٬ برای مردم توضیح داد که چنین حملاتی برای مقابله با رژیم ایران است نه مردم ایران. البته این موضوع همیشه درست بوده اما این موضوع وقتی بیشتر اهمیت پیدا می کند که بدانیم شکاف بین مردم و رژیم اسلامی هرگز تا این اندازه روشن و عمیق نبوده است. عملیات نظامی برای از بین بردن برنامه‌ی هسته ای ایران٬ و هدف نهایی یعنی تغییر رژیم باید بی وقفه ادامه پیدا کند.


جان بولتون

بولتون کسانی که معتقد به راه حل سیاسی برای تعامل با ایران هستند را به استهزا می کشد و آنان را «سرسپرده‌ی الهی» به چنین راهکاری می داند٬ در حالیکه او مطمئن است چنین راهکاری به سرانجام مناسبی منتهی نمیشود. رابرت فارلی و متیو ایگلسیاس هر دو شبهاتی بر موثر بودن این راهکار در مقابل ایران٬ مخصوصا بعد از سرکوب شورش های داخلی٬ وارد کرده اند٬ اما اظهار کرده اند که این به این معنی نیست که بمباران کردن ایران هم لزوما تامین کننده‌ی منافع آمریکاست٬ آن هم با وجود درگیری آمریکا در عراق و ویرانی های عظیمی که بمباران ها در پی خواهند داشت. در عین حال بمباران ایران حتی منظور آمریکا را هم برآورده نخواهد کرد. بمباران ناقص این تاسیسات٬ پیامدهای مخربی هم برای مردم ایران و هم برای روابط آمریکا در منطقه در پی خواهد داشت و مشروعیت رژیمی را که در حال تقلا برای حفظ آن است٬ تحکیم خواهد کرد.

در ضمن٬ «سرسپرده‌ی الهی» می تواند توصیف کننده بولتون نیز باشد که سالهاست از بمباران ایران حمایت می کند. به همین دلیل بسیار مشکل است که اظهارات او مبنی بر اینکه «اینک» زمان مناسبی برای این کار است٬ را جدی گرفت. اما حداقل ماجرا این است که می توان یک بند دیگر به برنامه های حزب جمهوری خواه اضافه کرد. برنامه ای که در طی سالیان گذشته تنها محدود به «کاهش مالیات» بوده است. بنابراین از این پس برنامه‌ی حزب جمهوری خواه از قرار زیر است:
۱- کاهش مالیات ها
۲- بمباران ایران

منبع: وبلاگ Tapped
Thursday, June 25, 2009
برای بینندگان خارج از کانادا

The Daily Show With Jon StewartMon - Thurs 11p / 10c
Reza Aslan
thedailyshow.com
Daily Show
Full Episodes
Political HumorJason Jones in Iran


