Showing posts with label انتخابات. Show all posts
Showing posts with label انتخابات. Show all posts
Monday, November 1, 2010
جنابان موسوی و کروبی٬ رهبران(!) اصلاح طلب اپوزیسیون٬ در پاسخ به میکرب نامیدن مخالفان حکومت توسط علی خامنه ای٬ فرموده اند: ‮«به مصلحت نیست دهها میلیون نفر را میکروب بنامیم.»


لطفا این جمله را یکبار دیگر با دقت بخوانید.

«به مصلحت نیست دهها میلیون نفر را میکروب بنامیم.»

دقت کنید که به «مصلحت» نیست. یعنی اگر روزی مصلحت ایجاب کند٬ همین دو رهبر اصلاح طلب(!) این کار را خواهند کرد و لابد تدابیر لازم برای از بین بردن میکرب ها را هم خواهند اندیشید. البته جناب موسوی سابقه‌ی درخشانی هم در از بین بردن میکربهای چپ در کارنامه‌ی خود دارند.

تف بر این مرام مطلحت گرای بی پرنسیپ. دریغ از یک جو پرنسیپ که این کار را از بیخ و بن نادرست بنامند.
Friday, October 29, 2010
موسوی اگر سرخپوست بود اسمش میشد: ایستاده بر چیز طلایی امام

Tuesday, March 16, 2010
آقای کروبی اخیرا در اظهار نظری گفته اند: جمهوری اسلامی دچار استبداد زدگی شده است.


قدیمتر ها٬ وقتی در روستای ما کسی از دنیا می رفت٬ اهالی ده می گفتند فلانی مرد. یاد ندارم کسی گفته باشد فلانی دچار مرگ زدگی شد. به همین خاطر هر چه به مغزمان فشار آوردیم٬ متوجه نشدیم دچار استبداد زدگی شدن یعنی چه؟ آیا منظور جناب کروبی این است که جمهوری اسلامی تبدیل به حکومت استبدای شده است؟

خوب این که گفتنش اینقدر سخت نیست. بله٬ اما چرا ایشان مانند هر آخوند دیگری علاقمند است لقمه را از پشت سر به دهان بگذارد؟ یادش به خیر یک آخوندی بود از بلاد انگلستان٬ به جای اینکه بگوید فلانی دزدی کرده است٬ می گفت فلانی تصرف نامشروع کرده است. از این گونه بازی با کلمات در دنیای آخوندها کم نیست. به هر حال آنها عمری را صرف همین کار می کنند و گذران زندگی شان از همین بازی با کلمات است.


اما از این هم که بگذریم٬ باید از جناب کروبی بپرسیم٬ دقیقا از چه موقع این اتفاق افتاده است و جمهوری اسلامی دچار استبداد زدگی شده است؟ از بعد از انتخابات اخیر؟ مگر در انتخابات اخیر چه اتفاق جدیدی افتاد؟ شورای نگهبان پدیده ای جدید بود؟ یا عملکرد شورای نگهبان تازه بود؟ نظارت استصوابی سبکی تازه بود؟ اعدام و کشت و کشتار مردم اتفاق جدیدی بود؟ حکم حکومتی اقدامی بدیع بود؟ بستن روزنامه ها و حذف مخالفان اتفاق تازه ای بود؟ دقیقا چه اتفاق تازه ای افتاده که جمهوری اسلامی را به استبداد زدگی دچار کرده است؟

اصلا شاید تمام این موارد قبلا هم وجود داشته اند و به عبارت بهتر جمهوری اسلامی از اولش هم استبدادی بوده اما استبدادش چرب تر از الان بوده اما الان خشکیده؟
Tuesday, July 28, 2009
This is a translation of a note which someone published yesterday. He claims that he has been in a detention camp in south west of Tehran. Here is his observation:

I am not sure how to begin. Please forgive my typos and grammatical errors because I am in a rush and have to leave soon. It's 12:08 AM July 28, 2009.

Today morning, a few of my friends and I, narrowly escaped from a death camp. I am 21 years old and I was arrested about a month ago. I cannot believe I am free and alive right now. My friend and I were riding a motor bike and filming the street rallies using a cell phone when we got stopped and beaten by Basij militias. A woman tried to save us but she received her share of beatings as well. They pushed us into a van which was full of young people like ourselves, all beaten and bruised. After a while, the van took us to a police station, but we were kind of semi conscious that we did not realized where we were. They lined up every one next to a wall and a big guy counted and picked the even numbers and made two groups. That's when I lost contact with my friend and to this moment, I don't know what has happened to him.

They took my group to a camp called Kahrizak. You won't believe that there were over 200 people in single room, all beaten, bruised and wounded. Moaning and groaning could be heard from every corner. "What are they going to do with us? They might send us to a court or prison or something. I am pretty sure that could be better than this." I whispered to myself. There were no room to sit. All the walls were stained with blood.

I was thinking about my friend when I heard some guys crying. Apparently someone died as a result of excessive bleeding. Though, no one could move whereas we were all stuffed into a small room. At that moment, the guards came into the room and broke all the light bulbs and in the absolute darkness started to beat us with batons. They beat anyone who was the closest to them. They beat us for about half an hour and some people went into coma or maybe died.

Later they came back and lighted some flashlights into our faces and said "If you make noises, we will stick these batons up your asses." I couldn't believe what I was seeing. Maybe it was a nightmare. A guy called Suddeque, who apparently was their boss, took the body of a dead or unconscious man and leaned him against the wall and lighted his face with the flashlight. "We have been ordered to kill you all. You must be lucky not to die like this son of a bitch. Until the morning, if you die, you die and if you don't . . ." He said calmly. "You are blasphemists. Do you know what does that mean?" He added. Then he grasped into the hair of a teen-aged boy and asked him "Tell them what does that mean". "I don't know" the boy replied. "Oh yeah you damn do. Tell them, tell them what it means." he said while he was beating the boy. They boy went unconscious after a while. "It means devil, it means wrong doing. That's what it means." He shouted.

We lost 4 more guys in the next few hours. "You got no tooth brush, no toilets, no nothing here. Do whatever you want to do right here. Do you freaking understand?" He shouted again. Everyone there was suffering in some way. Broken hand or leg, swollen eyes, bruised body, open wounds but because of absolute darkness, we couldn't see anything. Later on, they gave us with some dry bread which we gobbled eagerly. After a few days, they released us because of the space problem they had. They had no room for more people, so they released some. I called my family using a stranger's cell phone and they picked me up on the street.

