Monday, June 21, 2010
آرش کمانگیر در مطلبی نوشته‌ی قبلی من٬ یعنی «خبررسانی به شیوه‌ی فارس نیوز» را مورد نقد و بررسی قرار داده است. اما چند نکته به نظرم رسید که بهتر دیدم در مورد نوشته‌ی او توضیح دهم:

۱- این نوشته از نظر من طنز یا هجو سیاسی است. من طنز نویس و طنز شناس حرفه ای نیستم٬ اما تا جایی که می دانم٬ هجو عبارت است از اغراق و بزرگنمایی مواردی که قویا مخالف آن هستم٬ با کمک گیری از سلاح خنده. اما برگردیم به نوشته‌ی من. بدیهی است که هدف از اعزام خبرنگار به یک رویداد٬ تنها و تنها تهیه‌ی عکس و خبر است. و اگر خبرنگاری نتواند این هدف را برآورده سازد٬ این موضوع به خودی خود خنده دار است. اما تجهیز هر خبرنگار ایرانی به جانماز و تسبیح و چفیه٬ اغراق نیست٬ چون آن را به چشم دیده ام. به علاوه٬ طبق استدلال حکومت ایران٬ خبرنگاران٬ سفرای غیررسمی جمهوری اسلامی هستندو باید الگوی رفتار اسلامی باشند. تنها آفتابه٬ آنهم «شاید» اغراق باشد٬ اما مطمئنم که همه‌ی ما ایرانی های بسیاری دیده ایم که در هنگام سفر به کشورهای خارجی با خود آفتابه همراه می کنند. پس تا اینجای کار٬ «تقریبا» هیچ اغراقی در کار نیست. پس مطمئن نیستم که تاکید روی پاراگراف اول نوشته‌ی من توسط آرش بابت چیست. مگر اینکه صرف استفاده از لفظ آفتابه٬ به خودی خود توهین آمیز قلمداد شود.
۲- تاکید آرش روی پاراگراف دوم٬ یعنی جایی که احتمالا خبرنگار در مستراح بوده و صحنه‌ی آتش زدن پرچم را از دست داده٬ همان بخش طنز ماجراست. وسواس بیش از حد افراد ایدئولوژی زده در تبعیت از دستوارت ایدئولوژیک شان٬ که خبرنگار فارس نیوز٬ با توجه به شواهدی که هر روز در فارس نیوز می بینیم٬ یکی از آنهاست٬ سوژه‌ی طنز من است.
۳- حس می کنم درک و برداشت ما مسلمانان عموما و ما ایرانیان خصوصا٬ از طنز با سایر ملل تفاوت معناداری باید داشته باشد. تقریبا هیچ موردی سراغ ندارم که یک سیاستمدار/شخص حقیقی غیرمسلمان و ایرانی به یک نوشته‌ی طنز/کارتون نسبت توهین آمیز یا به قول خودمان کیهانی داده باشد. در هیچ کجای دنیا غیر از خاور میانه سابقه نداشته که سفارت یک کشور خارجی به خاطر چند کاریکاتور مورد حمله قرار بگیرد٬ غیر از پاکستان٬ ایران٬ سوریه. در هیچ کجای دنیا یک نویسنده٬ کارتونیست به خاطر چند طرح و نقش تهدید به قتل نشده مگر توسط عده ای مسلمان.


۴- به گمان من٬ ادبیات کیهانی عبارت است از تهدید و ارعاب افراد و سپس عملی کردن آن به امداد نیروهای نه چندان گمنام و نه چندان غیبی امام زمان. منصفانه نیست هر مطلب طنزی (حتی تمسخر) را ادبیات کیهانی بنامیم چرا که اینکار باعث فرسایش واژه شده و آن را از معنای اصلی آن تهی می کند. مگر اینکه بخواهیم به زودی٬ سکه‌ی «طنز اسلامی» را هم در کنار سایر عبارات متناقض و بعضا مضحک از قبیل جمهوری اسلامی٬ جامعه‌ی مدنی اسلامی٬ روشنفکر اسلامی٬ اقتصاد اسلامی و این آخری یعنی سکولاریزم اسلامی٬ ضرب کنیم.
۵- جنبش سبز٬ به مفهوم حکومتی آن چیزی نیست که خود را منتسب به آن بدانم. شخصا نه تنها دلبستگی به آقایان موسوی و کروبی ندارم٬ بلکه آنها را به مراتب ناکارآمدتر و حتی خطرناکتر از احمدی نژاد می دانم٬ که توضیح دلایل آن در این مقال کوتاه میسر نیست. بنابراین «کیهانیزه شدن جنبش سبز»٬ احتمالا از هر جهت تیتری نامناسب برای مطلب آرش است.
۶- اما تنها دلیلی که من را به نوشتن این پاسخ واداشت٬ طرح این فرضیه از جانب آرش بود که من این نوشته را احتمالا برای خنک شدن دلم نوشته ام. آرش جان٬ صادقانه بگویم٬ از این برداشت شما «دلم سوخت». راستش دل خوشی ندارم از این «دستگاه نیت خوان» که ظاهرا همه‌ی ما ایرانی ها یکی در جیب خود داریم و در تمام مناسبات خانوادگی٬ تحصیلی٬ اجتماعی٬ اقتصادی و سیاسی خود از آن استفاده می کنیم.

