Tuesday, December 13, 2011
قسمت دوم٬ شرلوک هُلمز

داستان فیلم

دو چیز در مورد شرلوک هُلمز نشون میده که این شخصیت کاملا ساخته‌ی ذهن نویسنده‌س و چنین شخصیتی نمیتونه وجود خارجی داشته باشه:
۱- مهارت تقریبا معجزه آسای او در حل معماهای جنایی از قبیل تشخیص قد٬ وزن٬ سن و محل اقامت مجرم با تنها یک نگاه به یک لکه‌ی خون روی فرش
۲- این واقعیت که او پلیس نیست٬ اما اجازه‌ی کار روی پرونده های جنایی رو داره. چرا؟ چون کارش خیلی درسته!


ببین داداش٬ بحث نکن٬ کلاه من قشنگ تره


موضوع دومی چیزیه که احتمالا خیلی ها تا موقعی که داستانهای شرلوک هُلمز رو نخونده باشن نمی دونن. هُلمز برای پلیس کار نمی کرد٬ او کارت شناسایی پلیس نداشت و نمی تونست کسی رو دستگیر کنه. توی داستان٬ مردم او رو به عنوان کارآگاه خصوصی استخدام می کنن و اسکاتلند یارد هم او رو برای کار روی پرونده های خیلی پیچیده دعوت میکرد.

اما واقعیت:



با یوجین فرانکوآ ویدوک آشنا بشید. شخصی که جرم شناسی مدرن رو اختراع کرد٬ ایشون ضمنا اولین کاراگاه خصوصی دنیا هم بودن. قبل از اینکه آزمایشگاه های تشخیص جرم به وجود بیان٬ ایشون توی لابراتوار خودش٬ مواد شیمیایی ای ساخته بود که می تونست مدارک جعلی رو باهاش شناسایی کنه٬ و تکنیک تهیه‌ی کپی گچی از اثر کفش بر روی خاک هم از ابداعات ایشونه. حتی ادعا شده ایشون با مطالعه روی گلوله های یافت شده در بدن قربانیان٬ می تونست با دقت خوبی اسلحه ای رو که اون گلوله رو شلیک کرده تعیین کنه. محض اطلاع٬ علم بالستیک که دقیقا همین کار رو می کنه٬ دهها سال بعد پا به عرصه‌ی وجود گذاشت.



او اولین «بانک اطلاعاتی» مجرمین رو درست کرد و سبک کار هر کدوم رو روی برگه هایی به ترتیب ثبت میکرد. البته فکر نکنین اون خیلی به این اطلاعات طبقه بندی شده احتیاج داشت٬ نه٬ ایشون تمام این اطلاعات رو به محض دیدن٬ حفظ میکرد. او تمام مجرمینی رو که حتی یکبار دیده بود٬ به خاطر میسپرد.

حالا ربط این آقا به شرلوک هُلمز چیه؟ بر اساس گزارش پلیس٬ ایشون با حضور در صحنه‌ی یک دزدی نگاهی به آسیب وارد شده به در میندازه و درجا به پلیس میگه که دزدی کار کیه و حدسش هم البته کاملا درست بود.




از همه بامزه تر اینه که چطور ایشون چنین شغلی برای خودش دست و پا می کنه. این درسته که ایشون تمام دوران بزرگسالی اش رو مشغول مطالعه‌ی جرم و جنایت بود. اما طرف دیگه‌ی ماجرا اینه که ایشون خودش یه مجرم بود. این شخص در ۳۴ سالگی خودش رو پشت میله های زندان دید و قبول کرد که به عنوان خبرچین برای پلیس کار کنه و پلیس هم موافقت کرد که آزادی زودتر از موعد او رو به عنوان فرار از زندان گزارش کنه. حالا با تمام این جزئیات٬ میتونید کسی غیر از رابرت داونی جونیور رو با اون هیبت کول و ریلکس تصور کنین که نقش ایشون رو بازی کنه؟


ظاهرا فیلم بسیار دقیقتر از چیزی که مردم فکر می کنن٬ ساخته شده!


