Tuesday, March 16, 2010
آقای کروبی اخیرا در اظهار نظری گفته اند: جمهوری اسلامی دچار استبداد زدگی شده است.


قدیمتر ها٬ وقتی در روستای ما کسی از دنیا می رفت٬ اهالی ده می گفتند فلانی مرد. یاد ندارم کسی گفته باشد فلانی دچار مرگ زدگی شد. به همین خاطر هر چه به مغزمان فشار آوردیم٬ متوجه نشدیم دچار استبداد زدگی شدن یعنی چه؟ آیا منظور جناب کروبی این است که جمهوری اسلامی تبدیل به حکومت استبدای شده است؟

خوب این که گفتنش اینقدر سخت نیست. بله٬ اما چرا ایشان مانند هر آخوند دیگری علاقمند است لقمه را از پشت سر به دهان بگذارد؟ یادش به خیر یک آخوندی بود از بلاد انگلستان٬ به جای اینکه بگوید فلانی دزدی کرده است٬ می گفت فلانی تصرف نامشروع کرده است. از این گونه بازی با کلمات در دنیای آخوندها کم نیست. به هر حال آنها عمری را صرف همین کار می کنند و گذران زندگی شان از همین بازی با کلمات است.


اما از این هم که بگذریم٬ باید از جناب کروبی بپرسیم٬ دقیقا از چه موقع این اتفاق افتاده است و جمهوری اسلامی دچار استبداد زدگی شده است؟ از بعد از انتخابات اخیر؟ مگر در انتخابات اخیر چه اتفاق جدیدی افتاد؟ شورای نگهبان پدیده ای جدید بود؟ یا عملکرد شورای نگهبان تازه بود؟ نظارت استصوابی سبکی تازه بود؟ اعدام و کشت و کشتار مردم اتفاق جدیدی بود؟ حکم حکومتی اقدامی بدیع بود؟ بستن روزنامه ها و حذف مخالفان اتفاق تازه ای بود؟ دقیقا چه اتفاق تازه ای افتاده که جمهوری اسلامی را به استبداد زدگی دچار کرده است؟

اصلا شاید تمام این موارد قبلا هم وجود داشته اند و به عبارت بهتر جمهوری اسلامی از اولش هم استبدادی بوده اما استبدادش چرب تر از الان بوده اما الان خشکیده؟
Monday, March 1, 2010
نتایج یک تحقیق جدید نشان می دهد که رفتارهای سیاسی٬ مذهبی و جنسی در افراد٬ می توانند منعکس کننده‌ی هوش آنها باشند.

روانشناس تکوینی ساتوشی کانازاوا٬ از مدرسه‌ی سیاسی و اقتصادی لندن٬ از اطلاعات آماری به دست آمده چنین نتیجه ای گرفته است. این تحقیق که روی جامعه‌ی آماری بزرگی در سطح ملی در آمریکا انجام شده٬ نشان می دهد که افرادی که خود را بی خدا و لیبرال می نامند٬ از ضریب هوشی بالاتری برخوردارند. این نتیجه در مورد مردان تک همسر (و نه در زنان) نیز صدق می کند. نتایج این تحقیق در ماه مارچ ۲۰۱۰ مجله‌ی فصلی روانشناسی جامعه شناسانه (Social Psychology Quarterly) منتشر خواهد شد.

تفاوت بهره‌ی هوشی با اینکه به لحاظ آماری بسیار معنادار است٬ اما به لحاظ کمّی٬ اختلافی بیش از ۶ تا ۱۱ واحد نشان نمی دهد٬ همچنین این اطلاعات نباید برای برچسب زدن به افراد استفاده شود. با این وجود این تحقیق نشان می دهد که چگونه الگوهای شناختی از ایدئولوژی های خاصی منشعب میشوند و رفتارهای افراد چگونه شکل می گیرند.

در توضیح نتایج این تحقیق گفته میشود که تک زوجی٬ لیبرال مسلکی و بی خدایی٬ همگی بر خلاف مسیر فرگشتی نوع انسان در گذشته هستند. به عبارت دیگر٬ هیچ یک از این رفتارها نفعی جهت تضمین بقاء برای اجداد ما نداشته اند٬ با این وجود این رفتارها برآمده از هوش بالاتر هستند.