نوشته های مرتبط:

«خبررسانی به شیوه‌ی فارس نیوز»
Friday, June 18, 2010

فارس نیوز: هواداران اسلوونی پرچم آمریکا را آتش زدند
برای مشاهده‌ی عکس در ابعاد بزرگتر روی عکس کلیک کنید.


در حال حاضر٬ فکر نمی کنم کسی از علاقه‌ی مفرط فارس نیوز به لجن مال کردن آمریکا به هر نحو ممکن تعجب کند. البته من شکی در صحت خبر نقل شده توسط فارس نیور ندارم٬ اما نکاتی هست که فکر می کنم باید مطرح شوند:


اولین چیزی که توجه مرا در خبر فارس نیوز جلب کرد٬ عدم وجود یک عکس از این حادثه است. با توجه به اینکه «احتمالا» خبرنگار اعزامی فارس نیوز به آفریقای جنوبی٬ علاوه بر تسبیح٬ آفتابه٬ جانماز و دستمال فلسطینی٬ یک دوربین هم همراه خود برده است٬ جای تعجب است که چرا او این خبر را با یک عکس از درگیری مذکور٬ مستند نکرده است و فارس نیوز مجبور شده یک عکس آرشیوی از آتش زدن پرچم آمریکا توسط برادران حزب الله را ضمیمه‌ی خبر کند؟ مگر اینکه خبرنگار مرکور در لحظه‌ی وقوع حادثه٬ در مستراح٬ در دستشویی مشغول تجدید وضو یا مشغول به جای آوردن فریضه‌ی نماز بوده است٬ که البته قابل درک است.

نکته‌ی دیگر اینکه هیچ کجای دیگر در اینترنت و حتی در سایت رسمی فیفا و جان جهانی٬ اشاره ای به حادثه‌ی مذکور نشده است.

نکته‌ی آخر اینکه فارس نیوز می نویسد: «در جريان ديدار دو تيم ماموراني با لباس‌هاي نارنجي كه تعدادشان بسيار زياد بود مقابل جايگاه هواداران دو تيم استقرار يافته بودند.» (تاکید از من)

با صرف دو دقیقه وقت و گشت و گذاری مختصر در سایت فیفا٬ در یابیم که این ماموران نارنجی پوش که تعدادشان هم :بسیار زیاد» بوده٬ فقط منحصر به بازی اسلوونی و آمریکا (احتمالا به خاطر فاشیست بودن تماشاگران آمریکا) نبوده و در تمامی بازیهای دیگر هم حضور داشته اند.


صحنه ای از استادیوم در روز بازی احتمالا پرتغال (با توجه به اهتزاز پرچم پرتغال روی سکوی تماشاگران)



صحنه ای از استادیوم در روز بازی احتمالا برزیل (با توجه به رنگ زرد لباس تماشاگران)
Tuesday, June 15, 2010
البته واضح و مبرهن است که «از آرزوهای دیرینه‌ی ملت ایران است» که قراردادهای گنده ببندند٬ مخصوصا در صنعت نفت. به همین دلیل است که «مراسم امضاي شش فاز بزرگ پارس جنوبي در عسلويه» با حضور ریئس جمهور برگزار میشود که البته «هم‌اكنون با دستان توانمند ايرانيان اجرا مي‌شود».