* برای بینندگان داخل کانادا


اینجا کلیک کنید و ببینید.
جان استوارت: خوش آمد می گویم به حضور مجدد میهمان امشب٬ ستون نویس سیاسی دیلی بیست (The Daily Beast) و نویسنده‌ی کتاب «چگونه پیروز یک نبرد کیهانی باشیم؟ خدا٬ جهانی سازی و پایان جنگ علیه ترور»٬ رضا اصلان.
رضا اصلان: بسیار خوب!
جان استوارت: چطوری جناب؟
ر: گمونم حرفی برای گفتن نیست!
ج: نه. این جان و کیت دارن واقعا از کنترل خارج میشن.
ر: آره کی فکرش را میکرد؟ واقعا اگر اینا می تونستن قضیه را حل کنن ...
ج: این دختره واقعا پتیاره است ... امروز چه خبر بود؟ چی شنیدی؟ امروز روز خوبی نبود؟
ر: امروز روز خوبی نبود. اما مشکلی نیست. این ماجرا داره تبدیل به یک جنگ فرسایشی میشه. موضوع دیگه موضوع انتخابات نیست. حداقل در این مورد مطمئنیم. موضوع دیگه تقلب انتخاباتی نیست. موضوع دیگه اصلا موضوع احمدی نژاد هم نیست. الان دیگه انقلابی در مورد آینده‌ی نظام در حال وقوعه. مشروعیت پایه های این دولت. الان داستان خیلی جدی شده و البته فکر می کنم خونریزی هم در عین حال افزایش پیدا خواهد کرد.
ج: به نظر تو آیت الله خامنه ای برای چی پرید وسط این انتخابات در حالیکه مجبور به این کار نبود؟ چرا او طوری پرید وسط این قضیه که مستقیما خودش را به سرنوشت احمدی نژاد و وقایع آینده گره زد؟
ر: این موضوع واقعا توجیه پذیر نیست. این آقا کسی است که در طی ۲۰ سال گذشته در پس زمینه بوده و گهگاهی خودش را وارد قضایا می کرده ولی خودش را به عنوان یک میانجی بی طرف معرفی کرده. من فکر می کنم واقعیت اینه که این اقا تا حالا همیشه گوشه نشین بوده و اینقدر در مخفیگاه بوده که نمیدونه دور و برش چه خبره. او حقیقتا نمی دونه که او بیش از هر کس دیگری٬ از جانب احمدی نژاد و بیدار شدن سپاه و نظامی کردن فضای سیاسی ایران در خطره. بنابراین من فکر می کنم شاید او از روی جهالت و ندانستن عمل می کنه. واقعا نمی دونم الان چی توی ذهنش میگذره.
ج: موضوعی که بیش از هر چیز دیگری ذهن من را به خود مشغول می کنه که قبلا هم راجع بهش صحبت کردیم٬ این موضوع من را یاد مراحل ابتدایی این کشور می اندازه. ایران در شکل جدیدش تنها ۳۰ سال عمر داره و وقتی راجع به بازیگران اصلی اش می خوانی می بینی که اینها با هم به مدرسه می رفتند٬ رفسنجانی و خامنه ای با هم همکلاسی بودند اینها پدران موسس اش بودند. تقریبا شبیه جفرسون و آدامز در این کشور.
ر: بله! همینطور که اوضاع پیش میره این بحث درباره‌ی آینده انقلاب اسلامی است. تو دقیقا درست میگی. اتفاقا بامزه است که افراد اردوی احمدی نژاد و افراد اردوی اصلاح طلب تنها همکلاسی نبودند. اینها همون افرادی هستند که ۳۰ سال پیش شاه را ساقط کردند و هر دو از یک سری قواعد بازی پیروی می کنند. رفسنجانیست ها٬ موسویست ها٬ خاتمیست ها دارند همان کاری را می کنند که ۳۰ سال پیش می کردند. تاجران بازار اعتصاب می کنند٬ مراسم عزاداری ...
ج: همون سال ۱۹۷۹ بود که روند به همین شکل ادامه پیدا می کرد. ۴۰ روز اوضاع آرام می‌شد و تقریبا همه چیز می رفت زیر زمین و بعد دوباره شروع می کردند و دوباره اوضاع منفجر میشد.
ر: و این روند به صورت یک چرخه ادامه پیدا می کرد. ما ایرانی ها دو کار را خیلی خوب انجام میدیم. خوب میخوریم٬ خوب عزاداری می کنیم. ما استاد این دو کاریم.
ج: تو مطمئنی شما جهود نیستین؟ شما احتمالا باید جهود باشین ...