Here are the names of some people who died in there:

Hassan Shaouri (Student)
Reza Fatahi (Student)
Milad (No family name) The one who took him out first night.
Morteza Salah-shour
Morad Aquasi
Mohsen Entezami.

source: Click here
Thursday, July 9, 2009
فرید زکریا نویسنده و تحلیلگر روابط خارجی و مجری برنامه‌ی «فرید زکریا٬ جی پی اس» در روزهای یکشنبه (ساعت ۱ و ۵ بعدازظهر به وقت ساحل شرقی آمریکا) از شبکه سی ان ان است.


سی ان ان - نتیجه‌ی احتمالی این وقایع را چه می بینید؟
فرید زکریا - شرایط هنوز بسیار سیال است. رقیب اصلی یعنی میرحسین موسوی و رئیس جمهور پیشین٬ محمد خاتمی٬ هنوز دولت را به خاطر تقلب در انتخابات سرزنش می کنند. این رویداد٬ شکافی غیرمعمول را در بالاترین سطح این نظام نشان می دهد. اما محتمل ترین نتیجه٬ این است که رژیم قادر به برقراری مجدد آرامش خواهد بود.

اما٬ این رژیم با از دست دادن ویترین اسلامی و دموکراسی خود٬ که برایش اهمیت زیادی داشت٬ تبدیل به یک دیکتاتوری عریان شده است.

سی ان ان - اما آیا برنامه‌ی هسته ای ادامه پیدا خواهد کرد؟
فرید - دقیقا! ما هنوز این مشکل را با ایران داریم و باید یک استراتژی برای مقابله با این موضوع داشته باشیم. موضوع هسته ای کماکان ادامه پیدا خواهد کرد و مذاکره نکردن٬ منجر به توقف آن نخواهد شد.

از طرف دیگر٬ اینکه وانمود کنیم اتفاقی در ایران نیافتاده٬ نیز اشتباه به نظر میرسد. این کار٬ در واقع نادیده گرفتن دوپاره شدن حاکمیت در ایران است.

سی ان ان - پس چه باید کرد؟
فرید - نظر من این است که کاری نباید کرد. حرکت نکردن در این وضعیت می تواند یک استراتژی باشد. پنج قدرت اصلی شورای امنیت٬ به همراه آلمان٬ پیشنهاد بسیار سخاوتمندانه ای به ایران برای از سرگیری مذاکرات هسته ای ارائه کرده اند. هنوز پاسخی از ایران دریافت نشده و توپ در زمین آنهاست. تا زمان دریافت پاسخ از آنها٬ غرب باید به یارگیری برای اتخاذ تحریمهای سخت تر و منزوی تر کردن ایران بپردازد. تا زمان دریافت پاسخ از تهران٬ دلیلی برای ورود آمریکا یا دیگران به ماجرا نیست.

سی ان ان - آیا این روش برخورد٬ به خاطر در موضع ضعف بودن ماست و این حقیقت که انتخابهای بسیار محدودی داریم؟
فرید - در واقع خیر٬ چرا که در حالی که به نظر میرسد غرب انتخابهای بسیار محدودی دارد٬ واقعیت این است که ایران انتخابهای بسیار محدودتری دارد. اقتصاد ایران در شرایط بدی به سر می برد٬ رژیم با بزرگترین چالش از زمان تاسیس خود روبروست و متحدان آن در لبنان و عراق و جاهای دیگر عملکردی پایین تر از انتظار دارند. باید اجازه بدهیم رهبر انقلاب و احمدی نژاد تصمیم بگیرند که چه کار می توانند بکنند. گذر زمان به نفع آنها نیست.

سی ان ان - حمله‌ی نظامی چطور؟
فرید - در حالیکه ما داخل ایران را دیده ایم٬ حمله‌ی نظامی به ایران٬ کاری بسیار غیرمعمول خواهد بود٬ چرا که این کار به معنی بمباران کردن ایرانیان است. موسوی و یارانش٬ راهی کم هزینه تر برای روبرو شدن با غرب می خواهند٬ همین طور بسیاری از بزرگان نظام. موسوی بارها به سیاست تهاجمی احمدی نژاد حمله کرد. بنابراین در این وضعیت٬ پاسخ به این سوال که «آیا افراد میانه رو در داخل ایران یافت میشوند؟» این است که «بله! و تعداد آنها به میلیونها میرسد.»

منبع: سی ان ان
Thursday, July 2, 2009
جان بولتون (نماینده‌ی آمریکا در سازمان ملل در زمان ریاست جمهوری جرج بوش - مترجم) اخیرا مقاله‌ی مهمی در واشینگتن پست نوشته که بخشی از آن به قرار زیر است:

کسانی که با دستیابی ایران به سلاح هسته ای مخالفند٬ در حال روبرو شدن با تنها انتخاب پیش رویشان یعنی حمله‌ی نظامی به تاسیسات نظامی هسته ای ایران هستند. شورش های اخیر در ایران نیز٬ موجب میشود که بتوان با اجیر کردن گروههای دیپلماسی در داخل ایران٬ برای مردم توضیح داد که چنین حملاتی برای مقابله با رژیم ایران است نه مردم ایران. البته این موضوع همیشه درست بوده اما این موضوع وقتی بیشتر اهمیت پیدا می کند که بدانیم شکاف بین مردم و رژیم اسلامی هرگز تا این اندازه روشن و عمیق نبوده است. عملیات نظامی برای از بین بردن برنامه‌ی هسته ای ایران٬ و هدف نهایی یعنی تغییر رژیم باید بی وقفه ادامه پیدا کند.


جان بولتون

بولتون کسانی که معتقد به راه حل سیاسی برای تعامل با ایران هستند را به استهزا می کشد و آنان را «سرسپرده‌ی الهی» به چنین راهکاری می داند٬ در حالیکه او مطمئن است چنین راهکاری به سرانجام مناسبی منتهی نمیشود. رابرت فارلی و متیو ایگلسیاس هر دو شبهاتی بر موثر بودن این راهکار در مقابل ایران٬ مخصوصا بعد از سرکوب شورش های داخلی٬ وارد کرده اند٬ اما اظهار کرده اند که این به این معنی نیست که بمباران کردن ایران هم لزوما تامین کننده‌ی منافع آمریکاست٬ آن هم با وجود درگیری آمریکا در عراق و ویرانی های عظیمی که بمباران ها در پی خواهند داشت. در عین حال بمباران ایران حتی منظور آمریکا را هم برآورده نخواهد کرد. بمباران ناقص این تاسیسات٬ پیامدهای مخربی هم برای مردم ایران و هم برای روابط آمریکا در منطقه در پی خواهد داشت و مشروعیت رژیمی را که در حال تقلا برای حفظ آن است٬ تحکیم خواهد کرد.

