Friday, August 28, 2009
کمیته‌ی بین المللی صلیب سرخ٬ گزارش محرمانه ای تنظیم کرده که در آن از شکنجه شدن اعضای دستگیر شده‌ی القاعده در زندانهای سی آی ای٬ در دوران زمامداری جرج بوش خبر داده است. این یافته ها نشان می دهند که عوامل سی آی ای٬ قوانین بین المللی را قویا نقض کرده اند.

این گزارش مدعی است شکنجه های بی رحمانه‌ی جسمی و روانی در «کمپ سیاه» سازمان سی آی ای انجام شده است و بعضی رفتارها با زندانیان٬ بی رحمانه٬ غیر انسانی و تحقیر کننده بوده است. این گونه رفتارها با زندانیان بر خلاف معاهده‌ی ژنو است.


گزارشها از شکنجه شدن ابوزبیده حکایت دارند.


این یافته ها توسط تعدادی از اعضای کمیته‌ی بین المللی صلیب سرخ حاصل شده که اجازه‌ی انحصاری برای ملاقات با زندانیان مهم القاعده را دریافت کردند. این زندانیان که در سال ۲۰۰۶ از کمپ سیاه به زندان گوانتانامو منتقل شدند٬ به مواردی از قبیل ضرب و شتم٬ بی خوابی٬ دمای غیر قابل تحمل و واتربوردینگ (خفگی مصنوعی با آب) اشاره کرده اند.

حداقل ۵ کپی از این گزارش در سال ۲۰۰۷ در دست ماموران سی آی ای و مقامات ارشد کاخ سفید بوده که از انتشار عمومی آن ممانعت به عمل آورده شد. روزنامه نگاری به نام مارک دَنِر که به این اسناد دسترسی یافته (مشخص نیست چگونه) می گوید: «اعمالی که روی زندانیان انجام شده٬ بدون شک شکنجه است.»

گزارشات زیادی در مورد برخوردهای نامناسب با زندانیان سی آی ای منتشر شده٬ اما این آخری جامع ترین آنها و اولین گزارشی است که در آن از لفظ «شکنجه» استفاده شده است.

مقامات سی آی ای از ارائه‌ی توضیح در این زمینه خودداری کرده اند. یکی از مقامات رسمی در این زمینه گفت: «مهم است که به خاطر داشته باشیم که این ادعاها توسط خود تروریست ها مطرح شده اند.»

بعضی از زندانیان گفته اند که آنها تا یک قدمی مرگ رفته و بازگشته اند. در یکی از موارد گفته شده که زندانی در حین بازجویی های طولانی مورد ضرب و شتم واقع شده٬ آب سرد رویش ریخته شده و با سر به دیوار کوبیده شده است. بعضی دیگر گفته اند که آنها را بدون لباس در معرض هوای سرد و موزیک فوق العاده بلند قرار داده اند٬ آنها را از خوابیدن منع کرده و غذای جامد به آنها نداده اند. در مواردی زندانی را برای ساعتهای متمادی سرپانگاه داشته در حالیکه تنها یک پوشک به او پوشانده اند.

یکی دیگر از زندانیان می گوید که بعد از ضرب و شتم فراوان٬ او را داخل جعبه ای قرار داده اند که مجبور بوده در آن چمباتمه بزند و سپس در جعبه را بسته اند و او را ساعتها در آن نگاه داشته اند.

ژنو مانتری یک متخصص ضد تروریسم از عفو بین الملل می گوید: «روشن است که مقامات ارشد دولتی از این وقایع باخبر بوده اند و با علم به اینکه این اعمال مصداق بارز شکنجه هستند٬ دستور انجام آنها را صادر کرده اند. این داستان با کند و کاو بیشتر٬ دردناکتر و هولناک تر شده و با روشن تر شدن حقایق بیشتر٬ مهیب تر جلوه می کند.»