ر: آره خوب! ما در عمل پسر عموییم. موضوع دیگه اینه که گروه دیگه هم ۳۰ سال پیش داخل ماجرا یوده و هر دو گروه قواعد این بازی را بلدند و قضیه سر این است که کدام طرف روی طرف دیگر را کم می کند و پیروز این بازی میشود.
ج: و البته هر اتفاقی که آنطرف دنیا بیافته برای ما هم اینجا مهمه. مایلیم بدونیم مردم اونجا راجع به ما چی فکر می کنند.
ر: بله! میدونم.
ج: برام هم جالبه که اینجا هم بحث سر این است که عباراتی است که اوباما دراین مورد استفاده می کنه و راستش در هر دو صورت هم یک کم هم خودستایانه است که فکر کنیم در این لحظه که مردم در ایران مشغول این جنبش هستند و جسارت و شهامت آنها درخیابان و سختی این جنبش٬ به این ربط داره که ما اعلام پشتیبانی از آنها بکنیم٬ نکنیم. که فکر کنیم موضع ما تاثیری در این قضیه داره.
ر: راستش من باورم نمیشه که بیل بنت یا چارلز کراتهامر دغدغه‌ی واقعی مردم ایران را دارند.
ج: بیل بنت که می خواست براتون «ماشین دو تا کن» بفرسته! (بیل بنت جمهوری خواه در یک مصاحبه اخیرا به جان کینگ مجری سی ان ان گفته بود که دولت آمریکا باید برای جوانان معترض ایران کارت تلفن مجانی و «ماشین دو تا کن» بفرستد که منظورش ماشین تکثیر بود. صرف نظر از این که در انگلیسی هم به ماشین کپی یا تکثیر٬ ماشین دو تا کن نمی گویند٬ ایشان هنوز گمان می کند که جوانان در حال تکثیر اعلامیه به سبک دهه ۷۰ هستند. جان استوارت هم در اینجا به او کنایه می زند. - مترجم)
ر: تنها چیزی که می تونم بگم اینه که خدا را شکر می کنم به خاطر پرزیدنت اوباما. (تشویق حضار)فکر می کنم این مرد تا حالا بی نقص عمل کرده. او از ابتدا و در طول چهارهفته ای که انتخابات ایران درحریان بوده٬ اسم ایران از دهانش خارج نشد و این موضوع به ضرر احمدی نژاد تموم شده. او نمی تونست از بحثهای همیشگی اش استفاده کنه که آمریکا میخواد به ما حمله کنه و از این قبیل. راستش را بخوای میدونی شعار انتخاباتی احمدی نژاد چی بود؟ «می توانیم» که معادل فارسی Yes We Can (شعار انتخاباتی اوباما) است. (خنده‌ی حضار) ایالات متحده تاریخچه‌ی طولانی‌ای از دخالت درامور داخلی ایران داره... بله این واقعیت داره ...
ج: من فکر می کنم از نظر احساسی٬ دل آدم با مردم توی خیابون همراه میشه که جنبش اصلاحات چیزی است مثل حزب جمهوری خواه یا دموکرات در آمریکا. ولی جنبش اصلاحات در ایران هنوز خیلی به آمریکا بدبین است و نمی تونه حتی آغاز گر روندی باشه که محافظه کار ترین آدم توی ایران می تونه چرا که ما مثل تنگی نفس برای شخصیت ملی آنها هستیم.
ر: بله. اوباما درست می گوید. این داستان مسئله‌ی مردم ایران است و جنگ آنهاست برای آینده‌ی ایران. اگر میخوایم این داستان را فردا تموم کنیم باید به حرف جان مک کین و بیل بنت گوش کنیم. با این کار می تونستیم در حا این قضیه را تمام کنیم.
ج: اما اگر آنها هم قدرت داشتند این ایده که آمریکا می تونه با ایجاد اثر پروانه در دنیا امواج سهمگین انقلاب ایجاد کنه٬ من خیلی مطمئن نیستم که اینکار عملی باشه.
ر: بعضی موقع ها بهترین کاری که می تونیم بکنیم اینه که دهنمونو ببندیم و خودمونو کنار بکشیم.
