Tuesday, April 21, 2009
یکی از اعضای برجسته‌ی تیم معتقدان به محصول جانبی٬ جاستین بَرِت٬ یک مسیحی معتقد است که آنگونه که خودش در ایمیلی بیان کرد: «باور دارد به اینکه خداوند دانا و مهربان و قدرتمند٬ جهان را آفرید. هدف خلقت این است که مردم خدا را دوست داشته باشند و به یکدیگر عشق بورزند.»

در نگاه اول٬ ممکن است باورمندی بَرِت٬ گیج کننده باشد. چگونه ممکن است اعتقاد به اینکه خدا یکی از محصولات فرعی تولید شده توسط ساختار ذهن ماست٬ با اعتقاد به مسیحیت یکجا جمع شوند؟ چرا اعتقاد به تئوری محصول جانبی٬ از او یک شکاک نمی سازد؟

برت در ایمیلی می گوید: «دین مسیحیت به ما می آموزد که خداوند انسان را خلق کرد تا به او و به یکدیگر عشق بورزند. حال چرا خداوند نباید ما را به گونه ای خلق کند که این روحانیت و تقدس را به گونه ای کاملا طبیعی کسب کنیم؟ پیدا کردن توضیحی علمی برای پدیده های ذهنی نباید ما را از اعتقاد داشتن به آن منع کند. فرض کنید که من توضیح علمی قانع کننده‌ای برای این که چرا همسر من٬ عاشق من است پیدا کنم٬ آیا باید از باور به اینکه وی مرا دوست دارد٬ دست بکشم؟»


اما این وسط تکلیف ناباوران چیست؟ اگر فرضیه‌ی فرگشتی مذهب صحیح باشد٬ ناباوران باید به سختی تلاش کنند تا از عادات غریزی‌ای که باور به مذهب را آسانتر از رد آن می کند٬ فرار کنند. آتران می گوید در دنیای خداباوران٬ او هم از نظر عاطفی و هم از نظر فکری در حال تقلا برای زیستن بدون خداست٬ ضمنا او به منشا خرافات های کوچکی که به آنها باور دارد نیز مظنون است٬ مثلا ضربدری کردن انگشتانش در مواقع ناملایمات [برای خوش شانسی] یا محض اطمینان زدن به تخته [پرهیز از شانس یا چشم بد]. گویی وقتی سپرهایش را زمین می گذارد٬ جوششی باورگرا شبیه به نیاکان‌مان او را در بر می گیرد. او می گوید آرامش و راحتی خیالی که همراه باور می آید٬ حتی برای او نیز اغواگر است٬ و چه بسا با نزدیکتر شدن او به مرگ٬ قویتر هم میشود. اما او با این حس می جنگد چرا که او برای خردگرایی ارزشی والاتر از باور به ماوراء قائل است.


کش و قوس درونی بین خردگرایی و باور به ماوراء٬ منعکس کننده دیدی از مذهب است که از آن به عنوان «خداوند خلا*» یاد می شد. در این نوع نگاه٬ فرض بر این بود که هر چه که دانش به سوالات بیشتری پاسخ می دهد٬ نیاز کمتری برای پاسخگویی خدا به سوالات خواهد بود و در نهایت مذهب از صحنه خارج خواهد شد. اما تحقیق در مورد فرگشت مذهب٬ نتیجه‌ی دیگری دارد. صرف نظر از توضیحات دانش در مورد پدیده ها٬ به نظر میرسد که حفره‌ی اصلی که خدا آن را پر می کند٬ خلاء بزرگی است که ساختار مغز ما آن را «میل به ماوراء الطبیعه» تفسیر می کند. نیروی محرکه برای ارضای این میل٬ که هم معتقدان به نظریه‌ی محصول فرعی و هم تطبیق گرایان روی آن اتفاق نظر دارند٬ ممکن است بخشی اجتناب ناپذیر و ابدی از چیزی باشد که آتران آن را «تراژدی ادراک بشری» می نامد.

پایان

* در نوعی نگاه مذهبی٬ پدیده هایی که قابل توضیح هستند٬ خارج از قلمرو خدا قرار می گیرند. در این حالت٬ مثلا زمانی بود که انسان خورشید و ماه را خدا می دانست یا آنها را تحت کنترل خدایان می دانست. اما بعدها دانشهای ستاره شناسی٬ زمین شناسی٬ فضا شناسی و ... توضیحات جامعی برای این پدیده ها ارائه دادند بنابراین دیگر نیازی به ورود خدا به این قلمرو نبود. در این نوع نگاه٬ قلمرو خدا٬ مرتب کوچکتر و کوچکتر میشود چرا که دانش هر روز قلمرو خود را بسط می دهد. به این صورت٬ خدا تبدیل ه موجودی میشود برای پر کردن «خلاء» نادانی و جهل انسان.
blog comments powered by Disqus