در ضمن٬ «سرسپرده‌ی الهی» می تواند توصیف کننده بولتون نیز باشد که سالهاست از بمباران ایران حمایت می کند. به همین دلیل بسیار مشکل است که اظهارات او مبنی بر اینکه «اینک» زمان مناسبی برای این کار است٬ را جدی گرفت. اما حداقل ماجرا این است که می توان یک بند دیگر به برنامه های حزب جمهوری خواه اضافه کرد. برنامه ای که در طی سالیان گذشته تنها محدود به «کاهش مالیات» بوده است. بنابراین از این پس برنامه‌ی حزب جمهوری خواه از قرار زیر است:
۱- کاهش مالیات ها
۲- بمباران ایران

منبع: وبلاگ Tapped
Thursday, June 25, 2009
برای بینندگان خارج از کانادا

The Daily Show With Jon StewartMon - Thurs 11p / 10c
Reza Aslan
thedailyshow.com
Daily Show
Full Episodes
Political HumorJason Jones in Iran


* برای بینندگان داخل کانادا


اینجا کلیک کنید و ببینید.
جان استوارت: خوش آمد می گویم به حضور مجدد میهمان امشب٬ ستون نویس سیاسی دیلی بیست (The Daily Beast) و نویسنده‌ی کتاب «چگونه پیروز یک نبرد کیهانی باشیم؟ خدا٬ جهانی سازی و پایان جنگ علیه ترور»٬ رضا اصلان.
رضا اصلان: بسیار خوب!
جان استوارت: چطوری جناب؟
ر: گمونم حرفی برای گفتن نیست!
ج: نه. این جان و کیت دارن واقعا از کنترل خارج میشن.
ر: آره کی فکرش را میکرد؟ واقعا اگر اینا می تونستن قضیه را حل کنن ...
ج: این دختره واقعا پتیاره است ... امروز چه خبر بود؟ چی شنیدی؟ امروز روز خوبی نبود؟
ر: امروز روز خوبی نبود. اما مشکلی نیست. این ماجرا داره تبدیل به یک جنگ فرسایشی میشه. موضوع دیگه موضوع انتخابات نیست. حداقل در این مورد مطمئنیم. موضوع دیگه تقلب انتخاباتی نیست. موضوع دیگه اصلا موضوع احمدی نژاد هم نیست. الان دیگه انقلابی در مورد آینده‌ی نظام در حال وقوعه. مشروعیت پایه های این دولت. الان داستان خیلی جدی شده و البته فکر می کنم خونریزی هم در عین حال افزایش پیدا خواهد کرد.
ج: به نظر تو آیت الله خامنه ای برای چی پرید وسط این انتخابات در حالیکه مجبور به این کار نبود؟ چرا او طوری پرید وسط این قضیه که مستقیما خودش را به سرنوشت احمدی نژاد و وقایع آینده گره زد؟
ر: این موضوع واقعا توجیه پذیر نیست. این آقا کسی است که در طی ۲۰ سال گذشته در پس زمینه بوده و گهگاهی خودش را وارد قضایا می کرده ولی خودش را به عنوان یک میانجی بی طرف معرفی کرده. من فکر می کنم واقعیت اینه که این اقا تا حالا همیشه گوشه نشین بوده و اینقدر در مخفیگاه بوده که نمیدونه دور و برش چه خبره. او حقیقتا نمی دونه که او بیش از هر کس دیگری٬ از جانب احمدی نژاد و بیدار شدن سپاه و نظامی کردن فضای سیاسی ایران در خطره. بنابراین من فکر می کنم شاید او از روی جهالت و ندانستن عمل می کنه. واقعا نمی دونم الان چی توی ذهنش میگذره.
ج: موضوعی که بیش از هر چیز دیگری ذهن من را به خود مشغول می کنه که قبلا هم راجع بهش صحبت کردیم٬ این موضوع من را یاد مراحل ابتدایی این کشور می اندازه. ایران در شکل جدیدش تنها ۳۰ سال عمر داره و وقتی راجع به بازیگران اصلی اش می خوانی می بینی که اینها با هم به مدرسه می رفتند٬ رفسنجانی و خامنه ای با هم همکلاسی بودند اینها پدران موسس اش بودند. تقریبا شبیه جفرسون و آدامز در این کشور.
ر: بله! همینطور که اوضاع پیش میره این بحث درباره‌ی آینده انقلاب اسلامی است. تو دقیقا درست میگی. اتفاقا بامزه است که افراد اردوی احمدی نژاد و افراد اردوی اصلاح طلب تنها همکلاسی نبودند. اینها همون افرادی هستند که ۳۰ سال پیش شاه را ساقط کردند و هر دو از یک سری قواعد بازی پیروی می کنند. رفسنجانیست ها٬ موسویست ها٬ خاتمیست ها دارند همان کاری را می کنند که ۳۰ سال پیش می کردند. تاجران بازار اعتصاب می کنند٬ مراسم عزاداری ...
ج: همون سال ۱۹۷۹ بود که روند به همین شکل ادامه پیدا می کرد. ۴۰ روز اوضاع آرام می‌شد و تقریبا همه چیز می رفت زیر زمین و بعد دوباره شروع می کردند و دوباره اوضاع منفجر میشد.
ر: و این روند به صورت یک چرخه ادامه پیدا می کرد. ما ایرانی ها دو کار را خیلی خوب انجام میدیم. خوب میخوریم٬ خوب عزاداری می کنیم. ما استاد این دو کاریم.
ج: تو مطمئنی شما جهود نیستین؟ شما احتمالا باید جهود باشین ...
ر: آره خوب! ما در عمل پسر عموییم. موضوع دیگه اینه که گروه دیگه هم ۳۰ سال پیش داخل ماجرا یوده و هر دو گروه قواعد این بازی را بلدند و قضیه سر این است که کدام طرف روی طرف دیگر را کم می کند و پیروز این بازی میشود.
ج: و البته هر اتفاقی که آنطرف دنیا بیافته برای ما هم اینجا مهمه. مایلیم بدونیم مردم اونجا راجع به ما چی فکر می کنند.
ر: بله! میدونم.
ج: برام هم جالبه که اینجا هم بحث سر این است که عباراتی است که اوباما دراین مورد استفاده می کنه و راستش در هر دو صورت هم یک کم هم خودستایانه است که فکر کنیم در این لحظه که مردم در ایران مشغول این جنبش هستند و جسارت و شهامت آنها درخیابان و سختی این جنبش٬ به این ربط داره که ما اعلام پشتیبانی از آنها بکنیم٬ نکنیم. که فکر کنیم موضع ما تاثیری در این قضیه داره.
ر: راستش من باورم نمیشه که بیل بنت یا چارلز کراتهامر دغدغه‌ی واقعی مردم ایران را دارند.