ج: این حرف نکته‌ی جالب دیگه ای رو مطرح می کنه. ما جیسون جونز را فرستادیم ایران٬ به خاطر اینکه تو بهمون گفته بودی اونجا «اَمنه»! ولی تجربه‌ی بسیار جالبی بوده برای ما. گزارشات ما از اونجا بسیار بسیار شبیه گزارشات ما از جاهای دیگه است و چشمان ما را باز کرده رو به این واقعیت که چقدر ما از مردم ایران غیر قابل تمایز هستیم. و مردمی که ما باهاشون صحبت کردیم الان دستگیر شدن و چقدر ما بی پناه هستیم. چه کار میشه کرد برای کمک به این مردم که دستگیر شدن یا هر چیز دیگه ای.
ر: من فکر می کنم باید به اتحاده‌ی اروپا و سازمان ملل فشار بیشتری آورد چرا که حداقل اونها نفوذ بیشتری روی ایران دارند ولی ما (آمریکا) نداریم. ما هیچ کار دیگه ای برای نتبیه کردن آنها نمی تونیم بکنیم. مثلا چه کار میشه کرد؟ بیشتر تحریمشون کنیم؟ شما باید با یک نفر رابطه داشته باشید تا بتونید تنبیهش کنید. باید روی متحدانمان فشار بیشتری وارد کنیم ولی در آخر این موضوع برمیگرده به ریاست جمهوری در آمریکا. این رییس جمهور کسی است که معادله را در اون منطقه تغییر داده. ما رییس جمهوری داریم به نام باراک «حسین» اوباما٬ بله من گقتم «حسین». کاری هم نمی تونید بکنید!
ج: جانم؟ چی شد؟ تو مطمئنی اسم دومش «جفرسون» نیست؟
ر: ... که تصمیم گرفته دید بازتری نسبت به این موضوعات داشته باشه.او وقتی به ایران فکر می کنه فقط به فردا نگاه نمی کنه بلکه ده سال دیگه را می بینه.
ج: تو فکر می کنی نتیجه‌ی این داستان چی میشه؟
ر: من فکر می کنم وقتی این موضوع تموم بشه داستان به کلی متفاوت خواهد بود. میتونه بهتر یا بدتر باشه. به قول دوستم٬ ایران بین دو مدل کره‌ی شمالی و چین امکان انتخاب خواهد داشت. یا خیلی نظامی و منزوی میشه مثل کره‌ی شمالی یا ساختار خبرگان مرکزری خودش را حفظ میکنه ولی درش را به روی دنیا باز تر میکنه و دموکراتیک تر میشه.
ج: کره‌ی شمالی و چین؟ ها؟ داداش نمیشه این وسط یک بلژیک به ما بدی؟
ج: ممنون از رضا برای آمدنش به برنامه‌ی ما.
Tuesday, June 23, 2009
در حال حاضر شاهد نوعی همزیستی مسالمت آمیز آمریکا با کره‌ی شمالی هستیم. به این ترتیب که کره‌ی شمالی هر از گاهی آمریکا و متحدانش در خاور دور (ژاپن و کره‌ی جنوبی) را تهدید به واکنش نظامی می کند و و سپس برای مدتی آن را فراموش می کند. در این میان٬ این مردم کره‌ی شمالی هستند که در نکبت و فقر دست و پا می زنند و هیچ کاری توسط هیچ کشوری برای رهایی آنها از چنگال دژخیمان حاکم انجام نمیشود.
حال به نظر میرسد با ادامه‌ی این روند در ایران و مسلط شدن نیروهای نظامی بر مردم٬ ممکن است شاهد شکل گیری یک کره‌ی شمالی دیگر در خاور میانه باشیم. کشوری که مردمش با فقر دست و پنجه نرم می کنند ولی رهبرانش هر از گاهی لحن تندی نسبت به اسرائیل نشان می دهند و آن را تهدید به نابودی می کنند. واضح است که هدف این کار٬ در حقیقت نابودی اسرائیل نیست. چرا که آنها خود می دانند در صورت دست زدن به چنین حماقتی٬ هدف حملات هسته ای اسرائیل قرار خواهند گرفت. در واقع هدف چنین تهدیداتی٬ تضمین بقای رژیم اسلامی خواهد بود.
آیا آمریکا برنامه ای برای جلوگیری از شکل گیری کره‌ی شمالی اسلامی در منطقه‌ی خاور میانه در دستور کار خود دارد؟

توضیح واضحات: شخصا نه معتقد به مفید بودن عملیات نظامی توسط کشورهای بیگانه هستم و نه مایل به آن. قطعا سوال من هم تاثیری در سیاستهای آمریکا در مقابل ایران نخواهد داشت. تنها به این دلیل که قرار است از رییس جمهور آمریکا سوال شود٬ مایلم بدانم طرح و برنامه‌ی آمریکا در خاور میانه چگونه ممکن است بر سرنوشت ایران تاثیر بگذارد؟