منبع: واشینگتن پست
Wednesday, August 26, 2009
در خبرها آمده که محمد رضا گلزار دستگیر شده است. نمی توانم تصور کنم او در این شرایط به جرمی غیر از خوش تیپی دستگیر شده باشد. در شرایطی که رییس جمهور مان این نکبت باشد:


قاضی اش آدم را یاد نکیر و منکر بیاندازد:


رییس پلیسش (رادان) شما را یاد نمکی٬ قهرمان فیلم مسافران مهتاب مهدی فخیم زاده می اندازد:



و وزرایش هم کلکسیون هر چه زشتی:


و بسیجیانش هم شبیه زامبی هستند:


باید هم این آقا را دستگیر کنند:

Tuesday, August 25, 2009
«آقایون! شما نمی تونید اینجا با هم دعوا کنید. اینجا اتاق جنگه!»

پیتر سلرز در نقش رییس جمهور مرکین مافلی در فیلم دکتر استرنج لاو به کارگردانی استنلی کوبریک.



"Gentlemen, you can't fight in here! This is the WAR Room!"

President Merkin Muffley (Peter Sellers) at Dr. Strangelove. Directed by Stanley Kubrick
Friday, August 14, 2009
استفان هاوکینگ٬ اختر فیزیکدان انگلیسی٬ مدال آزادی٬ بالاترین نشان دولتی آمریکا را دیشب از دستان باراک اوباما دریافت کرد.




کتاب او به نام «تاریخچه‌ی زمان» به مدت ۲۳۷ هفته٬ در لیست پرفروشترین کتابها قرار داشت که در این زمینه رکورد جدیدی است. اوباما در مورد او گفت: «او از روی صندلی چرخدارش٬ ما را به دورترین و عجیب ترین گوشه های جهان هستی٬ رهبری کرده است. با این کار٬ او تخیلات ما را برانگیخته و قدرت روحیه‌ی بشر را به ما نشان داد.»

اوباما همچنین به شوخی گفت که سعی ندارد کارهای این فیزیکدان ۶۷ ساله را برای بقیه شرح دهد.

البته اوباما در عوض مدالی که به استفن هاوکینگ داد٬ تاییدی بر برنامه‌ی اصلاح ساختار درمانی آمریکا از او دریافت کرد. هاوکینگ گفت اگر به خاطر سیستم خدامات درمانی دولتی نبود٬ او الان در اینجا حضور نداشت.

منبع: تایمز آنلاین
Thursday, August 6, 2009
Ahmadinejad is not my president
Wednesday, August 5, 2009
جرج اورول بزرگ می گوید: «عادات بدی در زبان انگلیسی مدرن شکل گرفته که با تقلید افراد از یکدیگر در حال گسترش است. این مشکل قابل پیشگیری و بازگشت پذیر است٬ به شرطی که کسی پیدا شود تا دردسر اجتناب ناپذیر اصلاح کردن آن را پذیرا شود.»

در آمریکا٬ سیاستمدارانی که مدافع سقط جنین هستند٬ به خود عنوان «مدافع سقط جنین» (pro-abortion) نمی دهند. آنان خود را «مدافع حق انتخاب» (Pro-choice) می نامند و محور اصلی گفتمان خود را «حق انتخاب» معرفی می کنند نه اینکه این «حق انتخاب» راجع به چیست. در اینجا با کسانی طرف هستیم که موضوع مورد بحث را با مهارت تغییر می دهند.

اما مرحله‌ی بعدی این ماجرا سرقت واژگان است. سارق٬ کسی است که دارایی شخص دیگر را به شکلی غیرقانونی تصاحب می کند. اما اگر شخصی یا عده ای دارایی یک گروه بزرگ از مردم را بدزدند٬ تکلیف چیست؟ روشنتر صحبت کنم: صحبت از دزدی واژه هاست. وقتی کلمه‌ای که از دهانت خارج میشود٬ پیش از آنکه به گوش دیگری برسد٬ سارق زبردست آن را قلب معنا کرده است.