ج: بیل بنت که می خواست براتون «ماشین دو تا کن» بفرسته! (بیل بنت جمهوری خواه در یک مصاحبه اخیرا به جان کینگ مجری سی ان ان گفته بود که دولت آمریکا باید برای جوانان معترض ایران کارت تلفن مجانی و «ماشین دو تا کن» بفرستد که منظورش ماشین تکثیر بود. صرف نظر از این که در انگلیسی هم به ماشین کپی یا تکثیر٬ ماشین دو تا کن نمی گویند٬ ایشان هنوز گمان می کند که جوانان در حال تکثیر اعلامیه به سبک دهه ۷۰ هستند. جان استوارت هم در اینجا به او کنایه می زند. - مترجم)
ر: تنها چیزی که می تونم بگم اینه که خدا را شکر می کنم به خاطر پرزیدنت اوباما. (تشویق حضار)فکر می کنم این مرد تا حالا بی نقص عمل کرده. او از ابتدا و در طول چهارهفته ای که انتخابات ایران درحریان بوده٬ اسم ایران از دهانش خارج نشد و این موضوع به ضرر احمدی نژاد تموم شده. او نمی تونست از بحثهای همیشگی اش استفاده کنه که آمریکا میخواد به ما حمله کنه و از این قبیل. راستش را بخوای میدونی شعار انتخاباتی احمدی نژاد چی بود؟ «می توانیم» که معادل فارسی Yes We Can (شعار انتخاباتی اوباما) است. (خنده‌ی حضار) ایالات متحده تاریخچه‌ی طولانی‌ای از دخالت درامور داخلی ایران داره... بله این واقعیت داره ...
ج: من فکر می کنم از نظر احساسی٬ دل آدم با مردم توی خیابون همراه میشه که جنبش اصلاحات چیزی است مثل حزب جمهوری خواه یا دموکرات در آمریکا. ولی جنبش اصلاحات در ایران هنوز خیلی به آمریکا بدبین است و نمی تونه حتی آغاز گر روندی باشه که محافظه کار ترین آدم توی ایران می تونه چرا که ما مثل تنگی نفس برای شخصیت ملی آنها هستیم.
ر: بله. اوباما درست می گوید. این داستان مسئله‌ی مردم ایران است و جنگ آنهاست برای آینده‌ی ایران. اگر میخوایم این داستان را فردا تموم کنیم باید به حرف جان مک کین و بیل بنت گوش کنیم. با این کار می تونستیم در حا این قضیه را تمام کنیم.
ج: اما اگر آنها هم قدرت داشتند این ایده که آمریکا می تونه با ایجاد اثر پروانه در دنیا امواج سهمگین انقلاب ایجاد کنه٬ من خیلی مطمئن نیستم که اینکار عملی باشه.
ر: بعضی موقع ها بهترین کاری که می تونیم بکنیم اینه که دهنمونو ببندیم و خودمونو کنار بکشیم.
ج: این حرف نکته‌ی جالب دیگه ای رو مطرح می کنه. ما جیسون جونز را فرستادیم ایران٬ به خاطر اینکه تو بهمون گفته بودی اونجا «اَمنه»! ولی تجربه‌ی بسیار جالبی بوده برای ما. گزارشات ما از اونجا بسیار بسیار شبیه گزارشات ما از جاهای دیگه است و چشمان ما را باز کرده رو به این واقعیت که چقدر ما از مردم ایران غیر قابل تمایز هستیم. و مردمی که ما باهاشون صحبت کردیم الان دستگیر شدن و چقدر ما بی پناه هستیم. چه کار میشه کرد برای کمک به این مردم که دستگیر شدن یا هر چیز دیگه ای.
ر: من فکر می کنم باید به اتحاده‌ی اروپا و سازمان ملل فشار بیشتری آورد چرا که حداقل اونها نفوذ بیشتری روی ایران دارند ولی ما (آمریکا) نداریم. ما هیچ کار دیگه ای برای نتبیه کردن آنها نمی تونیم بکنیم. مثلا چه کار میشه کرد؟ بیشتر تحریمشون کنیم؟ شما باید با یک نفر رابطه داشته باشید تا بتونید تنبیهش کنید. باید روی متحدانمان فشار بیشتری وارد کنیم ولی در آخر این موضوع برمیگرده به ریاست جمهوری در آمریکا. این رییس جمهور کسی است که معادله را در اون منطقه تغییر داده. ما رییس جمهوری داریم به نام باراک «حسین» اوباما٬ بله من گقتم «حسین». کاری هم نمی تونید بکنید!
ج: جانم؟ چی شد؟ تو مطمئنی اسم دومش «جفرسون» نیست؟
ر: ... که تصمیم گرفته دید بازتری نسبت به این موضوعات داشته باشه.او وقتی به ایران فکر می کنه فقط به فردا نگاه نمی کنه بلکه ده سال دیگه را می بینه.
ج: تو فکر می کنی نتیجه‌ی این داستان چی میشه؟
ر: من فکر می کنم وقتی این موضوع تموم بشه داستان به کلی متفاوت خواهد بود. میتونه بهتر یا بدتر باشه. به قول دوستم٬ ایران بین دو مدل کره‌ی شمالی و چین امکان انتخاب خواهد داشت. یا خیلی نظامی و منزوی میشه مثل کره‌ی شمالی یا ساختار خبرگان مرکزری خودش را حفظ میکنه ولی درش را به روی دنیا باز تر میکنه و دموکراتیک تر میشه.
ج: کره‌ی شمالی و چین؟ ها؟ داداش نمیشه این وسط یک بلژیک به ما بدی؟
ج: ممنون از رضا برای آمدنش به برنامه‌ی ما.
Thursday, June 18, 2009
این روزها سر و صدای زیادی از رفسنجانی به گوش نمی رسد. شاید او در اوایل انقلاب٬ شخصیت تندرویی داشته٬ اما با گذر زمان٬ او تبدیل به یک سیاست مدار واقعی شده است. او در صحبت کردن دو پهلو حرف می زند واین دقیقا چیزی است که از یک سیاستمدار سطح بالا انتظار می رود. هر چه که از انقلاب گذشت او پخته تر و پخته تر شد. او در کوره‌ی جمهوری اسلامی آبدیده شده و به خوبی خود را از تصفیه های خونین اول انقلاب به سلامت به اینجا رسانید. همچنین او کسی بود که خامنه ای را به مقام رهبری منصوب کرد و ساده انگاری است اگر بپنداریم برای خلغ او٬ مکانیزمی آماده در آستین نداشته باشد. با شناخت سی ساله ای که از او داریم٬ او کسی نیست که اجازه دهد احمدی نژاد و مصباح یزدی بی دغدغه لقمه‌ی چرب حکومت اسلامی را آسان فرو دهند.


