Thursday, May 28, 2009
نواحی زندگی چندهستی (چندعالَمی)
امروزه٬ دیگر نواحی قابل سکونت محدود به دنیایی که ما میشناسیم نیستند٬ بلکه شامل دنیای دنیاها نیز میشوند. (جهانی که جهان ما یکی از اجزای آن است.) چیزی که کیهان شناسان از آن به عنوان چندهستی نام میبرند. (اگر عبارت Universe را به معنای هستی یا عالَم بگیریم٬ در این صورت Multiverse را معادل با چندهستی یا چندعالَمی قرار داده ام. این واژه٬ واژه‌ای ساختگی است که در سال ۱۸۹۵ توسط ویلیام جیمز خلق شد. در واژه‌ی Universe بخش ابتدایی آن یعنی Uni به معنای تک٬ واحد یا یک است. بنابراین Multiverse به معنی چندین هستی یا چندین عالَم خواهد بود. - مترجم) شاید بعد از اینکه جهان ما در تاریکی فرو رود٬ جهان یا جهان های دیگری مشعل حیات را روشن نگاه دارند.


در نگاه اول ممکن است این ایده که جهان ما (شامل تمام ستارگان٬ کهکشانها و هر آنچه که می بینیم به همراه قوانین فیزیک حاکم بر آن) تنها بخشی از یک مجموعه‌ی عظیم شامل تعداد بسیارزیادی جهان های دیگر است٬ یک مشت داستان علمی-تخیلی به نظر بیاید٬ اما کیهان شناسان مدل چندعالَمی را بر پایه‌ی یک تئوری به نام تئوری تورم ساخته اند. کیهان شناسی تورمی٬ که هم اینک نظریه‌ی غالب در زمینه‌ی شناخت جهان ابتدایی است٬ معتقد است که تمامی جهان قابل مشاهده٬ در ابتدا به شکل یک لکه روی مجموعه‌ی عظیم (احتمالا نامتناهی) دیگر قرار داشته و در اثر انفجار بزرگ به شکل کنونی در آمده است. در زمان ۱۰ به توان منفی ۳۰ بعد از ایجاد٬ این لکه در اثر انفجار به شکل بسیار سریعی منبسط (متورم) شده و تبدیل به هر آنچه که ما می بینیم شد. این نظریه با وجود اینکه بسیار غریب و دور از ذهن می نماید٬ پشتوانه‌های ملموس و قابل مشاهده‌ی معقولی دارد.

بعضی کیهان شناسان پا را از این هم فراتر می نهند و می گویند لکه های دیگری هم در مکانهای دیگر و زمانهای دیگر دستخوش انفجار و تورم شده و تبدیل به جهان‌های دیگری میگردند. فیزیکدانان از این فرآیندِ ازدیاد جهان ها٬ با عنوان «تورم ابدی» یاد می کنند. این بحث ما را به تعداد تقریبا نامتناهی از جهان های کاملا مجزای دیگر می رساند که هر کدام قوانین فیزیک منحصر به خود را خواهند داشت. (این بحث به نوبه‌ی خود٬ به مبحث تئوری رشته ها و پیش بینی های عجیب و غریب آن منتهی میشود٬ مدلی بنیادی از فیزیک که تخمین می زند در حدود ۱۰ به توان ۵۰۰ مجموعه از قوانین فیزیک می تواند وجود داشته باشد.) فرد اَدَمز می گوید: «در بعضی از این عوالم دیگر٬ نیروی جاذبه می تواند قویتر یا ضعیفتر از عالَم ما باشد. در بعضی دیگر٬ ممکن است نیروی الکترومغناطیس که اتمها و مولکولها را کنترل می کند٬ متفاوت باشد. عواقب تشکیل حیات در این عوالم بر پایه‌ی قوانین متفاوت فیزیکی٬ می تواند حیرت انگیز باشد.»

اگر چه شواهدی دال بر وجود این عوالم دیگر وجود ندارد٬ اما این موضوع باعث توقف تئوریسین ها از گمانه زنی در مورد آنان نشده است. به نظر میرسد قوانین فیزیک در عالَم ما برای ایجاد ستارگانی با عمر طولانی٬ سیاراتی با مدار پایدار و مولکولهایی که شیمی پیچیده را ممکن میسازند٬ تنظیم شده اند. تمامی اینها٬ به نظر میرسد که از ملزومات حیات باشند. اَدَمز می گوید: «چیزی که مردم زیاد در مورد آن می پرسند٬ رفتار ستارگان در عوالم دیگر است. اگر شما عالمی داشته باشید که شکل گیری ستارگان در آن نا ممکن باشد٬ احتمال زیادی هست که آن دنیا٬ دنیایی عقیم باشد.»

اَدَمز این پرسش را جدی گرفت و به مطالعه در مورد فیزیک دگرگون و تاثیرات آن بر روی شکل گیری ستارگان پرداخت. او میگوید: «من تصمیم گرفتم محاسباتی واقعی انجام دهم. آیا ممکن بود من بتوانم تمامی این گمانه زنی ها را در قالب یک مسئله‌ی خوب تعریف شده درآورم؟» هر یک از چهار نیروی بنیانی (نیروی جاذبه٬ نیروی الکترومغناطیس٬ نیروهای قوی و ضعیف اتمی) نوعی درجه (چیزی شبیه درجه‌ی کم و زیاد کردن صدا در دستگاه پخش صوت) هستند که میتوان با کم و زیاد کردن آنها٬ میزان قوت آنها را تغییر داد. ادمز ادامه می دهد: « من تصمیم گرفتم تعدادی مدل ستاره ای محاسبه کنم و ببینم این نیروها در چه محدوده ای می توانند ستاره هایی پایدار شکل دهند.» نتیجه‌ی این محاسبات٬ شگفتی بسیاری از افراد را به دنبال داشت..


