Wednesday, August 5, 2009
جرج اورول بزرگ می گوید: «عادات بدی در زبان انگلیسی مدرن شکل گرفته که با تقلید افراد از یکدیگر در حال گسترش است. این مشکل قابل پیشگیری و بازگشت پذیر است٬ به شرطی که کسی پیدا شود تا دردسر اجتناب ناپذیر اصلاح کردن آن را پذیرا شود.»

در آمریکا٬ سیاستمدارانی که مدافع سقط جنین هستند٬ به خود عنوان «مدافع سقط جنین» (pro-abortion) نمی دهند. آنان خود را «مدافع حق انتخاب» (Pro-choice) می نامند و محور اصلی گفتمان خود را «حق انتخاب» معرفی می کنند نه اینکه این «حق انتخاب» راجع به چیست. در اینجا با کسانی طرف هستیم که موضوع مورد بحث را با مهارت تغییر می دهند.

اما مرحله‌ی بعدی این ماجرا سرقت واژگان است. سارق٬ کسی است که دارایی شخص دیگر را به شکلی غیرقانونی تصاحب می کند. اما اگر شخصی یا عده ای دارایی یک گروه بزرگ از مردم را بدزدند٬ تکلیف چیست؟ روشنتر صحبت کنم: صحبت از دزدی واژه هاست. وقتی کلمه‌ای که از دهانت خارج میشود٬ پیش از آنکه به گوش دیگری برسد٬ سارق زبردست آن را قلب معنا کرده است.

سیاستمداران در اقصی نقاط دنیا٬ حرفه ای ترین سارقان واژگان هستند. زمانی که دیک چنی٬ معاون رییس جمهوری آمریکا٬ از «شکنجه» با عنوان «تکنیکهای پیشرفته‌ی بازجویی» یاد می کند٬ او دزدِ واژه است. وقتی جرج بوش اعلام می کند آمریکا کسی را شکنجه نمی کند یا احمدی نژاد که ایران را دموکرات ترین کشور جهان(!) می خواند٬ او نیز. و زمانی که روباه صفتی مثل مصباح یزدی٬ «فیلسوف» و «دانشمند» نامیده میشود٬ ناخودآگاه حالت تهوع به تو دست می دهد از شنیدن نام «فیلسوف». اما اگر آدم منصفی باشی٬ مثل «کریستوفر هیچنز»٬ شاید در ابتدا باور کنی که «واتر بوردینگ» شکنجه نیست٬ اما چیزی ته دلت تو را قلقلک می دهد که این «تکنیک پیشرفته‌ی بازجویی» را خودت بیازمایی. اینجاست که می فهمی آن دزدِ کثیفِ واژگان چه کلاهی به سرت گذاشته است. با تک تک سلولهایت در می یابی که اگر واتر بوردینگ شکنجه نیست٬ پس اصلا چیزی به نام شکنجه وجود ندارد. راستی وقتی میشنوی که «ابن سینا»٬ «کی یر که گور»٬ «نیچه» «استفن هاوکینگ» و «دکارت» هم دانشمند و فیلسوف بوده و هستند٬ کمی احساس آرامش می کنی.


کریستوفر هیچنز خود را به دست شکنجه گران می سپارد.


اما دزدی واژگان منحصر به سیاستمداران غربی نیست. سیاستمداران شرقی٬ و مشخصا سیاستمداران ایرانی-اسلامی٬ از زبده ترین سارقان واژگان هستند. این گروهِ اخیر٬ آزادی عقیده را تبدیل کرده اند به آزادی در مدح و ثناگویی نظام و سران آن و فحش دادن به اسرائیل و انگلیس و فرانسه. همواره در صحبت از «انتقاد سازنده» استقبال می کنند٬ اما پاسخ هر منتقدی سرب مذاب٬ طناب دار٬ شکستن قلم٬ سلول انفرادی یا «تکنیک پیشرفته‌ی بازجویی» است. اگر از آنها بخواهی که یک نمونه‌ی «انتقاد» سازنده را نشانت دهند٬ یحتمل «بداخلاقی» نامیدن «تقلب انتخاباتی» در انتخابات ریاست جمهوری دوره‌ی نهم٬ یکی از بهترین مثالهای آنان خواهد بود. تازه این در حالی است که مثال اخیر٬ منقول از یکی از مقبول ترین و موجه ترین چهره های سیاسی است.

آزادی (اجتماعی) واژهی دیگری از این دست است. در دزدآباد سیاست اسلام زده (یا اسلام سیاست زده؟) ٬ یک زن بین سپردن گیسوانش به دست باد یا چادر و مقنعه سرکردن٬ کاملا مختار به انتخاب بین چادر و مقنعه است! برای استخدام در اداره‌ی دولتی٬ هیچ تفاوتی بین یک بی نماز با کسی داغ مهر بر پیشانی دارد نیست٬ مشروط بر این که شخص بی نماز به دروغ خود را نمازخوان بنمایاند. سابق بر این رزمنده کسی بود که برای دفاع از خاک وطنش در مقابل تجاوز دشمن جان بر کف می نهاد. اما هیئت رزمندگان امروزی جایی است که در آن٬ نحوه‌ی چماق کشیدن به روی زنان و مردان بی دفاع را آموزش می دهند.

از این دست واژگان بسیارند که در حوصله‌ی من و شما نمی گنجند. این بزرگترین ظلمی است که قداران بر ما روا می دارند. حتی گزاف تر از بر سر دار کردن منصور به جرم کوس انالحق بزدن.

از محمد ققنوس٬ ورتیگونه٬ کافه نادری٬ سولوژن و طاها بذری دعوت می کنم در این مورد بنویسند.

پی نوشت: یکی دیگر از شاهکارها در این زمینه٬ «لایحه‌ی حمایت از خانواده» است که عملا جاده صاف کن حضرات برای اختیار کردن چند همسر و تکمیل بساط عیش و نوش است.

* تیتر انتخابی٬ برگرفته از نوشته‌ی زیبای دوست نادیده ام٬ «مصطفی٬ نویسنده‌ی وبلاگ مسیر یک ذره» است. با تشکر از او برای دعوت از من به نوشتن درباره‌ی این موضوع.
blog comments powered by Disqus