تا جایی که در اخبار شنیده ام٬ گویا رفسنجانی چند روزی را در قم سپری کرده است. (شاید هنوز هم آنجا باشد.) بنابر شنیده ها٬ او مشغول رایزنی با مراجع تراز اول قم است. سوال این است که برای چه کاری؟ منطقی ترین و شاید تنها پاسخ٬ به گمان من این است که او در سمت رییس مجمع تشخیص مصلحت (که اعضای آن عموما از طیف مخالف احمدی نژاد هستند) و مهم تر از آن رییس خبرگان رهبری (تنها ارگانی که قادر به خلع رهبری می باشد.)٬ در حال تهیه‌ی طرحی برای خلع رهبری از مقام خود و تشکیل چیزی شبیه شورای رهبری است. (قاعدتا ریاست شورا را نیز خودش به عهده خواهد گرفت.) با این کار نظریه‌ی ولایت فقیه که مد نظر جوادی آملی است مبنی بر ولایت فقها و نه ولایت شخص٬ را محقق خواهد کرد. همچنین با نفوذی که او و اعضای مجمع تشخیص (مثل رضایی) در سپاه دارند٬ سپاه ( و در نتیجه بسیج) را با خود هماهنگ خواهند کرد و احمدی نژاد و تیمش و همچنین پیر و مرشد آنها یعنی مصباح یزدی را خلغ سلاح خواهد نمود.
او سپس خواهد توانست موسوی را به ریاست جمهوری رسانده و با این ترفند٬ خود را از دزد بیت المال٬ تبدیل به ناجی ایران کند. او همچنین با روحیه‌ی میانه رو خویش خواهد توانست رابطه با آمریکا را نیز برقرار کرده و کشور را از گرداب کنونی برهاند. فراموش نکنیم او کسی بود که در دوران ریاست جمهوریش٬ عملا با آمریکا رابطه برقرار کرد و مقادیری سلاح نیز از آمریکا و اسراییل خرید.
بدیهی است که این سناریو با همین سادگی قابل اجرا نخواهد بود و احتمالا شاهد درگیری ها و تصفیه های خونینی خواهیم بود. احمدی نژاد و دار و دسته اش نیامده اند که به زبان خوش از میدان به در روند. رفسنجانی هم افعی خوش و خط و خالی است که به آسانی دم به تله نمی دهد.
در روزهای آینده (مخصوصا روز جمعه) شاهد اتفاقات جالب خواهیم بود.

در همین زمینه: رضا اصلان در CNN از نشست اضطراری مجلس خبرگان می گوید.
Wednesday, June 3, 2009
در فن بیان و نگارش٬ مفهومی داریم به نام Filler (پرکننده). فیلر ها کلماتی هستند که چیزی به معنی عبارات و جملات اضافه نمی کنند. تنها کاربرد این عبارات برای کش دادن و طولانی کردن متن یا خطابه است. عباراتی مانند «اساسا»٬ «اصولا»٬ «کلا»٬ «به اصطلاح»٬ «ببینید»٬ «چیز»٬ «فلان»٬ «در حقیقت»٬ «واقعا» و ... از این گونه اند. استفاده‌ی پیاپی از صفات مترادف نیز در همین طبقه دسته بندی میشود. برای مثال خطاب کردن ملت٬ به همراه صفاتی از قبیل «عظیم»٬ «بزرگ»٬ «بزرگوار»٬ «رشید» و ... در یک جمله چیزی نیست به جز اِطناب مُمِل.

مطمئن نیستم که مشکل حرافی در محاورات و متون فارسی در عصر حاضر٬ برمیگردد به ذات فرهنگ و ادبیات فارسی یا موضوعی است که بعد از انقلاب اسلامی تشدید شده است. چون تخصصی هم در این زمینه ندارم از اظهار نظر در این مورد پرهیز می کنم. اما این گونه سخن گفتن را به وضوح در صحبتهای تمامی کاندیداهای ریاست جمهوری می بینم. (اینجا می توانید نمونه هایی از این گونه سخن گفتن را در فیلم انتخاباتی آقای کروبی ببینید.)

شاید اشکال از این است که هیچ کدام از این افراد٬ موسوی٬ کروبی و احمدی نژاد دارای تحصیلاتی در رشته های مرتبط با حوزه‌ی سیاست و حقوق نبوده و در نتیجه سخنرانان خوبی نیستند(البته استثنا همواره در طول تاریخ وجود داشته که این آقایان جزء این استثناها نیستند.). احمدی نژاد متخصص شهرسازی و عمران است٬ موسوی معمار و مهندس عمران و کروبی هم گویا لیسانس ناپلئونی در الهیات دارد. در این میان گویا فقط رضایی دکترای اقتصاد دارد. (کاری به میزان اعتبار این مدارک نیز نداریم.)


بعد از دیدن فیلم مناظره‌ی میر حسین موسوی با احمدی نژاد می بینیم که این موضوع در مورد این دو نفر هم صدق می کند. موسوی منسجم صحبت نمی کند. از الفاظ «چیز» و «واقعا» بیش از اندازه استفاده می کند. «من از همه‌ی بیننده ها و تماشاکننده ها تشکر می کنم» برابر است با «من از همه‌ی بیننده ها تشکر می کنم.» (بماند که تشکر کردن از بیننده ها آن هم توسط کاندیدا در اینجا موضوعیت ندارد.) و عبارت دوم تنها برای کش دادن حرف استفاده شده است. نه موسوی و نه مشاورانش متوجه نیستند که ابطال مصوبه‌ی مجلس با «چغلی کردن» نزد رهبر٬ نباید به عنوان یکی از افتخارات نخست وزیر سابق در فیلم تبلیغاتی او استفاده شود. در مناظره با احمدی نژاد٬ حتی آنقدر مطلب برای گفتن نداشت که در پایان ۱ دقیقه وقت اضافه آورد.