بابای ما همیشه می گوید «به فضل خدا و با توانايي شركت‌هاي ايراني در مدت ۳۵ ماه همه اين فازها به بهره‌برداري مي‌رسد و فصل نويني در صنعت نفت ايران رقم مي‌خورد.» اما از شما چه پنهان که تا ۳۵ ماه دیگر کی مرده و کی زنده. اصلا اگر شش فاز بزرگ پارس جنوبی که ما اصلا نمی دانیم چی چی هست٬ وسط کار منفجر شد یا در دریا نشت کرد یا به دلیل کمبود بودجه همین طور به امان خدا رها شد٬ کی می فهمد؟ مهم این است که «اين قرارداد شايد بزرگترين قرارداد در دنيا باشد و امضاي همزمان قرارداد شش فاز پارس جنوبي در حقيقت يك اتفاق بزرگ در اقتصاد كشور است».
تازه اگر متوجه نشدید٬ یکبار دیگر هم بگویم که «به جرات مي‌توان گفت كه امروز يكي از بزرگترين آرزوهاي ملت ايران برآورده شده است.» اصولا ملت ایران خیلی آرزو دارد چیزهای خیلی مهم امضا کند و به امضا کردن خیلی بسیار زیاد علاقه دارد.
رفعت خانم٬ همسایه‌ی ما که صبح با مامان داشت سبزی کوکو پاک میکرد٬ به مامان گفت: «امروز شاهد پر افتخارترين رويداد تاريخ ايران زمين هستيم. بايد تلاش كنيم و قله‌هاي بزرگ اقتصادي و صنعتي را فتح كنيم و بايد مديريت هزينه را در صدر اولويت‌هاي خود قرار دهيم و همه بايد براي سرافرازي ايران اسلامي تلاش كنيم.»
شوکت خانم هم در این میانه افزود: «سرعت پروژه‌هاي پارس جنوبي بايد افزايش پيدا كند كه اين امر مهم با استفاده صحيح از توانمندي‌ها و ظرفيت‌هاي داخلي و مديريت علمي منابع امكان‌پذير است.»
اما مامان ما روی دست همه شان بلند شد و گفت: «اگر ملتي بخواهد سرافراز زندگي كند، بايد روي پاي خودش بايستد و بسيار افتخارآميز است كه مي توانيم با دستان خود، كارهاي بزرگ را به سامان برسانيم.» و بعد از گفتن این جمله٬ اخرین تکه‌ی تره فرنگی را پاک کرده و آشغال سبزی ها را جمع کرد.
ما از این انشا نتیجه می گیریم که توانایی٬ بزرگ٬ بزرگتر٬ افتخار٬ قله٬ پروژه٬ رویداد٬ بزرگترین٬ بزرگترترترترین٬ دنیا٬ جهان٬ کهکشان٬ سرافراز٬ بسیار افتخارآمیز٬ بزرگتر٬ سرافراز٬ افتخار٬ بزرگ٬ مهم و بزرگ٬ کلمات مهمی هستند که میتوان انشاهای خیلی خوبی با آنها نوشت و هیچ وقت هم نخ نما نمیشوند.

* جملات داخل گیومه عینا از فارس نیوز نقل شده اند.
* تاکیدها از من است.
Thursday, June 10, 2010
نروژ پیش از شروع جنگ سعی داشت با اعلام بیطرفی٬ جلوی اشغال شدن خود را بگیرد. اما آنها توان رویارویی با ماشین عظیم جنگی هیتلر را نداشتند. آنها بعد از مقاومتی ۶۳ روزه٬ سرانجام تسلیم قوای آلمان شدند٬ اما روش دیگری برای جنگیدن انتخاب کردند٬ مقاومت و جنگیدن به روشهای کاملا آرام و بی خشونت. البته در این دوران تخریب و اقدامات نظامی کوچک هم توسط نروژیها انجام شد٬ اما شمار این اقدامات بسیار اندک بود.


جوزف تربوفن

جوزف تربوفن٬ از فرماندهان ارشد ارتش نازی بود که به فرماندهی نروژ تحت اشغال در زمان جنگ دوم منصوب شد. او برای اداره‌ی بهتر نروژ٬ مبادرت به تشکیل دولتی دست نشانده به کمک ویدکن کیزلینگ کرد.

ارتش نازی سعی می کرد با کنترل کامل جامعه٬ مهار ان را به دست بگیرد. اما مردم با روشهای مختلف٬ همچنین به مقاومت خود ادامه می دادند. اما یکی از موثرترین این ابزارها٬ تحریم و اعتصاب بود.