سیاستمداران در اقصی نقاط دنیا٬ حرفه ای ترین سارقان واژگان هستند. زمانی که دیک چنی٬ معاون رییس جمهوری آمریکا٬ از «شکنجه» با عنوان «تکنیکهای پیشرفته‌ی بازجویی» یاد می کند٬ او دزدِ واژه است. وقتی جرج بوش اعلام می کند آمریکا کسی را شکنجه نمی کند یا احمدی نژاد که ایران را دموکرات ترین کشور جهان(!) می خواند٬ او نیز. و زمانی که روباه صفتی مثل مصباح یزدی٬ «فیلسوف» و «دانشمند» نامیده میشود٬ ناخودآگاه حالت تهوع به تو دست می دهد از شنیدن نام «فیلسوف». اما اگر آدم منصفی باشی٬ مثل «کریستوفر هیچنز»٬ شاید در ابتدا باور کنی که «واتر بوردینگ» شکنجه نیست٬ اما چیزی ته دلت تو را قلقلک می دهد که این «تکنیک پیشرفته‌ی بازجویی» را خودت بیازمایی. اینجاست که می فهمی آن دزدِ کثیفِ واژگان چه کلاهی به سرت گذاشته است. با تک تک سلولهایت در می یابی که اگر واتر بوردینگ شکنجه نیست٬ پس اصلا چیزی به نام شکنجه وجود ندارد. راستی وقتی میشنوی که «ابن سینا»٬ «کی یر که گور»٬ «نیچه» «استفن هاوکینگ» و «دکارت» هم دانشمند و فیلسوف بوده و هستند٬ کمی احساس آرامش می کنی.


کریستوفر هیچنز خود را به دست شکنجه گران می سپارد.


اما دزدی واژگان منحصر به سیاستمداران غربی نیست. سیاستمداران شرقی٬ و مشخصا سیاستمداران ایرانی-اسلامی٬ از زبده ترین سارقان واژگان هستند. این گروهِ اخیر٬ آزادی عقیده را تبدیل کرده اند به آزادی در مدح و ثناگویی نظام و سران آن و فحش دادن به اسرائیل و انگلیس و فرانسه. همواره در صحبت از «انتقاد سازنده» استقبال می کنند٬ اما پاسخ هر منتقدی سرب مذاب٬ طناب دار٬ شکستن قلم٬ سلول انفرادی یا «تکنیک پیشرفته‌ی بازجویی» است. اگر از آنها بخواهی که یک نمونه‌ی «انتقاد» سازنده را نشانت دهند٬ یحتمل «بداخلاقی» نامیدن «تقلب انتخاباتی» در انتخابات ریاست جمهوری دوره‌ی نهم٬ یکی از بهترین مثالهای آنان خواهد بود. تازه این در حالی است که مثال اخیر٬ منقول از یکی از مقبول ترین و موجه ترین چهره های سیاسی است.

آزادی (اجتماعی) واژهی دیگری از این دست است. در دزدآباد سیاست اسلام زده (یا اسلام سیاست زده؟) ٬ یک زن بین سپردن گیسوانش به دست باد یا چادر و مقنعه سرکردن٬ کاملا مختار به انتخاب بین چادر و مقنعه است! برای استخدام در اداره‌ی دولتی٬ هیچ تفاوتی بین یک بی نماز با کسی داغ مهر بر پیشانی دارد نیست٬ مشروط بر این که شخص بی نماز به دروغ خود را نمازخوان بنمایاند. سابق بر این رزمنده کسی بود که برای دفاع از خاک وطنش در مقابل تجاوز دشمن جان بر کف می نهاد. اما هیئت رزمندگان امروزی جایی است که در آن٬ نحوه‌ی چماق کشیدن به روی زنان و مردان بی دفاع را آموزش می دهند.

از این دست واژگان بسیارند که در حوصله‌ی من و شما نمی گنجند. این بزرگترین ظلمی است که قداران بر ما روا می دارند. حتی گزاف تر از بر سر دار کردن منصور به جرم کوس انالحق بزدن.

از محمد ققنوس٬ ورتیگونه٬ کافه نادری٬ سولوژن و طاها بذری دعوت می کنم در این مورد بنویسند.

پی نوشت: یکی دیگر از شاهکارها در این زمینه٬ «لایحه‌ی حمایت از خانواده» است که عملا جاده صاف کن حضرات برای اختیار کردن چند همسر و تکمیل بساط عیش و نوش است.

* تیتر انتخابی٬ برگرفته از نوشته‌ی زیبای دوست نادیده ام٬ «مصطفی٬ نویسنده‌ی وبلاگ مسیر یک ذره» است. با تشکر از او برای دعوت از من به نوشتن درباره‌ی این موضوع.