هیچ یک از دو کاندیدا به طرف مقابل خود احترام نمی گذارد. هر دو با یکدیگر از موضع ناصح صحبت می کنند. احمدی نژاد از فساد بی حد و حصر در کشور می گوید و حتی از اشخاص حقیقی نام می برد اما تاکنون هیچ کاری در این مورد نکرده و نمی کند. هر دو فقط حرف می زنند٬ اما حتی حرف زدن آنها هم درست نیست.


آنها آرام آرام مخاطب را به جایی می رسانند که تنها دهانهایی می بیند که باز و بسته می شوند و کلماتی نامفهوم را بیرون می ریزند. کلماتی که مغز تو مخاطب را میخورند و بر اعصابت سوهان می کشند.

پی نوشت: همه‌ی «چیزهای» میرحسین



در همین زمینه:
نیک آهنگ کوثر: مجموعه کارتون‌های چیزستان "چیز" حسین موسوی (نیکاهنگ)
Monday, June 1, 2009
شاید من به دلیل سالها دوری از ایران٬ از فرهنگ حاکم بر ایران دور بوده ام و فراموش کرده ام که خودم هم در چنین محیطی زیسته ام یا اینکه در فاصله‌ی سالهایی که من نبوده ام این لمپنیزم به این حد افزایش پیدا کرده است. فیلم انتخاباتی کروبی را که گویا در ایران بسیار مورد استقبال قرار گرفته (این را با توجه به انعکاس آن در سایتهای اینترنتی که قاعدتا طبقه‌ی متوسط بالای ایرانی است٬ می گویم.) دیدم.

در این فیلم٬ ابطحی و کروبی٬ لغات را به شکل محاوره ای کوچه خیابانی ادا می کنند. کروبی لغت «قهرمان» را «قَرِمان» تلفظ می کند. او در پاسخ به سوالات حتی ثانیه ای مکث نمی کند و بی درنگ پاسخش را با «من» یا «ببینید» شروع می کند و این نشان می دهد که حتی ثانیه ای برای فکر کردن به پاسخ خود فکر نمی کند٬ از کلمات مترادف برای کش دادن پاسخ هایش استفاده می کند٬ سوال را تکرار می کند. در میان جملاتش زیاد تپق می زند. تازه فراموش نکنید این یک فیلم تبلیغاتی است و در وضعیت کنترل شده‌ی استودیو ضبط شده و افراد فی البداهه حرف نمی زنند و از قبل فرصت فکر کردن روی حرفهای خود را داشته اند و امکان برداشتهای متعدد وجود داشته است.

شاید بگویید که زیادی مته به خشخاش می گذارم اما من از یک سیاستمدار درجه اول انتظار دارم کمی بیشتر٬ به قول غربیها Articulate باشد. شمرده و با فکر حرف بزند. واژه ها را درست ادا کند (واضح است که منظورم به هیچ وجه تمسخر لهجه نیست.). از تکرار سوال و تکرار بی دلیل واژه های مترادف پرهیز کند. اینها که می گویم به منزله‌ی الفبای یک مصاحبه‌ی شغلی ساده در غرب است و نه حتی استانداردهای لازم برای کسب مناصب سیاسی بالا.


چند نمونه از این موارد را در زیر لیست کرده ام:

در مورد تعدد زوجات نظرتون چیه؟ (زمان ۰۰:۱۱)
کروبی: «تعدد زوجات٬ ببینید٬ تعدد زوجات٬ اصلا تعدد زوجات در جامعه‌ی ما ... »
در پاسخ به این سوال که اولین اقدام شما برای احیای اقتصاد چیست(زمان ۱:۱۷)
کروبی (با تاکید بر کلمه‌ی «من» - زمان ۰۰:۵۰): «من می بینم به چه سختی ...»
کروبی: «من اولین کار٬ اولین بیانیه ام٬ من بهمن بیانیه که دادم٬ اولین بیانیه ام احیای ...»
ابطحی (زمان ۱:۴۰): «سرعت اطلاع رسانی ما از افغانستان هم کمتره٬ حالا اونِش بمونه . . .مِثِ این میمونه که کِسی بگه که من مثلا امکان برق رسانی زیادتری دارم »
کروبی در پاسخ به کرباسچی در مورد رسیدگی به امور خانواده شهدا و جانبازان (زمان ۴:۱۴): «اولا بنده قَرِمان نیستم اولا! . . . و واقعا من میرم در حوزه‌ی کارم که ریاست جمهوریه و حل مشکلات . . .»
کروبی در پاسخ به کرباسچی در مورد رابطه با آمریکا: «من ضمن اینکه اون اندازه ای که لازمه حیثیت ملتمون اقتدار ملتمون عزت ملتمون محفوظ بمونه٬ اون کارو اون انجام می دیم. در مقابل دنیا٬ در مقابل سیاستهای شاه(؟!) ذلتو به خه نمی خریم. . . و مطمئنا هم دنبال حل این مشکلاتم میرم و هیییییییچ گونه باکه از اینکه با حیثیت بشم٬ بی حیثیت بشم بگن خوب عمل کرد بگن بد عمل کرد اونی که وااااقعا به نفع مردم باشه او را انجام می دم و من میییدونم میتونیم هم آبرومند باشیم هم کارامونه انجام بدیم. . . »

تمام این موارد بالا در فیلمی یافت میشود که توسط یکی از کارگردانان خوب ایران تهیه شده و تازه در مجموع ۸ دقیقه بیشتر نیست. اشک ریختن کرباسچی برای فقرا که یکی از نفس گیر ترین صحنه های فیلم بود که محمود فرجامی نیز آن را به شکل جالبی نقد کرده است.

شخصا باید اعتراف کنم که در این فیلم هیچ نکته‌ی خاصی که کروبی را از احمدی نژاد چهار سال پیش متمایز کند٬ ندیدم و متوجه نمی شوم منطور دوستانی که این فیلم را با عباراتی چون «عبور از خط قرمز»٬ «نوآوری در كلام» یا از این قبیل توصیف کردند٬ چه بود.
Wednesday, November 5, 2008
در دنیایی که هیچ چیز بی نقص نیست٬ بزرگترین نقطه قوت لیبرال دموکراسی که آن را تبدیل به بهترین و کارآمدترین سیستم موجود برای اداره جامعه می کند٬ باز بودن آن نسبت به اصلاح خودش است. درست ۴۰ سال پیش یعنی سال ۱۹۶۸ بود که تفکیک نژادی در جامعه آمریکا٬ بر اساس قانون اساسی اجرا می شد٬ اما امروز آنها یک رئیس جمهور سیاه پوست دارند.
این بزرگترین دلیل برای دوست داشتن دوباره‌ی لیبرال دموکراسی است.




