Monday, April 20, 2009
آزاده‌ی عزیز از من دعوت کرد که در مورد فیلترینگ حرفی بزنم. قطعا نمی توان به آزاده نه گفت. بنابراین سعی می کنم این موضوع را از دید خودم باز کنم. اما امیدوارم که از «حیطه‌ی آزادی بیان خارج نشوم!»

به واسطه‌ی اظهار نظری از آقای دانش طلب در مطلبی از ایشان٬ چندین سوال برای من ایجاد شد. ابتدا نقل قول از جناب دانش طلب:
«مثلا وقتی کسی می گوید فلان عالم باید فلان کار را انجام بدهد، یا حوزه علمیه در معضلات فرهنگی شهر قم مقصر است، یا عباراتی شبیه به اینها، نمی توان گفت که او در حال استفاده کردن از حق آزادی بیان است، او در موضع حکم کردن قرار گرفته و لحن خاصش را برای محکوم کردن و طرد کردن و بستن صدای مخالف به کار برده است.»
و در جای دیگر٬ شخصی از ایشان پرسیده: «وبلاگ ناباور مطلبي در مورد رد برهان عليت نوشت و تا مدتي اتفاقي نيفتاد. تا اينكه لينك آن وارد بالاترين شد و خوانندگان زيادي پيدا كرد.... و بعدش هم فيلتر.» و ایشان پاسخ داده اند: «گفتید که: فرض بر ناباوري است و قرار است ناباوري به فلان عقيده ترويج شود. اين كجايش اشكال دارد؟ ... دقت کنید؛ «ناباوری» به فلان عقیده «ترویج» شود. یعنی یک فعالیت عملی و تبلیغی علیه یک عقیده انجام شود، این خارج شدن از حیطه آزادی بیان نیست؟»


و اما سوالات من:
۱- آیا «بستن صدای مخالف» با حرف زدن حاصل میشود یا با قوای قهریه و فیلترینگ فیزیکی و به زندان افکندن؟ شخص یا موسسه فیلتر کننده٬ به دلیل بهره مندی از قدرت اجرایی٬ حکم را اجرا هم می کند ولی شخصی که مدعی است «حوزه علمیه در معضلات فرهنگی شهر قم مقصر است» هرگز نمی تواند (و احتمالا نمی خواهد) قدمی در اجرای «حکم» اش بردارد. آیا جناب دانش طلب فکر نمی کنند که تفاوت است بین اظهار نظر (که ممکن است درست یا نادرست باشد) و صدور حکم و بستن صدای مخالف؟ ایشان احتمالا به دلیل مطالعه‌ی متون حقوقی و فلسفی حتما به تفاوت این دو آگاه هستند.
۲- آیا اساسا می توان نظری داشت و دیدگاهی را بیان کرد و از مصدر «بودن» (که بعضی آن را «استن» نیز می نامند.) استفاده نکرد؟ مگر میتوان بدون صادر کردن حکمی نظری ارائه داد؟ صرف نظر از این که این نظر گزاره ای درست یا نادرست باشد؟ به نظر میرسد صاحبان اینگونه تعابیر از آزادی بیان٬ مایل به شنیدن هیچ حرف مخالفی نیستند. با این حال در کمال فروتنی از جناب دانش طلب استدعا می کنم فقط یک نمونه از «آزادی بیان بدون صدور حکم» مثال بزنند تا ذهن من روشن شود. شاید درک من از بیخ و بن از اصل قانون اساسی مبنی بر آزادی بیان اشتباه است.
۳- چگونه است که عقیده‌ی اسلامی٬ حق «خارج شدن از حیطه‌ی آزادی بیان» را دارد و هر روز و ساعت علیه عقاید دیگر به تبلیغ می پردازد اما حتی نامیدن یک وبلاگ با نام «ناباور» مصداق خروج از حیطه‌ی آزادی بیان است؟ یکی از ویژگی های قانون این است که کش نیاید و روشن و مشخص باشد. چرا یک بار و برای همیشه حد و مرز آزادی بیان به شکل روشن و مشخص تعریف نمی شود؟

گویا بیماری مایلی کهنیسم تبدیل به اپیدمی شده است. وقتی مربی تیم ملی فوتبال یک کشور هفتاد میلیونی٬ از مربی تیم رقیبش با عنوان گروهبان قندلی و گنده باقالی یاد می کند٬ طبعا کسی هم که عنوان دانش طلب را یدک می کشد٬ باید از کسانی که مخالف عقیده‌ی او هستند٬ با این مضمون یاد کند:

«. . . ما همه این بازیها را از وقتی که شما مدرسه می رفتی بلدیم عمو جان! اصلا اینجا چوب توی سر سگ که می زنیم مهندس پس می اندازد، شما فکر نکن که فقط خودت یا کمانگیر مهندس هستی٬ . . .»
آیا «اینجا چوب توی سر سگ که می زنیم مهندس پس می اندازد» توهین نیست و «حوزه علمیه در معضلات فرهنگی شهر قم مقصر است» توهین است و مستحق فیلتر؟

شباهت عجیبی در ادبیات این نقل قول با گروهبان قندلی و گنده باقالی دیده میشود. اینطور نیست؟
blog comments powered by Disqus