اگر تعداد نامتناهی عوالم دیگر وجود داشته باشند٬ آیا ممکن است جهان ما عینا به همین شکل در جایی دیگر تکرار شود؟


او میگوید: «بسیاری از افراد ادعا می کنند که تنها کسری از دقیقه در حبابِ یک عالم٬ شرایط لازم برای تشکیل حیات را خواهد داشت.» اما محاسبات او نشان می دهد ستارگان٬ قابلیت شکل گیری و دوام در محدوده‌ی وسیعتری از مجموعه قوانین فیزیک را دارند و این چیزی بود که کسی انتظار آن را نداشت. و از آنجا که ستارگان از ملزومات مقدماتی حیات هستند٬ امکان شکل گیری حیاتِ قابل دوام بسیار بیشتر خواهد بود. بیش از یک چهارم مدل هایی که او ساخت٬ منتهی به تشکیل ستارگانی با عمر طولانی میشوند٬ اما با یک علامت هشدار. موضوع اینجاست که او نمی تواند بگوید که احتمال وقوع هر یک از مقادیر متفاوت نیروی جاذبه یا نیروی الکترومغناطیس٬ در هر یک از این عوالم جداگانه چقدر است. او می گوید: «باید محاسبات من را در قالب یک توزیع احتمالاتی در عوالم دیگر پیاده کنیم.» به عبارت دیگر٬ باید احتمال وقوع هر یک از گونه های قوانین فیزیک را در عوالم دیگر بدانیم و در کیهان شناسی تورمی٬ مفهومی وجود ندارد که مجموعه قوانین فیزیک هر یک از عوالم را مشخص کند.


قسمتهای دیگر:
قسمت اول
قسمت دوم
قسمت سوم
قسمت پنجم و آخر

ادامه دارد . . .

منبع: مجله دیسکاور
Monday, May 25, 2009

شاید کمتر کسی بداند در حالیکه درآمد سرانه‌ی سالانه‌ی کره شمالی ۹۰۰ دلار است٬ کیم جونگ ایل٬ با خرید سالیانه ۶۵۰٬۰۰۰ تا ۷۲۰٬۰۰۰ دلار٬ در صدر مشتریان کنیاک هنسی (Hennessey)٬ قرار دارد. وی بطری های کنیاکی می خرد که هر کدام ۶۳۰ دلار قیمت دارد.


یکی دیگر از عجایب در مورد این مرد٬ استخدام هنگی از دختران جوان٬ حتی در سنین مدرسه‌ی راهنمایی٬ برای سرویس دادن به مقامات عالی دولتی است.


دیگر اینکه وی کلکسیونی متشکل از ۲۰٬۰۰۰ فیلم ویدئویی که شامل مجموعه فیلم های جیمز باند نیز میشود٬ در اختیار دارد. ولی آیا وی ممکن است نهایتا دست به شلیک یک موشک هسته ای بزند؟ احتمالش هست. در واقع ممکن است وی جوگیر شده و پروپاگاندای خودساخته اش را باور کند.

منبع: CNN
Thursday, May 21, 2009
آدریان ملوت از دانشگاه کانزاس می گوید: «هر ۶۲ میلیون سال یکبار٬ اتفاق ناخوشایندی برای تنوع زیستی روی کره‌ی زمین می افتد. دیرین شناسان٬ اطلاعات زیادی در مورد موجوداتی که فسیل آنها پیدا شده را جمع آوری کرده اند. با نگاه به این اطلاعات می توان تغییر تنوع زیستی را در گذر زمان مشاهده کرد.» مطالعات مناقشه برانگیز وی٬ که از پشتیبانی مطالعات دیگر گروهها نیز برخوردار است٬ نشان می دهد که افت تنوع زیستی روی زمین - که گاهی به شکل انقراض گونه‌ها در مقیاس وسیع اتفاق می افتد - در یک چرخه‌ی تناوب٬ تکرار میشود.

ملوت تغییرات تنوع زیستی روی زمین را با حرکت خورشید و ستارگان و سیارات مرتبط می داند. او در این مورد می گوید: «همزمان که خورشید حول مرکز کهشکان شیری در حال چرخش است٬ حرکتی عمودی نسبت به دیسک کهکشان راه شیری هم دارد. هر زمان که خورشید از سمت «شمال» کهکشان راه شیری بیرون می زند٬ تنوع زیستی روی کره‌ی زمین به شدت افت می کند.» لازم به ذکر است که منظور او از «شمال» کهکشان راه شیری٬ سمتی است که رو به خوشه‌ی ویرگو قرار دارد. خوشه ای عظیم متشکل از چندین کهکشان بسیار بزرگ. کهکشان ما (و بالطبع سیاره‌ی ما و خود ما) با سرعت ۱۲۰ مایل بر ثانیه به سمت خوشه‌ی ویرگو حرکت می کند.

به گفته‌ی ملوت٬ زمانی که کهکشان راه شیری به سختی و با تقلا در فضای بین کهکشانی حرکت می کند٬ موجی نیرومند در مقابل حرکت آن شکل می گیرد. این امواج٬ ذراتی پرانرژی از زیرمجموعه های اتمی را ایجاد می کند که به آن «تشعشعات کیهانی» می گوییم. این تشعشعات می توانند از دیواره های سلولها عبور کرده و صدمات غیرقابل جبرانی به مولکولهای دی ان ای وارد کنند. در حالت عادی میدانهای مغناطیسی کهکشان از ما در مقابل این امواج محافظت می کنند. اما هر ۶۲ میلیون سال٬ خورشید از سطح دیسک کهکشان خارج شده و وارد منطقه خطر میشود. ملوت می افزاید: «زمانی که خورشید وارد این محدوده میشود٬ کل سیاره‌ی زمین٬ دوز بسیار بالایی از تشعشعات کیهانی دریافت می کند.»

تمامی ستاره های داخل کهکشان چنین حرکتی را انجام می دهند٬ اما ستاره هایی که نزدیکتر به مرکز کهکشان هستند٬ این روند را بیشتر تکرار می کنند که این موضوع دیدگاه لاین ویور مبنی بر احتمال پایین تر شکل گیری فرمهای پیجیده‌تر ِحیات در این مناطق را تقویت می کند. با این حال میزان معینی از تشعشعات٬ بخشی از فرآیند شکل گیری حیات است٬ در حقیقت بخشی با اهمیت. این تشعشعات٬ عامل مهمی در ایجاد جهش های ژنتیکی هستند. به علاوه٬ انقراض گونه ها در سطح وسیع٬ راه را برای فرگشت گونه های جدیدتر باز می کند. این نگاه٬ تقویت کننده‌ی نظر خوشبینانه‌ی آدام است. ملوت از این بحث نتیجه میگیرد: «ما به میزانی از تشعشع نیاز داریم که چالش برانگیز باشد و موجب توسعه‌ی اشکال جدیدی از حیات شود نه آنقدر زیاد که کل سیاره را عقیم کند.»