پروفسور جیمز بیلی٬ از دانشگاه جرج واشینگتن٬ که در این تحقیق شرکت نداشته٬ می گوید: «کاملا منطقی به نظر میرسد که ایده های نوآورانه و متفاوتی در فرآیند فرگشت برای به پیش راندن گونه های انسانی٬ اتخاذ شود. همچنین کاملا منطقی است که افرادی با بهره‌ی هوشی بالاتر چنین تصمیماتی را اتخاذ کنند. حتی امکان دارد چنین تصمیماتی٬ جهت نمایش برتری و خبرگی بر سایرین اتخاذ شود٬ که باز هم نشأت گرفته از هوش بالاتر است. در حقیقت همراهی با ایده هایی مثل لیبرال مسلکی یا بی خدایی راهی است برای ارتباط برقرار کردن با دیگران و تفهیم باهوش تر بودن شخص به آنها.»

این تحقیق نتیجه ای در مورد باهوش تر یا کم هوش تر بودن زنان تک همسر نمی گیرد. و این منطقی نیز به نظر میرسد. برای این که تک همسری همیشه برای زنان مفیدتر بوده٬ حتی هزاران سال پیش. معنی این حرف این است که این پدیده اتفاق جدیدی نیست.

اما برای مردان٬ تک همسری بر خلاف فرگشت فردی است. مردان پیشین با هدف منتشر کردن هر چه بیشتر ژنهای خود٬ چندین همسر اختیار می کردند٬ چرا که زنان ۹ ماه برای بارداری و مدت زمان بسیار بیشتری برای مراقبت از کودکان خردسال نیاز داشتند٬ طبیعتا نیاز به تداوم ارتباط با جفت جهت تامین نیازهای او داشتند.

این تئوری در مورد مذهب٬ می گوید مذهب کمکی برای بقاء به افراد نمی کرده بلکه بیشتر افراد را به سمت توهم گرایی سوق می داده است. مثلا اگر صدایی در دوردست شنیده شود٬ بشر نخستین خود را آماده برای مقابله با تهدید می کرد. اما مذهب بشر را هر چه بیشتر متوهم کرده و توهم بیشتر منجر به گرایش بیشتر به مذهب شده و نتیجه این که بشر دست خدا را در هر کجا می بیند.»

شرکت کنندگان در این تحقیق٬ که خود را بی خدا نامیدند٬ در سنین بزرگسالی٬ دارای ضریب متوسط هوشی ۱۰۳ هستند حال آنکه بزرگسالان مذهبی٬ متوسط ۹۷ را اختیار می کنند. بیلی می گوید: «بی خدایی به افراد اجازه می دهد بدون گیرکردن در ساختار دست و پاگیر مذاهب٬ رو به جلو حرکت کرده و برای زندگی برنامه ریزی کنند. اصولا از دید مذهبی٬ هر پدیده‌ی نویی به منزله‌ی یک تهدید تلقی میشود. چرا که تقریبا تمامی سیستم های مذهبی مبتنی بر امور ابدی و دائمی هستند.»

در این تحقیق٬ لیبرال بودن در مقابل محافظه کاری٬ به معنی توجه نشان دادن به افرادی که از نظر ژنتیکی به شما مرتبط نیستند و تمایل برای هزینه کردن از منابع شخصی برای آنها معنی شده است. موضوعاتی از قبیل سقط چنین٬ کنترل سلاححهای شخصی یا حقوق همجنس گرایان در این تعریف لحاظ نشده اند.

بیلی ادامه می دهد: «افراد لیبرال٬ بیشتر به غریبه ها توجه نشان می دهند و به انها کمک می کنند٬ حال انکه محافظه کارها عموما به افرادی کمک می کنند که به آنها شبیه تر هستند.»

این رفتار اجداد ما بوده که پیش از هر چیز به حلقه‌ی بستگان خود رسیدگی کنند. در واقع توجه به اغیار یا لیبرال مسلکی٬ از دید فرگشتی غیر طبیعی است. این تحقیق نشان می دهد بزرگسالان جوانی که خود را «بسیار محافظه کار» می خوانند٬ بهره‌ی هوشی متوسطی برابر با ۹۵ دارند در حالی که آنان که خود را «بسیار لیبرال» می خوانند٬ بهره‌ی هوشی متوسط ۱۰۶ را کسب کردند.

لازم به ذکر است که بیلی و کانازاوا٬ هیچ یک خود را لیبرال نمی نامند.

منبع: سی ان ان