در آن زمان در نروژ٬ باشگاههای ورزشی٬ توسط افرادی اداره میشدند که با رای مستقیم اعضا انتخاب می شدند. تربوفن و کیزلینگ٬ شخصی را به عنوان نماینده‌ی ارتش نازی در امور ورزش منصوب و کمیته های منتخب باشگاهها را منحل اعلام کردند. آنها همچنین تشکیلاتی مرکزی تاسیس و تمامی باشگاهها را موظف به عضویت در آن کردند.

اما واکنش مردم نروژ چه بود؟ تحریم کامل فعالیتهای ورزشی از هر نوع و شرکت نکردن در هیچ رویداد و مسابقه‌ی ورزشی چه به صورت فردی٬ چه به صورت تیمی و عدم حضور در ورزشگاهها به عنوان تماشاچی تا زمانی که نازیها آن را تحت کنترل داشتند. اما در عین حال٬ مردم مسابقات ورزشی خود را دور از چشم نازیها و به صورت مخفیانه برگزار می کردند.

آلمانها هر چه تلاش کردند٬ موفق به شکستن این اعتصاب ورزشی نشدند و این اعتصاب تا زمان آزاد شدن نروژ از اشغال آلمانها ادامه پیدا کرد.

همچنین آلمانها نروژیها را مجبور می کردند تا در حزبی که توسط نازیها تاسیس شده بود عضو شوند. اما مردم نروژ چون توانایی جنگیدن با سربازان اس اس را نداشتند٬ از اینرو به جنگیدن با قوانین آنان پرداختند. آنها با نروژیهایی که به عضویت این حزب در می آمدند صحبت نمی کردند. اگر فردی پی می برد که همسایه اش با آلمانها همکاری می کند٬ به بقیه اطلاع می داد تا او را به طور کامل بایکوت کنند.

اگر کسی نمی داند چرا این جنگ ادامه پیدا کرد٬ بهتر است به نروژ نگاهی بیاندازد. اگر کسی هنوز توهم اجتناب پذیر بودن این جنگ را دارد٬ بهتر است به نروژ نگاهی بیاندازد و اگر هنوز کسی هست که در پیروزی اراده‌ی دموکراسی تردید دارد٬ باید نگاهی به نروژ بیاندازد.

فرانکلین روزولت
Monday, June 7, 2010
ژنرال دیوید پتری‌آس فرمانده‌ی ستاد مشترک ارتش آمریکا:




تولد: ۱۹۵۲
سالهای جوانی: عضو فعال تیم فوتبال و اسکی دانشگاه
سالهای خدمت: از سال ۱۹۷۴ تاکنون
رتبه: ژنرال ۴ ستاره
رسته‌ی نظامی: نیروی زمینی
تحصیلات:
سال ۱۹۸۳ - فارغ التحصیل ممتاز از کالج عمومی ارتش در کانزاس
سال ۱۹۸۵ - فوق لیسانس مدیریت عمومی
۱۹۸۷ - دکترای روابط بین الملل از دانشگاه پرینستون
۱۹۸۵ تا ۱۹۸۷ - استادیار روابط بین الملل آکادمی ارتش آمریکا
جمله‌ی قصار: پول٬ مانند اسلحه است.
پست های قبلی (به ترتیب از جدید به قدیم):
رییس ستاد مشترک ارتش آمریکا
فرمانده‌ی نیروهای نظامی چندملیتی - عراق
فرمانده نیروهای امنیتی چندملیتی - عراق
فرمانده‌ی شاخه‌ی صد و یکم نیروی هوایی آمریکا (تهاجم هوایی)
فرمانده‌ی تیپ یکم٬ شاخه‌ی هشتاد و دوم هوابرد
فرمانده‌ی گردان سوم از هنگ هشتاد و هفتم پیاده نظام
فرمانده‌ی گردان دوم از هنگ نوزدهم مکانیزه‌ی پیاده نظام
سابقه‌ی شرکت در جنگ/عملیات نظامی:
جنگ بوسنی
نبرد هاییتی
نبرد آزادسازی کویت
عملیات جنگی در عراق
نشان های لیاقت و مدال ها:
او دارای نشان های لیاقت و مدال های فراوانی از جمله ۴ نشان از کشورهای عراق٬ جمهوری چک٬ لهستان و فرانسه است.
برای مشاهده‌ی لیست کامل مدال ها و نشان های وی به این لینک مراجعه کنید:
http://en.wikipedia.org/wiki/David_Petraeus#Decorations_and_badges