شادی مردم در ژاپن بعد از پیروزی باراک اوباما



شادی مردم اندونزی بعد از پیروزی اوباما


این همان چیزی است که انسانهای وامانده در پیچ و خم ایدئولوژی از درک آن عاجزند. زمانی که آقای احمدی نژاد گفت: «ما فکر نمی کنیم اجازه دهند آقای اوباما در آمریکا رئیس جمهورشود.» او هنوز همان تصویری را از آمریکا دارد که به او آموخته اند. او متوجه نیست که قانون اساسی آمریکا قرآن یا انجیل و در نتیجه «مقدس» نیست که امکان بازبینی و اصلاح آن وجود نداشته باشد. برای او٬ تصور این ماجرا که سیستم های حکومتی نیز می توانند اصلاح شوند٬ غیر ممکن است. این بزرگترین تفاوت لیبرال دموکراسی با حکومت مبتنی بر ایدئولوژی است.

به باور من آن چیزی که موجب شد شب گذشته٬ میلیونها آمریکایی و میلیونها انسان دیگر در سراسر جهان٬ به رقص و پایکوبی بپردازند٬ عطر خوش آزادی و برابری بود. عطر و طعم خوش انسان بودن را دیشب بعد از مدتها دوباره چشیدم.
Tuesday, November 4, 2008
کمانگیر عزیز پستی نوشته راجع به عجز و لابه خاضعانه حضرات جمهوری خواه برای پیروزی و معجزه. گویا این جماعت یادشان رفته که ۸ سال نه تنها آمریکا٬ بلکه مردم جهان تاوان سیاستهای اوانجلیستی و خداپرستانه نئوکانها را می پرداختند. حال که قدرت طی یک پروسه دموکراتیک و بدون خشونت و خونریزی در حال انتقال به گروهی با تفکر متفاوت است به یاد خدا افتاده اند و تازه سر او منت هم می گذارند که نگذار اعتماد ما به تو خدشه دار شود. و لابد اگر اوباما پیروز این رقابت شود آنها به قدرت خدایشان بی اعتماد خواهند شد. و البته این اتفاقی مبارک خواهد بود.

متنی که در زیر می بینید٬ استغاثه و عجز و لابه یک جمهوری خواه است به درگاه خداوند برای جلوگیری از پیروزی یک دموکرات. کسی که معتقد به فرآیند تکامل است. کسی که معتقد است سقط جنین باید یک انتخاب باشد برای مادر و نه یک تحمیل حکومتی. کسی که معتقد است برای بازار باید قوانین کنترلی تعبیه کرد تا روسای شرکتهای بزرگ مردم را زنده زنده نخورند.


بارالهی! ای تویی که این زمین مقدس را به ما ارزانی داشتی! خاضعانه به درگاه تو التماس می کنیم که ما را از مردمانی قرار بده که شاکر الطاف تو هستند و راضی به رضای تو. سرزمین ما را با صنایع پیشرفته٬ آموزش مستمر و رفتار خالصانه مورد مرحمت خودت قرار بده. ما را از خشونت٬ نزاع و سرگشتگی٬ از غرور و تکبر و هر رفتار شیطانی دیگر مصون بدار! این تکثر و تنوعی را که اقوام گونه گون از نژادها و زبان های دیگر به اینجا آورده اند متحد بفرما و از آزادی ما دفاع کن! به آنان که به نام تو به آنان اعتماد کردیم تا آرامش و عدالت را بر این سرزمین حکمفرما کنند و با عبودیت تو٬ سپاسگزاری از تو را در میان ملل دیگر به نمایش بگذارند٬ خرد الهی عطا بفرما! در زمان کامیابی٬ قلوب ما را با سپاس از خودت مملو بفرما و در روزهای سختی مگذار که اعتماد ما به تو خدشه دار شود. اعتمادی که از طریق عیسی مسیح از تو می طلبیم. آمین!


این نوع نگاه از بالا٬ که ما می فهمیم و شما نمی فهمید٬ ما با اتکا به خدا و «ارزشها» می دانیم که شما اشتباه می کنید و شما نمی دانید٬ مختص جمهوری خواهان آمریکا نیست. این نگاه بین همه مذهبیون با هر نوع دین و هر نوع خدا مشترک است. جان استوارت خطاب به هومن مجد با زیرکی این شباهت را به این شکل بیان کرد:
جان استوارت - خوب ما چطور این موضوع رو مطرح می کنیم؟ آیا رییس جمهور ایران با اتکا به یک پایگاهی با این خطابه های آتشین٬ داره بازی می کنه؟ برای اینکه من میدونم ما (آمریکا) چه طور این کار رو می کنیم. اون با اتکا به کی با این روش بازی می کنه؟ پایگاه او چه کسانی هستند؟
هومن مجد - محافظه کاران راست افراطی٬ مذهبیون افراطی.
جان استوارت - نه نه نه! توی ایران منظورمه! توی ایران چطوریه؟
هومن مجد - خوب فکر می کنم نقاط اشتراک خیلی زیادی داریم!
Wednesday, October 29, 2008
حتما تا به حال همه شما ماجرای «جویِ لوله کش» (بله درست متوجه شدید. این جناب در ویکی پدیا هم برای خودش صاحب صفحه ای شده است.) و جنجال رسانه‌ای که با حضور او در کمپ انتخاباتی مک‌کین راه افتاد را شنیده اید.


برای کسانی که نشنیده اند٬ مختصر بگویم که اوباما در یکی از تورهای انتخاباتی‌اش با یک لوله کش (که بعدا معلوم شد چندان هم لوله‌کش نبوده و حتی مجوز لوله‌کشی هم ندارد.) صحبت کرده و در میان صحبتهایش گفته که می خواهد ثروت را بین مردم توزیع کند. (Spread the wealth around) این عبارت تبدیل شد به پیراهن عثمان در کمپ مک کین که ای ملت همیشه در صحنه آمریکا! چه نشسته اید که اوباما می خواهد سیاستهای سوسیالیستی را وارد آمریکا کند٬ اوباما سوسیالیست است٬ اوباما کمونیست است و باقی ماجرا.