نواحی مسکونی موقتی

فرضیه‌ی ملوت در مورد انقراض گونه ها در مقیاس وسیع٬ نشان می دهد که نواحی قابل سکونت نه فقط از نظر موقعیت مکانی در فضا٬ بلکه از نظر زمانی نیز قابل دسته‌بندی اند. این موضوع نشان می دهد که نه فقط «کجا» بلکه «چه موقع» نیز به همان اندازه در وجود حیات مهم است.

سوپرنوا ها مجددا در اینجا وارد معادله میشوند. وقتی که جهان بعد از انفجار بزرگ (Big Bang) شکل گرفت٬ تقریبا کل آن تشکیل شده از هیدروژن و هلیم بود. در چنین حالتی٬ تشکیل یک سیاره هم غیر ممکن بود٬ جه رسد به تشکیل یک موجود زنده. کربن٬ اکسیژن٬ آهن و سایر مواد باید منتظر تشکیل ستاره ها بمانند٬ علی الخصوص ستاره های بسیار بزرگ تا از طریق فیوژن هسته ای این مواد را تشکیل دهند. سپس این مواد بعد از تشکیل٬ به کمک بادهای ستاره ای (Stellar winds) یا انفجارهای سوپر نوایی٬ در اکناف جهان گسترده میشوند و مورد استفاده‌ی نسل بعدی از ستارگان قرار می گیرند. تشکیل مواد مورد نیاز برای تشکیل حیات به این شکل نیازمند میلیاردها سال است. بنابراین کل گیتی در حدود ۱۳/۷ میلیاردسال خالی از سکنه بود.


کهکشان ام-۸۳ با اشعه‌ی ایکس ساطع شده از سیاه چاله های خود می درخشد. هر یک از این سیاه چاله ها می توانند جهانی به وسعت جهانی که ما می شناسیم خلق کنند.


وقتی مواد سنگین در جهان منتشر شدند٬ نوبت به موضوع محدودیت عمر ستاره ها میرسد. خورشید٬ ستاره ای با اندازه‌ی متوسط٬ در حدود نیمی از عمر ۱۰ میلیارد ساله‌ی خود را پشت سر گذاشته است. در حدود ۵ میلیارد سال دیگر٬ یا خورشید آنقدر منبسط خواهد شد که زمین را در خود خواهد بلعید یا سطح زمین را مانند مثل سفالِ پخته٬ برشته خواهد کرد. حتی زودتر از آن٬ یعنی حدود ۱ میلیارد سال دیگر٬ افزایش درخشندگی خورشید ممکن است حیات را بر روی زمین غیر ممکن سازد. ستاره های درخشانتر و بزرگتر٬ که سوخت هسته ای خود را بسیار زودتر به مصرف می رسانند٬ ممکن است آنقدر سریع سوخته و از بین بروند که فرصت تشکیل اشکال پیچیده‌ی حیات را در اطراف خود ندهند.

خوشبختانه٬ این واقعیت که ستاره های کوتوله‌ی کم نور سرخ٬ توانایی بالقوه‌ی پشتیبانی از محیطی مانند زمین را در اطراف خود دارند٬ محدوده‌ی نواحی موقتی مناسب برای حیات را افزایش می دهد. کم نورترین و صرفه جوترین این ستاره ها٬ می توانند تا ۱۰ تریلیون سال عمر کنند. این زمان معادل ۱۰۰۰ برابر عمر خورشید است. در عین حال٬ مطالعات جدید نشان می دهد که جهان ممکن است تا ابد به انبساط خود ادامه دهد. و اگر چنین چیزی صحت داشته باشد٬ جهان٬ به شکلی که ما می شناسیم٬ جهانی مملو از ستاره ها و احتمالا مملو از حیات٬ لحظه‌ای گذرا در ابدیتی سرد٬ تاریک و تهی خواهد بود.


قسمتهای دیگر:
قسمت اول
قسمت دوم
قسمت چهارم
قسمت پنجم و آخر

ادامه دارد . . .

منبع: مجله دیسکاور
Tuesday, May 19, 2009
در روزهای ابتدایی حمله‌ی آمریکا به عراق٬ صفحه‌ی اول گزارشاتی که بوش هر روزه از دونالد رامسفلد در مورد اوضاع جنگ دریافت می کرد٬ به تصاویری از جنگ و جملاتی روحانی و الهام کننده از انجیل مزین بودند.

این گزارشات که توسط شخص رامسفلد به کاخ سفید ارائه می شد٬ توسط مردی خوانده میشد که بلافاصله بعد از یازده سپتامبر٬ از نبرد آمریکا با تروریسم٬ تحت عنوان «جنگ صلیبی» یاد کرد.

منابع مطلع می گویند که هدف طراحان این گزارشات٬ استفاده از باورهای عمیق مذهبی بوش برای تحکیم مواضع طراحان جنگ بوده است. رامسفلد و دستیاران جنگی وی٬ بحث نامناسب بودن وارد کردن مذهب به جنگ را منتفی دانسته اند و این موضوع را انکار می کنند که با درز این گزارشات به بیرون٬ این موضوع می تواند باعث این تلقی شود که آمریکا جنگی بر علیه اسلام راه انداخته است.

مثلا در یکی از این تصاویر٬ سربازان آمریکایی در حال زانو زدن و دعا نمایش داده شده اند و تیتر مطلب می گوید: «چه کسی را بفرستم؟ چه کسی به خاطر ما راهی خواهد شد؟ خداوندگارا! من اینجا هستم. مرا بفرست.» ودر همین صفحه اطلاعات محرمانه و دستورالعمل هایی مبنی بر چگونگی مدیریت این گزارشات درج شده است.