وی دارای تالیفات متعدد شامل کتاب و مقاله است که بعضی از انها به شرح زیرند:
- شانه به شانه در افغانستان - پالیسی آپشنز
- نیروهای چند ملیتی - راهنمای ضد شورش برای فرماندهان عراقی - گلوبال پالیسی ژورنال
- پیشرفتهای عراق رودرروی چالش ها - آرمی مگزین
- درسهایی از عراق و پس لرزه های آن - موسسه‌ی واشینگتن برای سیاست های خاور نزدیک


سرلشگر حسن فیروزآبادی فرمانده‌ی ستاد مشترک نیروهای مسلح ایران:





تولد: ۱۹۵۱
سالهای جوانی: شرکت در کمک به زلزله زدگان طبس
سالهای خدمت: از سال ۱۹۷۹ تاکنون
رتبه: سرلشگر بسیجی
رسته‌ی نظامی: بسیج فاقد رسته های نظامی است
تحصیلات:
مدرک دکترای پزشکی از دانشگاه مشهد
شرکت در کلاسهای درس آیت الله خامنه ای در مسجد امام حسن و مسجد کرامت مشهد
جمله‌ی قصار: كار آنگاه برایمان سخت شد و روحمان به درد آمد. (بخشی از رنجنامه خطاب به اما زمان)
پست های قبلی (وی تاکنون هیچ یک از پست های زیر را ترک نگفته است):
رییس ستاد کل نیروهای مسلح
خادم آستان قدس رضوی
عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام
عضو هیئت علمی دانشگاه علوم پزشکی بقیه الله
عضو هیئت تحریریه‌ی مجله‌ی علمی کوثر
عضو شورای عالی امنیت ملی از بدو تأسیس تاکنون
رییس هیات امنا ی دانشگاه عالی دفاع ملی
مسوول امور پناهگاهها و دفاع غیر عامل و پدافند ش. م. ه.
پست های قدیم:
معاون امور دفاعی نخست وزیر در سال ۱۳۶۴
عضو شورای مرکزی جهاد سازندگی کشور در سال ۱۳۶۱ با حکم مهندس میر حسین موسوی
مسوول جمعیت هلال احمر جمهوری اسلامی ایران در سال ۱۳۶۰ با حکم شهید رجایی
مسوول هیات واگذاری زمین شمال خراسان
عضو هیات موسس جهاد سازندگی خراسان

سابقه‌ی شرکت در جنگ/عملیات نظامی:
ندارد.

مدال ها و نشانها:
نشان عالی استقلال

وی دارای تالیفات متعدد شامل کتاب و مقاله است که بعضی از انها به شرح زیرند:
- رنجنامه‌ی سرلشگر فیروزآبادی به محضر آقا امام زمان (عج)
- اصالت روحانیت و حوزه علمیه در قرآن و مکتب امام عصر
- انتظار امام عصر(عج)
- گنجینه‌ی دل(خاطرات)

منابع:
ژنرال دیوید پتری‌آس
سرلشکر حسن فیروزآبادی

برای دیدن تصویر با ابعاد بزرگتر روی آن کلیک کنید.
Thursday, June 3, 2010
خوب رفقا٬ بازی نیم ساعت دیگه شروع میشه. بارسلونا اگر میلان رو ۳-۱ نبره٬ حذف میشه. راستی همه تون عینک های سه بعدی تون رو آوردین دیگه؟ چی؟ رضا تو نیاوردی؟ شرمنده! من عینک اضافی ندارم. پس حالا که اینطوری شد٬ موقعی که ما داریم بازی رو تماشا می کنیم٬ تو بساط سوروسات رو ردیف کن و هر موقع آجیل جلوی بچه ها تموم شد٬ کاسه ها رو پرکن. دمت گرم.


اگر تلویزیونهای سه بعدی٬ فراگیرتر شوند٬ مثال بالا٬ بخشی از مکالمات روزمره خواهد بود.

با موفقیت دو-سه فیلم سه بعدی نظیر آواتار یا آپ و شیوع تب سه بعدی٬ (که بعضی ها معتقدند به نقطه‌ی اوج خودش رسیده) توجه شرکتهای پخش برنامه های تلویزیونی و سازندگان دستگاههای الکترونیک نیز جلب شده است: اگر این تکنولوژی در سینما کار می کند٬ چرا در اتاق نشیمن کار نکند؟ و با این استدلال میلیاردها دلار پول را به این بازار سرازیر کرده اند٬ که به اعتقاد من٬ نتیجه ای برای آنان نخواهد داشت.