طنز ماجرا اینجاست که این آقای «جویِ لوله کش» که سواد درست و درمانی هم ندارد٬ اکنون تبدیل شده به یک مغر متفکر سیاسی و نظرات آنچنانی از خودش صادر می کند٬ از سیاستهای اقتصادی گرفته تا سیاست خارجی .


وی چند روز پیش گفت: «رای به اوباما٬ رای به مرگ اسرائیل است.» این حرف آنقدر مضحک بود که حتی صدای بعضی از فاکس نیوزی ها را هم در آورد. البته من بعید می دانم آقای جو حتی بتواند اسرائیل را روی نقشه جغرافیا نشان دهد. ولی این آقا این روزها به مردم امضا می دهد و از این رادیو به آن تلویزیون برای سخنرانی های مشعشع در رفت و آمد است. جو برای خود سخنگو دارد و حتی قرار است به زودی وارد بازار خوانندگی موزیک «کانتری» که موسیقی مورد علاقه روستاییان و کشاورزان کم سواد آمریکایی است٬ هم بشود.


بعد از این مقدمه نسبتا طولانی٬ برویم سر اصل مطلب. «خبرگزاری پیاز»٬ با مطالب سیاسی اجتماعی طنزش٬ حتما معرف حضور هست. (+ و +) ظاهرا این خبرگزاری در سال ۱۹۹۳ وقوع چنین اتفاقی را با دقتی باور نکردنی پیش بینی کرده است. باور نمی کنید؟


خبرگزاری پیاز: «راننده کم سواد لیفت تراک٬ روی شایبینسکی٬ نظرات خود را در مورد وقایع اخیر٬ در برنامه رادیویی راش لیمبو (محافظه کار راست افراطی فاکس نیوز) اعلام خواهد کرد و مردم بی صبرانه منتظر شنیدن نظرات عمیق وی در مورد موضوعات مورد بحث در انتخابات ریاست جمهوری هستند. وی اعلام کرده «مدتهاست منتظرم تا نظرات خودم را راجع به این کلینتون کودنِ مافنگی یِ فراری از خدمت ارتش اعلام کنم.» صاحبنظران می گویند اگر کسی باشد که شایسته اعلام نظرات خود٬ در گفتگوی ملی باشد٬ او کسی نیست جز «روی شایبینسکی». قرار شده زمان سخنرانی وی طوری تنظیم شود که با تماشای برنامه مورد علاقه اش از تلویزیون و همچنین دستشویی رفتن وی تداخل نکند.»

طنز روزگار را ببین که چیزی که در گذشته هجویات نامیده می شد٬ الان تبدیل به وقایع سیاسی کمپ جمهوری خواهان شده است.
Thursday, October 16, 2008

بیلبورد انتخاباتی اوباما در سایت واقعیت مجازی «زندگی دوم» (www.secondlife.com)

اوباما خلاقانه ترین ستاد انتخاباتی ریاست جمهوری نسل ما را به نمایش گذاشته است. رسانه‌ی عمومی‌ای نیست که او به آن نفوذ نکرده باشد. تبلیغات او را هر کجا که می رویم٬ می‌بینیم. وقتی در آی تونز (iTunes) مشغول خرید موسیقی بودم٬ به یک «آگهی/برنامه کامپیوتری» انتخاباتی اوباما برخوردم که امکان تماس تلفنی شما با دوستانتان را می داد تا آنها را با رئوس مهم‌ترین برنامه‌های اوباما آشنا کنید. در این بین موضوعی که بیش از هر چیز نظرم را جلب کرد٬ کامنتی بود که یکی از مراجعان آی‌تونز نوشته بود: «من شنیدم که آگهی انتخاباتی مک‌کین روی "وی اچ اس" منتشر خواهد شد.» البته این کامنت اشتباه است. آگهی انتخاباتی مک کین روی بلکبری که مک کین «مخترع» آن است منتشر خواهد شد!

اوباما بخش بزرگی از بودجه انتخاباتی خود را به تبلیغات تلویزیونی اختصاص داده است. چند روز پیش وقتی برنامه استفن کولبر را تماشا می کردم٬ یک آگهی نمایش داده شد که در آن از بیننده می خواست تا با کلیک روی آن به تماشای «کانال تلویزیونی» باراک اوباما بپردازد. و البته من هم این کار را کردم. اوباما با خرید یک کانال اختصاصی از «دیش نت ورک»٬ که یک شبکه پخش تلویزیون ماهواره ای است٬ تبلیغات خود را به صورت ۲۴ ساعته روی آن نمایش می دهد. محشر نیست؟

و البته بزرگترین پایگاه ستاد انتخاباتی اوباما تاکنون٬ اینترنت بوده است. او نه تنها در همان اوائل اعلام تصمیمش برای شرکت در انتخابات ریاست جمهوری٬ با آغوش باز از تمامی رسانه های اجتماعی استقبال کرد٬ بلکه با روحیه‌ای تهاجمی به تمام رسانه های موجود نیز رخنه کرده است. جمع آوری کمک‌های مالی مردم از طریق اینترنت نیز یکی از موثرترین فعالیت‌های او بوده است. همچنین ستاد انتخاباتی او با زیرکی تمام سایتی تحت عنوان «با لجن پراکنی بجنگیم» (fightthesmear.com) به راه انداخته است. کاری که جان کری در سال ۲۰۰۴ می توانست انجام دهد.

تعجب‌آور نیست که ببینیم ستاد او با درج یک آگهی مبنی بر رای دادن پیش از روز اصلی انتخابات٬ در یک بازی اتومبیل رانی به نام «بهشت سوزان» روی اکس باکس ۳۶۰ (The Burnout Paradise) نشان دهد که او دنبال رای کسانی است که بازی کامپیوتری بخشی از زندگی آنان است. در این بازی در خیابانهایی که بازیگران با اتومبیل مسابقه می دهند٬ بیلبوردهایی دیده میشوند که روی آنها نوشته شده: «اوباما برای آمریکا». محشر!



در واقع همان‌طور که فرانک روزولت اولین رئیس جمهور «رادیویی» بود و جان اف کندی اولین رئیس جمهور «تلویزیونی»٬ اوباما اولین رئیس جمهور «اینترنتی» خواهد بود.




آمار پشتیبانی از کاندیداهای ریاست جمهوری آمریکا در دو سایت مای اسپیس و فیس بوک


منبع