در موردی دیگر٬ تصویری از صدام حسین در حال سخنرانی جلوی دوربین تلویزیونی و این جمله در بالای گزارش دیده میشود (پیتر ۲:۱۵): «این خواست خداست که با جهد شما٬ کلام نابخردانه‌ی مردان نادان به سکوت تبدیل شود.»

نمونه های تصاویر این گزارشات را در اینجا ببینید: (بعد از رفتن به این لینک٬ برای دیدن تصاویر٬ روی Click for Slideshow کلیک کرده و سپس روی Next کلیک کنید.)

منابع: یک - دو
Sunday, May 17, 2009
وقتی زیست شناسان ستاره ای به کهکشانهای اطراف نگاه می کنند٬ افق‌ ِ باز ِ دیدشان در مورد حیات در ماورای زمین٬ بازتر و بازتر می گردد. کهکشان راه شیری احتمالا حول و حوش ۲۰۰ میلیارد ستاره را در خود جای داده است. حال ما می دانیم که بخش عمده ای از این ستاره ها٬ دارای سیاره هایی در حال گردش حول خود هستند٬ و این عدد احتمالا به معنی میلیاردها و میلیاردها جهان دیگر خواهد بود. (همانطور که کارل سِیگان اشاره کرد.) قبل ترها٬ کمتر احتمال داده می شد که سیاره هایی شبیه زمین در اطراف ستاره های کوتوله‌ی قرمز (که به طور عمده بیشترین بخش ستارگان کهکشان ما از این نوع می باشند) یافت شوند٬ اما مطالعات جدید٬ ناقض این دیدگاه هستند. همچنین وجود اکستریموفیل ها به ما نشان می دهد که امکان پدیدار شدن حیات در مکانهایی که چندان شبیه زمین ما نیستند٬ نیز وجود دارد.

تمام مطالبی که تا به حال گفتیم٬ خبرهای خوب و امیدوار کننده بودند. اما تمام موضوع به این سادگی نیست. کهکشانها نیز همانند منطومه‌های خورشیدی٬ مناطقی دارند که مستعد حیات است. به عبارت دیگر٬ تمام مناطق کهکشان مناسب برای حیات نیست. در سال ۲۰۰۴ چارلی لاین ویور٬ زیست شناس ستاره ای از دانشگاه ملی استرالیا٬ مقاله ای منتشر کرد که حاوی نقشه ای جامع از کهکشان ما٬ راه شیری بود. این مقاله نگاهی داشت معطوف به امکان‌ها و تهدیدهای موجود سر راه حیات فرازمینی٬ اما نه از زاویه‌ی وجود آب٬ بلکه از نظر میزان نزدیکی به ستارگان بسیار بزرگ و خشن.


کهکشان راه شیری٬ به شکل بسیار نامساعدی (از نظر امکان وقوع حیات) در مرکز روشن و در کناره ها کم نور و برهوتی است.


امروزه روشن شده که درخشان ترین٬ سنگین ترین و داغ ترین ستاره های کهکشان نقشی حیاتی در شکل گیری سیارات و حیات در آنها دارند. در کل عالم هستی٬ آنها تنها منبع عناصر سنگین و حیاتی نظیر سیلیکون (که تشکیل دهنده‌ی یک چهارم پوسته‌ی زمین است.) پتاسیم (ضروری برای فعل و انفعالات سلولی) و آهن (حمل کننده‌ی اکسیژن در گلبولهای قرمز) هستند. این عناصر در کوره های عظیم و آتشین هسته ای ستاره ها شکل می گیرند. و وقتی ستاره های بزرگ به پایان زندگی خود می رسند٬ با انفجار های سوپرنوایی این مواد را به فضای لایتناهی پرتاب می کنند. جایی که به نوبه‌ی خود محل شکل گیری نسل بعدی ستاره ها و سیارات حول آنها خواهد بود.

در گمانه زنی های لاین ویور در مورد مکانهای مستعد برای شکل گیری حیات فرازمینی٬ وجود عناصر سنگین در مرکز توجه قرار گرفته اند. هر چه که به کناره های کهکشان راه شیری نزدیکتر می شویم٬ نرخ شکل گیری ستاره های عظیم نیز کاهش می یابد و به همان نسبت فراوانی عناصر سنگین با افت مواجه میشود. لاین ویور محاسبه می کند زمانی که خورشید٬ حدود ۴ میلیارد سال پیش شکل گرفت٬ یک سوم بیرونی کهکشان راه شیری فاقد عناصر سنگین به میزان لازم برای شکل دهی به حیات بود. اما از آن زمان تا کنون این عناصر در محدوده‌ی وسیعتری گسترده شده اند و اینک تنها لبه‌ی بیرونی کهکشان است که از نظر وفور عناصر سنگین٬ دارای کمبود است. جایی که ما در آن هستیم٬ در حدود دو سوم راه از مرکز کهکشان به لبه‌ی آن واقع شده است. این مکان در حال حاضر درست در وسط ناحیه ای است که مستعد برای شکل گیری حیات است. مرکز کهکشان نیز برای شکل گیری حیات٬ بیش از حد خشن و نامناسب است.


سوپرنوا عناصر لازم برای حیات را در فضا منتشر می کند.

همانطور که پیش تر اشاره شد٬ ستاره های عظیم٬ بعد از انفجارشان منبع عناصر سنگین لازم برای شکل گیری حیات هستند٬ اما بخشندگی این ستاره ها٬ یک روی سکه است. روی دیگر این سکه: انفجارهای عظیم سوپرنوا٬ که موجب شکل گیری و انتشار عناصر سنگین میشوند٬ همچنین سیلی ویرانگر را نیز به راه می اندازند: تشعشعات گاما٬ اشعه‌ی ایکس و امواج ماوراء بنفش. اینگونه انفجارها می توانند تاثیرات مرگباری روی سیارات در حال گردش حول ستارگان٬ حتی در فاصله‌ی دهها هزار سال نوری٬ داشته باشند. در مرکز کهکشان که تجمع این گونه ستاره ها و انفجارها بسیار بالاست٬ سوپرنواها آنقدر فراوان دیده میشوند که فرگشت و شکل گیری اشکال پیچیده تر حیات را بسیار مشکل٬ اگر نه غیر ممکن٬ می سازند.

