Saturday, August 14, 2010

و بدرود اي شاه!
كلاه‌ها را بر سر نهيد و گوشت و خون را با تكريم پردبدبه به سخره مگيريد
احترام را به دور افكنيد
سنت و آداب و تشريفات مرسوم را كنار نهيد
زيرا تاكنون درباره‌ي من بر خطا بوده‌ايد
من نيز چون شما به نان نيازمندم
احساس نياز مي كنم
طعم اندوه را مي‌چشم
نياز به دوستاني دارم
من كه بدين سان مقيدم
چگونه توانيد گفت كه پادشاهم؟

*شكسپير، نمايشنامه «ريچارد دوم»- پرده سوم، مجلس دوم

در تاریخ صد ساله‌ی اخیر ایران٬ گریه نقش مهمی در سیاست داخلی و خارجی ایران داشته است. و البته اینکه دلیل این امر تحقیر تاریخی ما ایرانیان توسط مهاجمان خارجی بوده یا تسلط مذهب شیعه و ماهیت عزادار و ماتم زده‌ی آن٬ بماند برای متخصصان امر.


  • نقل میکنند که ناصرالدین شاه قاجار به کربلا مشرف شد.قبل از وارد شدن به حرم مطهر حسینی به صدر اعظمش گفت:یک روضه خوان خوبی پیدا کن تا من گریه کنم.صدر اعظم طبق دستور رفت چندتا از بهترین روضه خوانهای کربلا را آورد.هر چه روضه خوانها خواندند شاه ابدا گریه اش نگرفت!صدر اعظم ترسید، به علمای کربلا گفت اگر شاه به گریه نیفتد کار خراب میشود.رفتند روضه خوان گمنامی آوردند.روضه خوان، سیدی پیر اما خبره وکاردان بود.به صدر اعظم گفت: من شاه را میگریانم.به مجرد اینکه نزدیک شاه رسید خطاب به قبر امام حسین(ع) عرض کرد:یا حسین تو در وسط میدان کربلا،آن وقت که یکه و تنها شدی هی داد می زدی "هل من ناصر"حالا این ناصر آمده،اما حیف که دیر آمده!شاه همین که این را شنید به اندازه ای گریه کرد که صدراعظم ترسید برای شاه اتفاقی بیفتد.به روضه خوان گفت:بس است دیگر نخوان.ناصر الدین شاه بعد از این صحنه که به حال عادی خود بازگشت،با سوز و گداز این رباعی را به حضرت امام حسین(ع) عرض کرد:
گر دعوت دوست میشنودم آنروز
من گوی مراد می ربودم آنروز
آن روز که بود روز هل من ناصر
ای کاش که "ناصر"تو بودم آنروز

  • زمانی که مصدق تصمیم به برگزاری رفراندوم برای انحلال مجلس شورای ملی گرفت٬ دکتر صدیقی (وزیر کشور مصدّق) دربارۀ غيرقانونی بودن رفراندوم گفت: .« گریه کردم و به او (مصدّق) گفتم: هر چه شما بگوئيد ما اجرا می کنيم، امّا رفراندوم، کار درستی نيست.»

  • جرج مك گي (معاون وزير امور خارجۀ آمريكا) که بعنوان بهترین دوست ايران و بقول مصدق «مثل یک برادر صمیمی» در ٨٠ ساعت ( ٢٠ روز) مذاکرات مهمي با مصدق در آمريكا داشت، ضمن اینکه مصدّق را «نخست وزیر گریان» می نامد، اين آشفتگي ها، ترس ها، ترديدها و تناقض گوئي هاي دکتر مصدق و سوء ظن او نسبت به همراهانش و سرانجام، شكست مذاکرات را بخوبي نشان داده است (نشریه‌ی مهرگان٬ شماره ۳ و ۴ - صفحات ۲۱۳-۲۱۹ ؛ سه گزارش، صص ١٢٠-۱۴۲)