ویدوک بعد از آزادی از زندان٬ برای خودش تیمی از کارآگاهان مخفی رو تشکیل میده که اکثرشون خلافکارهای باسابقه٬ مثل خودش بودن و شروع به باز کردن گره از پرونده های جنایی٬ به سبک هُلمز می کنه. در واقع میشه گفت او با اینکار٬ انقلابی در مفهوم پلیس مخفی ایجاد کرد. در سال ۱۸۱۷ او و تیمش سالی ۸۰۰ پرونده‌ی جنایی رو حل و فصل می کردن (مقایسه کنین با جناب هُلمز که سالی ۱۰-۱۲ تا پرونده بییشتر حل نمیکرد!) اینجا بود که پلیسها کف و خون قاطی کردن چون هم ویدوک کارش رو خیلی خوب انجام میداد٬ هم باعث میشد نیروی رسمی پلیس به شکل یه مشت آدم بیعرضه دیده بشه و به همین دلیل٬ ویدوک و تیمش رسما به نیروی پلیس ملحق و حقوق بگیر پلیس شدن. البته او باز هم به صورت خصوصی برای خودش به کار ادامه داد و در سال ۱۸۳۳ نخستین آژانس خصوصی کارآگاهی رو تاسیس کرد.

امروزه٬ میراث او «انجمن ویدوک» کماکان به کار مشغوله و عده ای جرم شناس در ساعات فراغت خودشون دور هم جمع میشن و پرونده های پیچیده رو محض تفریح حل می کنن. یک پرونده‌ی قتل که در سال ۱۹۸۴ اتفاق افتاده بود و ۱۴ سال حل نشده بود٬ به این گروه سپرده شد و ۱۶ ماه بعد قاتل به حبس ابد محکوم شد.

منابع
یک
دو

مطالب مرتبط: نه فیلم باورنکردنی که بر اساس واقعیت ساخته شدن - قسمت اول: راکی
Friday, July 15, 2011
  • قسمت اول: راکی



حتی یک فیلم یا سریال خوب تلویزیونی هم چیزی نیس به جز یه شخصیت مسخره که همه‌ی قوانین زندگی واقعی رو به فاک میده٬ نابغه ای که زیادی باهوشه٬ زیادی باحاله و کسیه که همه‌ی قوانینو میشکنه اما هیچ وقتم برا اینکارش تنبیه نمیشه.

اما میدونین غیر از تو فیلما٬ کجا میشه چنین شخصیت هایی رو پیدا کرد؟ هه هه هه . . . بله٬ تو زندگی واقعی.

این قسمت: راکی
داستان فیلم
همه‌ی ما سیلوستر استالونه رو به عنوان یه ماشین آدمکشی شکست ناپذیر با نیشخندی روی لباش میشناسیم. برا همینم یادمون میره که کل قصیه‌ی راکی راجع به یک جوون داغونی بود که شغل های عجیب و غریب داشت چون بوکس بازی کردنش افتضاح بود. اصن٬ راستش اینه که نصف شما که دارین این مطلبو میخونین٬ احتمالا فقط راکی دو و سه و . . . یادتونه و احتمالا یادتون نیس که راکی در پایان فیلم اولش٬ مسابقه رو به حریف واگذار می کنه و میبازه.
اما قسمت هیجان انگیز ماجرا اونجاس که این بچه‌ی کله پوک فیلادلفیایی که به صورت نیمه وقت٬ بوکس هم بازی میکرد٬ یه جورایی شانس مسابقه با قهرمان بوکس اون دوره (آپولو کرید) نصیبش میشه٬ طرف رو ناک داون می کنه٬ و بعد از اینکه حریفش از جاش پا میشه٬ پا به پای حریف تا آخر طول مسابقه می جنگه و حسابی از حریفش کتک میخوره اما جا نمیزنه. در پایان مسابقه هم صورتش مثل خیک ورم کرده اما کم نمیاره و ثابت می کنه که میتونه حریف بهترین ها بشه.