سوال اساسی اما این است که سوپرنوا تا چه حد برای شکل گیری حیات نامناسب است. لاین ویور و همکارانش محاسبه کرده اند که تشعشعات سنگین و مرگبار٬ عملا یک پنجم اول (مرکزی) کهکشان را پوشانده اند که حدود نیمی از ستارگان موجود در کهکشان نیز در همین محدوده قرار دارند. فرد اَدَمز از دانشگاه میشیگان می گوید: «در واقع ما دنبال مکانهای شیرین هستیم. جایی که خیلی به مرکز کهکشان و محیط خشن آن نزدیک نباشیم و نه آنقدر دور از مرکز که فراوانی فلزات بسیار پایین است. اما کهکشان راه شیری کهکشانی بسیار بزرگ است. در بدترین حالت٬ نواحی مناسب برای شکل گیری حیات٬ به نیم یا یک سوم تقلیل می یابند.»

اما میزان املاک و مستقلات پراکنده در کهکشان که مناسب برای حیات باشند٬ تابع نحوه پاسخگویی اشکال مختلف حیات به دوز بالای تشعشعات نیز هست. و جالب اینکه ما اطلاعات قابل توجهی در این باره داریم٬ اطلاعاتی که در فسیل های موجود بر روی زمین محبوس شده اند.

قسمتهای دیگر:
قسمت اول
قسمت سوم
قسمت چهارم
قسمت پنجم و آخر

ادامه دارد . . .

منبع: مجله دیسکاور
Tuesday, May 12, 2009
سال ۱۹۷۶ بود. وقتی سفینه وایکینگ ۱ روی سطح مریخ فرود آمد و با بازوی روباتیک خود٬ یک مشت از خاک سرخ مریخ را برای آزمایشات شیمیایی برداشت٬ امیدواری زیادی برای یافتن «زندگی غیر زمینی»٬ وجود نداشت. نتایج آزمایشات روی خاک مزبور٬ چندان امیدبخش نبود. هیچ نشانه ای از فعالیت بیولوژیکی دیده نمی شد و تصاویر ارسالی از وایکینگ٬ دنیایی برهوت و منجمد را نشان می داد که ناامیدی را تشدید می کرد. بهترین امید ما برای یافتن حیات روی سیاره‌ای دیگر٬ مثل غبار در طوفانهای مریخ گم شد.

اما ۳۳ سال زمان زیادی است. آن موقع٬ به نظر می رسید مریخ تنها جایی است که امکان حیات بیولوژیک در جایی غیر از زمین در آن فراهم باشد. امروزه درک ما از حیات در جهان٬ به کلی تغییر کرده است٬ چرا که دانشمندان هر روز اَملاک(!) جذاب تری برای حیات در کهکشانهای دور می یابند. در نتیجه٬ آنها دیگر به دنیال یافتن «چندین مکان» مناسب برای یافتن حیات نیستند٬ بلکه بیشتر به دنبال «نواحی مناسب برای زیست» (نقشه هایی از هزاران سیاره) می گردند که موجودات زنده٬ به شکل قابل تصوری بتوانند با موفقیت زندگی کنند. چنین زیست گاههایی ممکن است در سیاره ها و قمرهای موجود در کهکشان ما یا ماورای آن یافت شوند.

سرعت پیشرفت در این حیطه واقعا شگفت‌آور است. نوامبر سال قبل٬ مطالعات روی قمر زحل به نام آنسِلَدُس(Enceladus)٬ امکان وجود آبهای گرم مدفون شده زیر سطح ناهموار آن را به شدت تقویت کرد. هیچ کس این قمر ۳۰۰ مایلی یخ زده را جدی نمی گرفت تا اینکه سفینه فضایی کاسینی٬ بخار آب در حال فوران از پوسته‌ی این قمر را گزارش کرد. حال٬ در لیست رو به ازدیاد مکانهای نامحتمل برای یافتن حیات در منطومه‌ی شمسی٬ که در آنها آب و در نتیجه ماده‌ی لازم برای حیات٬ یافت شده٬ آنسِلَدُس به اروپا٬ قمر مشتری٬ می پیوندد.


آنسِلَدُس٬ قمر زحل. به نظر میرسد که زیر این پوسته‌ی منجمد٬ دنیایی گرم و مرطوب پنهان باشد.

ستاره شناسان همچنین توجه خود را روی احتمالا هزاران سیاره مشابه زمین در اطراف ستاره های دیگر متمرکز کرده اند. از دهه‌ی ۹۰ تاکنون آنها حدود ۳۴۰ سیاره خارج از منظومه‌ی شمسی یافته‌اند. البته بیشتر آنها توده های متراکم گاز هستند و جستجوهای جدیدتر تعداد آنها را کمتر از این میزان نشان می دهند. دو ماه پیش٬ کارو (Corot)٬ ماهواره اروپایی٬ سیاره‌ای خارج از منظومه‌ی شمسی با قطر حدود ۲ برابر زمین را شناسایی کرد و فضاپیمای جدید ناسا٬ کپلر٬ آماده‌ی شناسایی سیارات بسیار شبیه به زمین در اواخر امسال است. در عین حال٬ یافته های جدید٬ نشان می دهند که میکرواورگانیزم ها٬ بسیار سخت‌جان تر از آن چیزی هستند که ما می پنداشتیم. معنی این حرف این است که سیاراتی که نه چندان شبیه زمین هستند هم٬ ممکن است مکان مناسبی برای شکل گیری حیات باشند.

این یافته ها نشان می دهند که مریخ تنها قدم اول ما در این جستجو بود٬ نه آخرین قدم. نواحی مستعد حیات در جهان٬ فراوانند و ممکن است زندگی در آنها بجوشد.