  • محمدرضا شاه٬ زمانی که برای آخرین بار ایران را ترک می کرد٬ یکی از فرماندهان او خودش را روی پاهای او انداخت و گفت،”اعلیحضرت! نروید .تکلیف ما چه می شود؟“شاه شانه های او را گرفت و بلندش کرد و گریه اش گرفت و اشکش آمد و بعد اسپند دود کردند. (به نقل از جعفر دانیالی٬ عکاس حاضر در فرودگاه)

اما پس از انقلاب اسلامی٬ گریه یکی از ارکان ثابت سیاست داخلی و خارجی ایران بوده است.


  • هاشمی رفسنجانی٬ جانشین خمینی در نیروهای مسلح در دوران جینگ می گوید: با اینکه امام تصمیم به اعلان پذیرش قطعنامه گرفتند، اما باز هم برخی آقایان در جلسه مسئولان به خاطر این تصمیم امام گریه کردند، اما من همواره خدا را شکر می‌کنم که در بهترین فرصت جنگ را پایان دادیم. (بخشی از خاطرات هاشمی رفسنجانی)



  • گریه٬ همچنین یکی از ارکان ثابت دیدارهای خمینی٬ رهبر درگذشته‌ی جمهوری اسلامی با مردم بود. به محض این که او دهان به سخن گفتن می گشود٬ مردم گریه می کردند. این موضوع به حدی دیده میشد که لطیفه ای هم در این زمینه ساخته شده بود. مضمون لطیفه این بود که به محض اینکه خمینی شروع به سخن گفتن می کند و حضار زیر گریه می زنند٬ خمینی آنها را با شماتت خطاب قرار می دهد و میگوید: «شاید من خواسته باشم چیز خنده داری بگویم!»



  • در قسمتی از فیلم انتخاباتی مهدی کروبی٬ غلامحسین کرباسچی به مهدی کروبی یادآوری می کند که بچه های شهرداری دستگیر شده و کتک خورده بودند و کروبی به همین دلیل گریه کرده است. در ادامه‌ی همین فیلم٬ کرباسچی که در مورد فقر مردم صحبت می کند٬ بی اختیار(!) متاثر میشود و به گریه می افتد. (زمان ۵:۰۶)


  • حمزه کرمی طی نامه ای خصوصی پنج صفحه ای به خامنه ای شرح شکنجه هائی را که در طول هفتاد روز زندان انفرادی و ده ماه بعد از آن بر وی وارد آمده است نوشته است. وی موفق می شود این نامه را به دست هاشمی رفسنجانی رئیس مجلس خبرگان رهبری برساند و هاشمی با خواندن نامه وی به گریه می افتد.



  • آیت الله خامنه ای در یکی از سخنرانیهای خود در نماز جمعه اظهار می کند که تن علیلی دارد و آنرا هم فدای اسلام می کند.

از این دست مثالها فراوان است. اما دلیل شیوع گریه در میان سیاستمداران ایرانی معاصر بر راقم این سطور همچنان پوشیده است.
Tuesday, August 3, 2010
نتایج مذاکرات مردونه‌ی مموتی با اوباما از زبان خودش:
من بودم اوباما فرصت، بوشی رخصت، سرکوزی پونصد
رفتیم پیش کامرون منگول، نامرد، دواخوری
اولی رو خوردیم بسلامتی این‌وریا لول لول شدیم،
دومی رو خوردیم بسلامتی اون‌وریا پاتیل پاتیل شدیم


سومی رو اومدیم بخوریم کامرون منگول ساقی شد
گفت رتته گفتم آنگلا مرکلتو پتته ...


دس تو این جیب، دس تو اون جیب
دسته‌زنجونی سفیدَه‌رو کشید کارتی‌مون کرد
دست کردم ضامن دارو بکشم یهو دیدم مریض خونه‌ی روسهام.
حالا ما اینجا گفتیم زدیم، شومام بگین زدن، خوبیت نره