شبکه‌ی تلویزیونی ای اس پی ان٬ اعلام کرده که برای پوشش سه بعدی مسابقات جام جهانی فوتبال٬ یک شبکه‌ی اختصاصی ای اس پی ان ۳دی تاسیس خواهد کرد. اما روشن نیست که بعد از پایان جام جهانی که تنها ۸۵ مسابقه است٬ سرنوشت این شبکه‌ی جدید التاسیس چه خواهد بود. چه٬ هنوز هیچ برنامه ای برای پوشش مسابقات ورزشی دیگر به صورت سه بعدی وجود ندارد.

علاوه بر ای اس پی ان و قمار بزرگش٬ سونی٬ آی مکس و دیسکاوری کامیونیکیشن در پروژه ای مشترک٬ تصمیم به تاسیس شبکه ای تلویزیونی سه بعدی گرفته اند که قرار است تنها در آمریکا پخش شود و به قول خودشان٬ مردم را بیشتر به سوی تلویزیونهای سه بعدی سوق دهد.

و این دقیقا نقطه‌ی شکست این تکنولوژی جدید است.


تکنولوژی جدید٬ نیاز به تلویزیون و تجهیزات جانبی کاملا جدید دارد. عینکهای سه بعدی که از ملزومات این تکنولوژی هستند٬ هر یک تا ۲۰۰ دلار آمریکا قیمت دارند و با توجه به اینکه برای هر یک از اعضای خانواده٬ یک عینک لازم است٬ می تواند خرجی برابر با هزاران دلار روی دست یک خانواده‌ی متوسط بگذارد. بگذریم از محدودیت هایی نظیر اینکه بچه ها باید عینکهای کوچکتر بخرند٬ افراد عینکی چگونه باید عنیک جدید را روی عینک طبی خود قرار دهند٬ برای میهمانان باید چه تدبیری اندیشید و مشکلات عدیده‌ی دیگر.

موضوع دیگر٬ هزینه‌ی بالای تولید محصولات تلویزیونی و سینمایی به طریقه‌ی سه بعدی است. هزینه ای به مراتب بالاتر از برنامه های اچ دی. برای مثال٬ شرکت پیکسار قول داده که نسخه‌ی سه بعدی فیلم محبوب داستان اسباب بازی (Toy Story) را تهیه و به بازار ارائه کند٬ اما این کار فرآیندی بسیار پرزحمت٬ وقت گیر و در نتیجه پرهزینه خواهد بود. تازه این برای فیلمی است که کاملا به صورت کامپیوتری تولید شده است. بعید است که شرکتهای فیلمسازی مایل به دستمال بستن به سری که درد نمی کنند باشند و وارد چنین قمار پر ریسک و پر هزینه ای شوند.

صحبت سردرد شد٬ برنامه های سه بعدی٬ برای بسیاری از افراد مساوی است با سردرد و سرگیجه و تهوع. کافی است افراد را هنگام خروج از سالن سینمایی که فیلم سه بعدی به نمایش گذاشته٬ ببینید؛ افراد زیادی را خواهید دید که از سردرد و سرگیجه شکایت می کنند. آیا افراد حاضر هستند هر روز عصر در هنگام تماشای تلویزیون نیز٬ چنین تجربه ای را تکرار کنند؟ بله . . . من هم فکر نمی کنم.

نکته‌ی دیگری که شرکتهای تلویزیونی از آن غفلت می کنند٬ این است که چنین تجربه ای از نوع تجربه های «هر از گاهی» است و نه چیزی که بتواند بخشی از زندگی روزمره شود. دقیقا به همین دلیل است که افراد با ترن هوایی شهربازی به سر کار نمی روند٬ چون اولا بعد از مدتی هیجان اولیه را نخواهد داشت٬ ثانیا اصلا این کار عملی نیست.

دیگر اینکه مسابقات ورزشی بدترین عرصه برای تلویزیونهای سه بعدی است. در میان ورزشها شاید فوتبال مناسب ترین آنها باشد. بازی برای دو نیمه‌ی ۴۵ دقیقه ای به صورت ممتد و اکثر زمان بازی از دید یک دوربین پخش میشود.