ناحیه مستعد حیات در منظومه‌ی شمسی

یکی از مبانی ما در جستجوی حیات٬ به آن شکل که ما می شناسیم (در حقیقت٬ تنها شکلی که می توانیم درمورد آن اظهار نظر کنیم.) این است که حیات به آب نیاز دارد. تا همین اواخر٬ این قانون٬ دانشمندان را به سمت سیاراتی شبیه زمین هدایت می کرد٬ سیاراتی معتدل با سطحی صخره ای با مقادیری آب مایع در سطح. از این منظر٬ تنها نیاز به محاسبات ساده ای داریم که نشان دهد در چه نقطه ای از منظومه‌ی شمسی چنین امکانی وجود دارد.

گِرِگ لالین٬ از دانشگاه سنتاکروز کالیفرنیا می گوید: «اگر آب و هوای مناسب٬ تعریف ما از مناطق مستعد حیات باشد٬ محدوده‌ی بسیار باریکی از مدار سیارات حول خورشید در مجموعه جواب ما خواهد گنجید. اگر از مدار فعلی زمین٬ بیش از دو درصد به خورشید نزدیک شویم یا حداکثر ۳۰ درصد از خورشید دور شویم٬ آب و هوا دچار تغییرات بسیار جدی خواهد شد.» از این زاویه٬ غیر از زمین٬ مکان مناسب دیگری برای حیات در منظومه‌ی شمسی وجود ندارد. حتی با وجود منظومه‌های خورشیدی فراوان دیگر نیز٬ تعداد سیاراتی که در چنین فاصله‌ای دور آن ستاره بگردند٬ بسیار کم خواهد بود.

اگر یافته های جدید در مورد حیات٬ متفاوت با آن چیزی که همه می پندارند٬ روی زمین خودمان نبود٬ این موضوع می توانست پایان غم انگیزی بر پیدا کردن مکانهای مناسب حیات در سیارات دیگر باشد. کریس مک‌کی٬ یکی از پیشگامان بیولوژی ستاره ای (Astrobiology)٬ رشته ای ترکیبی که به مطالعه در مورد چگونگی شکل گیری حیات در خارج از زمین می پردازد٬ می گوید: «هیچ کس انتظار این یکی را نداشت. به تازگی رشته های باکتریایی جدیدی یافت شده اند که از غذا٬ اکسیژن و نور آفتاب موجود در سطح زمین استفاده نمی کنند.»

این شکل اخیر حیات٬ که بر آن نام اکستریموفیل (Extremophiles) (واژه ای مرکب از Extreme و Phile به معنی دوستدار شرایط بسیار صعب: مترجم) نهاده اند٬ در شرایطی بسیار سخت زندگی می کند که زیست شناسان پنجاه سال قبل٬ هرگز در خواب هم نمی دیدند که چنین چیزی میسر باشد.

کرم های لوله ای عظیم الجثه٬ خرچنگ ها و میگوهایی وجود دارند که در تاریکی مطلق اعماق اقیانوس٬ در اطراف دهانه های آتشفشانی کف دریا زندگی می کنند. این دهانه ها٬ به دلیل آزاد کردن مقادر انبوهی سولفید هیدروژن در آب اقیانوس٬ به دودکش ها سیاه معروفند و جاندارانی که در اطراف این دهانه ها به بقا ادامه می دهند٬ در محیطی بدون فتوسنتز زندگی می کنند.

با این وجود از نظر مک‌کی٬ این جانداران نمونه هایِ جالبِ اکستریموفیل نیستند. او می گوید: «این موجودات هنوز وابسته به اکسیژنی هستند که به طور غیر مستقیم بر اثر نور خورشید تولید میشود.» اما باکتریهایی که در اعماق دست نیافتنی زمین زندگی می کنند٬ به کلی متفاوت عمل می کنند. یکی از این باکتریها٬ در عمق ۵ کیلومتری سطح زمین٬ در دالانهای معادن طلای آفریقای جنوبی زندگی می کند. مک‌کی با اشتیاق می افزاید: «این موجودات٬ انرژی خود را از منابعی می گیرند که هرگز در تصور ما هم نمی گنجد. این باکتری٬ انرژی خود را از اتمهای ناپایدار حاصل از تجزیه مواد رادیواکتیو موجود در صخره ها کسب می کند. نور خورشید و آب٬ هیچ نقشی در این فرآیند بازی نمی کنند. این واقعا حیرت آور است.»

اکستریموفیل هایی که متکی به منابع انرژی غیر از خورشید هستند٬ نشان می دهند که چگونه حیات غیرزمینی می تواند در اعماق دور از نور و آب٬ شکل بگیرد. مک‌کی ادامه می دهد: «سیارات قابل سکونت [نه برای انسان] لزوما نباید شبیه زمین باشند. این اکتشاف٬ منجر به افزایش (بسیار زیاد) وسعت مناطق «قابل سکونت» از دید ما میشود.»

تصادفا٬ این کشف اکستریموفیل ها مصادف شد با مطالعات جدیدی که نشان می داد منظومه شمسی٬ احتمالا در گذشته دارای مکانهای گرم و مرطوب دیگری بوده است. فضاپیمای گالیله در دهه‌ی ۹۰ شواهد قانع کننده ای دال بر وجود اقیانوسی از آب مایع زیر سطح منجمد اروپا٬ قمر بزرگ مشتری٬ جمع آوری کرد. (ناسا اخیرا اعلام کرده که برنامه‌ی سفر مجددی به اروپا برای سال ۲۰۲۷ به منظور مطالعه‌ی دقیقتر دارد.) کشف اخیر آب فشانها در سطح آنسِلَدُس نیز این حدس را تقویت می کند که شاید مکانهای بیشتری نظیر این در اطراف منظومه‌ی شمسی وجود داشته باشد. این سیارات٬ فاقد نور خورشید و دسترسی به سطح می باشند٬ اما ظاهرا بعضی موجودات نیازی به این دو ندارند.

مک‌کی می افزاید: «وقتی کشف آب زیر سطح اِنسِلُدُس و اروپا را در کنار برداشت جدیدمان از اکستریموفیل های سیاره ای می گذاریم٬ روشن میشود که چرا باید تعریف‌مان از «مناطق قابل سکونت» را تغییر دهیم.»