اما واقعیت:
این آقا در واقعیت کسی بود به نام «چاک وپِنِر». این بابا در سال ۱۹۷۵ تو نیوجرسی٬ روزا به فروشندگی مشروبات الکلی مشغول بود و شبا بوکس بازی میکرد. و در ضمن هیکل میکل‌شم یه چیزی بود تو این مایه ها:


اونی که سمت چپ می بینین٬ آقای چاکه. صورتش هم معمولا همینجوری زیر یه مشت بود.



یادتونه در اوج پایان مسابقاتش٬ صورت راکی معمولا شبیه یه جونوری بود که کامیون از روش رد شده باشه؟ و یادتونه که هر دفعه مشت میخورد تو صورتش٬ تو صحنه‌ی اسلوموشن دو لیتر خون از صورتش میپاشید بیرون؟ خب واقعیت اینه که این بابا یعنی «چاک» معروف بود به «خونمال بی-آن» (بی آن اسم محل سکونت این یارو بوده). یعنی به محض اینکه مشت میخورده تو صورتش٬ خون فواره میزده از صورتش بیرون. (صورت این آقا بیش از ۳۰۰ تا بخیه داشته. چه میشه کرد٬ خب بهترین بوکسور زمون خودش نبوده خب).

حالا به جای آپولو کرید که با راکی مسابقه داد٬ وپنر شانس رقابت با بهترین بوکسور تاریخ بشریت از ابتدا تاکنون٬ یعنی محمد علی کلی٬ نصیبش شد. قهرمان علی٬ میخاست قبل از یه مسابقه‌ی سنگین که در پیش داشت٬ یه مسابقه‌ی دست گرمی و آسون داشته باشه. خلاصه توی لیست میگردن و چاک وپنر مادرمرده رو به عنوان حریف کلی انتخاب می کنن. قرارم میشه عایدی مسابقه به صورت ۹۴٪ و ۶٪ به نفع کلی بینشون تقسیم بشه.

درست مث فیلم راکی٬ محمد علی اوایل مسابقه حریفشو دستکم میگیره و بازی بازی می کنه و چاک ناگهان محمدعلی رو ناک داون می کنه و همه رو در بهت فرو میبره.


نه آخه قد و قواره رو ببین!


البته علی از جاش پا میشه و از صورت چاک به عنوان کیسه بوکس استفاده می کنه و حسابی از خجالتش در میاد٬ اما تا آخر مسابقه چاک روپاش وامیسته و در راند ۱۵ که راند آخر باشه٬ نوزده ثانیه مونده به آخر مسابقه٬ چاک زمین میخوره٬ داور تا ۹ میشمره و ناک آت تکنیکی اعلام می کنن. صورت چاک بعد از این مسابقه ۲۳ تا بخیه میخوره٬ اما تا آخر وامیسته.



سیلوستر استالونه‌ی جوون این مسابقه رو تو تلویزیون تماشا می کنه و بلافاصله سناریوی فیلم رو می نویسه که در نهایت جایزه‌ی اسکار بهترین فیلم سال رو میبره٬ پنج تا فیلم هم پشت بند اون در ادامه‌ش میسازه و نسلی از فیلمهای ورزشی که قهرمان داستان در ابتدا جدی گرفته نمیشه اما بعدن پدر همه رو در میاره٬ دنبال این فیلم در میان.

سالها بعد هم چاک وپنر از بازنشستگی در میاد و با یک غول از شوروی یه مسابقه میده.

ادامه دارد . . .

مطالب مرتبط: نه فیلم باورنکردنی که بر اساس واقعیت ساخته شدن - قسمت دوم: شرلوک هُلمز

منابع:

یک
دو