اما هاکی٬ بسکتبال٬ فوتبال آمریکایی: شروع و وقفه های متعدد٬ آگهی های بازرگانی هر پنج دقیقه یکبار٬ اطلاعات آماری که هر دقیقه روی تلویزیون ظاهر میشوند٬ دوربین روی تماشاچیان حرکت می کند٬ روی گزارشگران یا روی هر سوژه چرت و احمقانه‌ی دیگری.

اصولا برنامه‌ی تلویزیونی٬ مخصوصا از نوع ورزشی برای تماشاگر بدون تمرکز ساخته شده و نوع تماشای یک بازی ورزشی توسط بیننده٬ کاملا متفاوت با تماشای فیلم است. در حین تماشای مسابقه‌ی هاکی یا بسکتبال٬ سراغ طرف چیپس و پاپ کورن یا بطری آبجو می رویم٬ با رفیق مان بازی را تحلیل می کنیم و در زمان آگهی های بازرگانی توجه مان به هر جایی هست غیر از تلویزیون. در واقع توجه ما مرتب بین تصویر سه بعدی و دنیای معمولی اطراف در حرکت است و این نوسان در طولانی مدت اصلا چیز لذت بخشی نیست.

امروزه روز٬ در حالی که با زن و فرزند سر و کله می زنید٬ می توانید از گوشه‌ی چشم هم نگاهی به مسابقه‌ی فوتبال داشته باشید. حال خود را مجسم کنید با آن عینک مضحک به چشم در حالیکه همسرتان به شما می گوید: «میشه اون عینک مسخره رو از رو چشمات برداری؟ دارم باهات حرف میزنم.» و فرزندتان طوری به شما نگاه می کند گویا شما موجودی فضایی هستید.

به همین دلیل است که فکر می کنم جهان شاهد یک شکست سنگین برای تکنولوژی سه بعدی٬ حداقل در عرصه‌ی خانه و تلویزیون خواهد بود.

با این حال اگر این تکنولوژی و عینک احمقانه اش فراگیر شود٬ من به فرزندم توصیه خواهم کرد در آینده حتما چشم پزشک شود.

مطالب مرتبط:
چرا فیلمهای سه بعدی٬ بسیاری را به تهوع دچار می کنند؟
Tuesday, June 1, 2010
بعضی از مذهبیون٬ به آتئیست ها برچسب می زنند که یقین بر عدم وجود خدا٬ مثل یقین بر وجود خدا٬ خودش نوعی مذهب است. آنها می گویند حداقل بگویید شاید خدا وجود داشته باشد.

در پاسخ به این عده باید گفت که هیچ شواهدی دال بر وجود اژدهای هفت سر یا اسب شاخدار و بالدار هم وجود ندارد ولی مردم نمی گویند شاید اژدهای هفت سر وجود داشته باشد. آیا واقعا امکان وجود اژدهای هفت سر هست؟ شاید. اما این احتمال آنقدر کم است که در عمل کسی زحمت باور کردن آن را به خود نمی دهد. در حقیقت می توان با تقریب خوبی گفت که اژدهای هفت سر وجود ندارد. این مثال از دنیای مادی بود تا نوع استدلال این عده را نشان دهد. اما درگیر شدن در بحث های کلامی بی انتها واقعا احمقانه است.


واقعیت این است که ما آگنوستیک (*) آتئیست هستیم. اما این جا دو موضوع مطرح میشود. وقتی در مورد مذاهب رسمی حرف می زنیم٬ ما آتئیست هستیم یعنی وقتی خدای واحد اسلام٬ یهود یا مسیحیت ادعاهایی می کند که با علوم قطعی در تضاد است یا حرفهایش با گذشت زمان تغییر می کند٬ می توانیم به یقین ادعا کنیم که چنین خدایی وجود ندارد. به عنوان مثال کوهها را میخهایی برای ثبات زمین دانستن٬ وقوع طوفانی موهوم و جهانگیر بدون وجود حتی یک مدرک علمی٬ وقوع زلزله بر اثر ارتعاش بدن زنان٬ ادعای تولید اسپرم در استخوان کمر و . . . ادعاهایی به کل مردود هستند. پس می توانیم با اطمینان وجود چنین خدایی را رد کنیم. اما این به این معنی نیست که خدا «اصلا» وجود ندارد. وقتی پای مبدا غایی هستی به میان می آید پاسخ ما این است: «هنوز نمی دانیم.»

* آگنوستیک کسی است که نمی داند خدا وجود دارد یا نه