قسمتهای دیگر:
قسمت دوم
قسمت سوم
قسمت چهارم
قسمت پنجم و آخر

ادامه دارد . . .

منبع: مجله دیسکاور
Thursday, May 7, 2009
به تازگی بحث داغی در رسانه ها در گرفته مبنی بر اینکه آیا استفاده از توییتر منجر به انحطاط اخلاقی مردم میشود. این بحث٬ بر اساس تحقیقی از PNAS (Proceedings of National Academy of Science) شکل گرفته است. این تحقیق می گوید: احساسات و عواطف ما٬ در لایه های عمیق مغز ایجاد میشوند٬ همان جایی که ترس و خشم نیز شکل میگیرند. این تحقیق همچنین دریافته است که زمانی که مغز برای پردازش سیگنالهای مربوط به «دردهای اجتماعی»٬ نیاز دارد٬ حدود ۴ تا ۶ ثانیه بیش از زمانی است که دردهای «جسمانی» را درک می کند.

در این نقطه از تحقیق است که پای توییتر و فیس بوک به میان می آید. یک توییت «دردناک» (مثلا خبر یک بی عدالتی٬ قتل٬ تجاوز یا از این قبیل٬ مترجم)٬ ممکن است قبل از اینکه مغز ما قادر به ایجاد و درک احساسات مربوط به آن باشد٬ به معنای واقعی کلمه٬ بر صفحه ظاهر شده و ناپدید شود. بنابراین توییتر و فیس بوک٬ می توانند از ما انسانها٬ موجودات بدی بسازند. چرا؟ برای اینکه حجم و سرعت بالای اخبار در رسانه های اجتماعی٬ فرصت ابراز احساسات را از مخاطبان آن می گیرند و به مرور آنها را در مقابل درد و رنج انسانهای دیگر٬ مصون می کنند.

دانشمندان موسسه «مغز و خلاقیت» (Brain and Creativity Institute) از دانشگاه کالیفرنیای جنوبی٬ ادعا می کنند که «مغز٬ پیامهای ناشی از درد فیزیکی را در کسری از ثانیه پردازش می کند. اما پیامهای ناشی از اخبار اجتماعی٬ برای اظهار تحسین یا همدردی٬ به زمان بیشتری برای پردازش نیاز دارند و این زمان یکی از پایه های شکل گیری اخلاق در هر فرد است.

بنابراین٬ این تحقیق سوالاتی را راجع به بمباران اطلاعاتی انسانها با تلویزیون٬ فیدهای خبری و شبکه های اجتماعی مثل توییتر طرح می کند.


چنین شرایطی می تواند برای افراد جوانتر که هنوز مغزشان در حال شکل گیری است٬ خطر بزرگتری محسوب شود. مری هلن ایموردینو از محققان این مرکز می گوید: «برای اتخاذ تصمیم های اخلاقی در واکنش به شرایط روحی و احساسی افراد دیگر٬ ما نیاز به زمان کافی داریم.»

منابع: یک - دو

پی نوشت: در همین رابطه بخوانید.
ذهن خاکستری: گرگ مزاج شده ایم.
Wednesday, May 6, 2009


Farce (تلفظ: فارس) :
۱- نمایش طنز سبکی که بیش از اتکا به کاراکتر بازیگر٬ مبتنی بر شرایط کمیک است.
۲- طنزی که در اینگونه نمایش ها استفاده میشود.
۳- نمایش احمقانه٬ استهزاء٬ حقه بازی‌ِ مضحک


Friday, May 1, 2009
کسانی که باور دارند که انسان فرزند موجوداتی شبیه شامپانزه ها نیست و مستقیما توسط خداوند به همین شکل خلق شده٬ می توانند همین جا از خواندن ادامه‌ی این مطلب صرف نظر کنند. چرا که اگر فرگشت وجود ندارد٬ بالطبع گونه‌ی جدیدی از ویروس آنفلوآنزا هم وجود نخواهد داشت. اما برای بقیه‌ی مردم٬ این مقاله میتواند جالب باشد.

فرگشت سریع ویروس آنفلوآنزا٬ مثالی است از حداکثر فرصت طلبی ِ طبیعت. فرآیند فرگشت٬ به همان شکل که در انسانها وجود دارد٬ در مورد ویروس ها نیز صادق است. علاوه بر این٬ ویروس ها از تکنیک دزدیدن کدهای ِ ژنتیکی از ویروس های ِ دیگر هم استفاده می کنند.

این استراتژی٬ همان چیزی است که ویروس ها را این چنین مرگبار می کند و این موجودات ذره بینی را همیشه یک قدم از دانشمندانی که درصدد انهدام یا بی‌اثر کردن آنها هستند٬ جلوتر نگاه می دارد.

در حالیکه بیشتر مناقشات در بحث فرگشت٬ حول و حوش بوجود آمدن انسانها از پستانداران نخستین دور می زند٬ (که دانشمندان با اکثریت قریب به اتفاق بر آن متفق القول هستند) بعضی از افراد هنوز سعی دارند خدشه هایی بر انسجام تئوری فرگشت٬ که یکی از منسجم ترین و محکم ترین تئوری های علمی است٬ وارد کنند. علاوه بر فسیل های باقی مانده از زمانهای دور و تحقیقات مدرن روی مولکولهای دی اِن اِی موجودات٬ یکی دیگر از شواهد متعدد مبنی بر وجود فرگشت٬ اتفاق افتادن روزمره‌ی آن در اطراف ما و در موجوداتی است که بسیار سریع تغییر می کنند٬ برای مثال می توان به مگس میوه در این زمینه اشاره کرد.

اما در نمایشنامه‌ی فاش ساختن رازهای فرگشت٬ ویروس ها بازیگران اصلی‌ هستند که با وضوحی مرگبار (برای انسان) در حال اجرای نقش می باشند.

توانایی غافلگیر کننده‌ی این ویروس در انتقال از خوک به انسان و سپس از انسان به انسان٬ حداقل در مکزیک٬ مثالی روشن از زنده و فعال بودن پدیده‌ی فرگشت است. مایکل دیم٬ از مهندسان زیستی شناسی (Bioengineer) از دانشگاه رایس تگزاس٬ می گوید« »بله٬ این پدیده٬ قطعا فرگشت است.»

دیم شرح می دهد که چگونه فرگشت٬ تنها منحصر به جهش های ژنتیکی نمی شود٬ بلکه می تواند به شکل جایگزینی کامل یک ژن یا چندین ژن نیز اتفاق بیافتد. ویروس ها که چیزی نیستند به جز یک مولکول دی اِن اِی به اضافه‌ی یک غلاف پروتئینی٬ در این کار بسیار خبره هستند. واقعیت این است که بسیاری از ما انسانها در هنگام عطسه جلوی بینی خود را نمی پوشانیم و دست خود را به طور مرتب نمی شوییم و ویروس ها از این دو موضوع نیز با مهارت تمام استفاده می کنند.

پیتر واساک٬ عضو تیم وایلد لایف تراست٬ که ۱۴ ماه پیش تیمش٬ پیش بینی یک چنین فرگشتی را در آنفلوآنزاهای حیوانی کرده بود٬ اشاره می کند: «ویروس ها به گونه ای تغییر می کنند که از ارتباط انسانها با یکدیگر٬ به عنوان راهی برای انتشار خود استفاده کنند.» تیم آنها مشخصا پیش بینی کرده بود که انتشار چنین ویروسی از امریکای لاتین به آمریکای شمالی٬ به وقوع خواهد پیوست.

دیوید شَفِر٬ استاد مهندسی شیمی و مهندسی زیست شناسی٬ دانشگاه برکلی کالیفرنیا٬ فرآیند تطور و تغییرات ویروس آنفلوآنزا را اینگونه شرح می دهد:

«برای این ویروس راههای متعددی برای افزایش تنوع گونه هایش وجود دارد. این ویروس رشته های متعدد آر اِن اِی در ژن خود دارد و قادر به ترکیب و تعویض این رشته ها با گونه های دیگر ویروس آنفلوآنزا است به شکلی که می تواند گونه های کاملا جدیدی را بیافریند. به علاوه٬ هر کدام از این رشته های آر اِن اِی می توانند به طور مستقل٬ جهش های ژنتیکی داشته باشند.»

در مورد اخیر٬ این ویروس قابلیت انتقال به انسان را نیز داراست.

یکی از ایراداتی که مخالفان نظریه‌ی فرگشت به این موضوع وارد می کنند٬ موضوع زنده نبودن ویروس هاست. (البته بهتر است این موضوع را از میزبان ویروس بپرسیم!)

دیم توضیح می دهد: «با توجه به تعریف حیات٬ می توان ویروس ها را زنده یا غیرزنده نامید. ویروس به اضافه‌ی میزبان (در این مثال انسان یا خوک) قظعا زنده است. بنابراین این مورد٬ یک مثال روشن از پدیده‌ی فرگشت در سیستم زنده‌ی خوک + انسان + ویروس است.

شَفِر اما نگاهی متفاوت به موضوع دارد: «ویروس ها٬ از این دیدگاه که به طور مستقل و بدون اتکا به یک سلول زنده٬ قادر به تولید مثل نیستند٬ زنده محسوب نمی شوند. اما با این وجود٬ موجودات زیست شناختی٬ لزوما برای فرگشت نباید زنده باشند.»

ویروس ها تغییر (تطور) می کنند و تکه هایی از ژن خود را با تکه‌ی جدیدی جایگزین می کنند. به همین دلیل است که ما به یک گونه ویروس مصون هستیم و با ظهور گونه‌ی جدیدی که بدن‌مان تاکنون ندیده٬ ممکن است از صحنه‌ی گیتی محو شویم.

عملکرد پدیده‌ی فرگشت در انسان٬ مثلا منجر به شکل گرفتن انگشت شست برای گرفتن اشیا میشود٬ یا به عنوان مثال به ترکیبی از مغز می انجامد که سیگنالهای «ترس» را با موفقیت بیشتری پردازش کند.

اما ویروس ها لازم نیست احتمالاتی این چنین بعید را طی کنند. آنها به سادگی یک قطعه ژن را که ممکن است برای بقایشان مفید باشد٬ می دزدند.

مثلا وقتی یک انسان٬ در آن واحد به دوگونه‌ی متفاوت از آنفلوآنزا مبتلاست٬ ویروس ها ممکن است در بدن وی٬ به رد و بدل کردن قطعات ژنی بپردازند. و احتمالا این همان چیزی است که در مورد این ویروس اخیر روی داده است.

دیم می افزاید: «ویروس H1N1 ترکیب جدیدی است از آنفلوآنزا٬ حاوی ژن انسانی H (hemagglutinin) به اضافه‌ی ژن N (neuraminidase) از خوکهای آمریکای شمالی به علاوه‌ی فاکتور M (matrix) از خوکهای اروپایی. اگر اینگونه باشد٬ این ویروس نشان دهنده‌ی اهمیت ترکیب ژنها در فرآیند فرگشت است. به این معنی که فرگشت تنها جهش های کوچک ژنتیکی نیست. بلکه انتقال یک قطعه ژن کامل از موجودی به موجود دیگر نیز هست.»


خوب که چی؟

فرض کنیم که شما مبتلا به آنفلوآنزایی هستید که قابل سرایت از انسان به انسان است و علایم بسیار خفیفی دارد. سپس به گونه ای مبتلا به ویروسی مرگبار میشوید که به ندرت انسانها را مبتلا می کند و بیشتر بین خوکها رواج دارد. حال این دو گونه ویروس در بدن شما٬ ممکن است به تبادل ژن پرداخته و حال شما تبدیل به میزبان ویروسی میشوید که می تواند خانواده٬ همکاران و همشهریان و همسفرهای‌تان در هواپیما و نتیجتا تمام دنیا را مبتلا سازد.

این فرآیند در همین جا متوقف نمی شود. هربار که ویروس به بدن فرد جدیدی وارد میشود٬ این حلقه تکرار میشود و دقیقا به همین دلیل است که آنفلوآنزا درمان ندارد.

منبع: برداشتی آزاد از لایوساینس